داراشکوه و اندیشهٔ وحدت ادیان

dara shokouhمحمد داراشکوه از حاکمان دوره‌ی گورکانیان هند و از نوادگان اکبرشاه گورکانی و میراث‌دار اندیشه‌ی وحدت ادیان است که با تکیه بر اندیشه‌ی وحدت وجود ابن عربی و همتای آن در مکتب ودانته سعی در تطبیق مبانی ادیانِ هندو و اسلام داشت. او تلاش می‌کرد تا وحدت معنوی در ادیان را به اثبات برساند. از این رو، اگر نتوان او را نخستین پیشگام عرصه‌ی وحدت ادیان نامید می‌توان او را یکی از مؤثرترین افراد در این حوزه دانست که حتی جان  بر سر این اندیشه نهاد. وی در نیل به این مقصود ناکام ماند و برادر قشری‌مسلکش اورنگ زیب او را به اتهام الحاد کشت. بی‌شک  اگر بخت یاریش می‌کرد و چنین اندیشه‌ای بسط می‌یافت می‌توانست صلح وحدت قومی را نه تنها برای سرزمین هند بلکه برای جهانیان به ارمغان بیاورد.

زندگی

محمد داراشکوه در نیمه شب دوشنبه ۲۹ صفر ۱۰۲۴ هجری قمری برابر با نهم فروردین‌ماه از دهمین سال جلوس شاه جهان در اجمیر – شهری که شیخ معین‌الدین چشتی در آن مدفون است – به دنیا آمد. وی پسر ارشد شاه جهان و ممتازمحل بود. او خود در سفینه الاولیاء آورده است که چون مادرش پیش از او صاحب سه دختر شده بود و فرزند پسری نداشت و سنش به بیست و چهار سالگی رسیده بود پس به روح “شیخ معین‌الدین چشتی” متوسل می‌شود و درخواست فرزند پسر می‌کند و او به برکت روح این شیخ متولد می‌گردد. داراشکوه از نوادگان اکبرشاه گورکانی است. اکبر مردی مسالمت‌جو و اهل تسامح بود. از طرف مادری نسبش به شیخ احمد جام می‌رسید. به عرفان و تصوف گرایش داشت و در این میان فرق مختلف صوفیه از جمله چشتیه مورد احترام وی بودند. از این رو در غالب موارد به زیارت مزار “شیخ معین‌الدین چشتی” می‌رفت. وی مردی فرهنگ‌دوست و در زمینه‌ی ادیان دغدغه‌مند بود و اگرچه، به روایتی، سواد خواندن نداشت اما فردی عالم بود. وی برای گفتگوی ادیان، مرکزی به نام عدالتخانه تأسیس کرد تا در آن ارباب ادیان و مذاهب  با یکدیگر به مباحثه و مناظره بپردازند و خود نیز غالباً در مجالس بحث و فحص ایشان شرکت می‌کرد. پس از گذشت زمان، او با دیدن اشتراکات بین ادیان به جهت برقراری وحدتی ملی – مذهبی درصدد برآمد تا آیینی را بنیان نهد که در آن همه ادیان به وحدت برسند. هرچند که او در پیشبرد هدفش به دلیل مخالفت‌های عمده‌ی علمای مذهبی و رقبای سیاسی ناکام ماند اما دیدگاه او در باب حق‌مداری همه‌ی ادیان که رویکردی صلح‌آمیز داشت و همچنین تلاشی که برای یکپارچگی هندوستان انجام داد قابل تقدیر است. داراشکوه را می‌توان ادامه‌ی برحق جد بزرگش اکبر دانست. از دوران کودکیِ داراشکوه اطلاع چندانی در دست نیست. فقط تا این حد می‌دانیم که پس ازسرکوبی شورش شاه جهان بر پدرش جهانگیر، فرزندان وی، داراشکوه و اورنگ زیب، در نزد جهانگیرو ملکه نور جهان بیگم، به گرو باقی ماندند.

داراشکوه در سیزده سالگی شاگرد “ملا عبدالطیف سلطانپوری” بود و در نزدش علومی چون قرآن، تفسیر، حدیث، متون فارسی و عربی  و تاریخ تیموری را فرامی‌گرفت. او به علوم عرفانی علاقمند بود و در این زمینه مطالعه می‌کرد.  در خوشنویسی چیره‌دست و در فنون نظامی هم دارای مهارت بود. زبان مادری او فارسی بود اما به عربی و هندو و سانسکریت هم تسلط داشت. در رابطه‌ی آشنایی او با سانسکریت، تاراچند در مقایسه‌ای که میان ترجمه فارسی اوپانیشادها با متن اصلی انجام داد معتقد است که آنقدر ترجمه به متن اصلی وفادار است که بی‌تردید حکایت از تسلط داراشکوه به این زبان  دارد. داراشکوه با دختر سلطان پرویز ازدواج کرد و دوسال بعد صاحب فرزندی شد که چند ماه پس از تولد درگذشت. داراشکوه که فرزند مورد علاقه‌ی شاه جهان بود با لقب «شاه بلند اقبال» در سال ۱۰۵۲ ه ق به ولیعهدی رسید و در زمان حیات شاه جهان حکومت ایالت‌های الله‌آباد، پنجاب، گجرات، ملتان و کابل را در کنف اختیار داشت لیکن پس از مرگ پدر با شورش اورنگ زیب مواجه شد و به دلیل عدم توانایی در فرماندهی جنگ مغلوب وی شد و اورنگ زیب نیز با گرفتن فتوایی مبنی بر الحادش، او و دو پسرش را به قتل رسانید.

اندیشه‌ی داراشکوه در باب ادیان

داراشکوه مطالعات زیادی در عرصه‌ی عرفان و تصوف اسلامی داشت و مهم‌ترین دغدغه‌اش تقریب مذاهب بود. همچون جدش اکبر در این زمینه به تحقیق و تفحص می‌پرداخت و مردی فاضل و دانشمند بود. شاید تنها تفاوت وی با اکبر را بتوان در آن دانست که وی هرگز تلاش نکرد تا همچون جدش دست به تأسیس آیینی نو بزند. روحیه‌ی پژوهندگی و تقریب فرهنگ هندی و اسلامی اکبر در زمان جانشینش جهانگیر افول کرد. دوباره در زمان نوه‌زاده‌اش داراشکوه پدیدار شد و او همچون نیای خویش نسبت به آیین هندو و مذهب تطبیقی از خود علاقه نشان داد. وی اختلافات میان مذاهب اسلام و هندو را تنها در لفظ می‌دانست و نه در اصل؛ که از نظر او عرفان بود. آرزوی اکبر درباره‌ی تحقق یک دین جهانی که موجب صلح و سلامت می‌شد و همچنین تلاش داراشکوه برای نشان دادن وحدت حقایق مستور مذاهب در پس آداب و شعایر ظاهری ادیان که متأثر از فرهنگ واندیشه‌های قومی بودند با اثبات یکسانی توحید در اسلام و  ادویته در آیین هندو؛ اگرچه نتوانست دوام یابد لیکن آغازگر دوره‌ای خاص برای تاریخ هند بود که غیر قابل چشم‌پوشی است. از این روست که امروز تحلیلگران وقایع هند از جمله “راجا رائو” معتقدند که دیدگاه افرادی چون داراشکوه می‌توانست برای هند وحدت بخش بوده و همچون مانعی بر سر راه جدایی پاکستان از هند باشد. دورانی که داراشکوه در آن زندگی می‌کرد دورانی پر از تضادها و کشمکش‌های داخلی بود. به این جهت وی می‌کوشید تا راهی یابد که بتواند در سایه‌ی آن از میانه‌ی این کارزار بگذرد. از این رو اگرچه مردی دانشمند و مطلع بود اما در روش تحقیق نسبت به مغرب‌زمین دور بود و این به دلیل آن بود که وی می‌کوشید تا مشکلاتش را در مشرق‌زمین حل کند. او تصوف را از آن جهت که با تأکید بر حقیقت دین  می‌توانست مایه‌ی اشتراک و اینهمانی باشد راه رهایی می‌دید و از این رو خود نیز شیفته‌ی طریقت قادریه بود.

طریقه‌ی قادریه که مؤسس آن شیخ عبدالقادر گیلانی است از فراگیرترین فرق طریقتی در هند بوده است. استاد طریقت داراشکوه “میانمیر” و پس از او جانشینش “ملا شاه بدخشانی” بود . ایشان سخت تحت تأثیر وحدت وجود “ابن عربی” بودند و خود داراشکوه با این ایده سعی در قرابت ادیان داشت. قادریه با این نوع تفکر نسبت به سایر ارباب ادیان و مذاهب به دیده حق می‌نگریستند و با ایشان به تسامح رفتار می‌کردند که گفته شده این نوع اندیشه‌ی داراشکوه نیز متأثر از سرسپردگی طریقتی‌اش بود. هرچند که این طریقه پس از مرگ داراشکوه به دست برادرش اورنگ زیب از رونق افتاد. لیکن همچنان به دلیل مشی انسانی محبوب باقی ماند. دارا همه تعلیمات باطنی این طریقه از جمله حبس دم و ذکر خفی اسم اعظم و… را آموخت. همانطور که پیش‌تر گفته شد داراشکوه صاحب فرزندی بود که در دوسالگی درگذشت و این واقعه عاملی برای انقلاب روحی او شد و در این میان بود که وی “میانمیر” را ملاقات نمود و به او سرسپرد. وی شرح دیدارش را با استادش و همچنین درباره‌ی پیران قادری در کتاب سکینه الاولیاء به تفصیل گفته است. تعلق خاطر وی به این فرقه‌ی عرفانی سبب گردید تا در اشعارش به قادری تخلص کند. داراشکوه از “ملاشاه بدخشانی” اجازه‌ی هدایت طالبان را یافت. اما سندی در این زمینه در دست نیست. داراشکوه نیز خود را در سیرو سلوک راهنما و مربی می‌دید و معتقد بود که درهای معرفت الهی روی او باز شده است و در رساله حق نما و سکینه الاولیاء به خوابی اشاره می‌کند که در آن هاتفی چهار بار تکرار می‌کند که “خداوند آنچه را که به هیچ‌یک از سلاطین نداده به تو داده است.” و او از این عنایت به “معرفت” تعبیر می‌کند و خود تصریح می‌کند که چون در سال ۱۰۴۹ هجری به درک “ملاشاه”  فیض‌یاب شدم درهای معرفت الهی بر رویم گشوده شد. داراشکوه شیفته‌ی عرفان “ابن عربی” بوده و در این زمینه از بزرگانی چون “شیخ محبّ الله چشتی”، از مشایخ قادریه، که در هند او را با عنوان «ابن عربی ثانی» می‌شناختند در تماس بود. چنانکه وی نسخه‌ای از شرح فصوص الحکم “ابن عربی” را به زبان فارسی  برای داراشکوه فرستاد و در این زمینه بین ایشان نامه‌هایی رد و بدل می‌شد. از جمله کسانی که داراشکوه در این زمینه با او در ارتباط بود “شاه فتح علی قلندر” بوده است.  آرای وحدت وجودی در هند مدت‌ها پیش از “ابن عربی” در اوپانیشادها مطرح شده بود و در واقع، این موضوع نقطه عطفی برای وحدت معرفت ادیان و در نظر گرفتن  اشتراکات بین مذاهب در اندیشه‌ی او شد. وی که کتب مقّدس سایر ادیان را مطالعه کرده بود، با این نگاه ، نتیجه گرفت که  همه‌ی این ادیان از یک حقیقت منشأ گرفته‌اند و اگر نظریه توحید در قرآن و تورات و انجیل مکنون آمده است لیکن در اوپانیشادها کاملاً ظاهر و آشکار بیان شده است و به نوعی اوپانیشادها شرحی آشکار از حقیقتی پنهانی در قرآن است. از این رو در قدم نخست هندوان را امّت صاحب کتاب می‌داند. او با این  نگاه ، مفاهیم اسلامی و هندویی را با یکدیگر معادل می‌گیرد. به عنوان مثال : “عرش اکبر” را معادل “مهاکاشه” و “مایا” معادل خودِ “عشق الهی” و ” قیامت ” را معادل “پرالایا” و” سه خدای هندی را ” کاملاً معادل ” سه ملک ” از ملائک اسلامی  می‌داند. از این رو با در نظر گرفتن این روش تطبیقی، او را از پیشگامان “علم ادیان تطبیقی” نیز می‌توان شناخت. هرچند که وی در آن زمان به شکل امروزی در صدد استفاده از روش پدیدارشناسی نبود لیکن در نوع خود روشی تطبیقی  دارد. در کلیه‌ی آثار داراشکوه نکته‌ای که نشان دهنده‌ی بازگشت او از دین اسلام باشد وجود ندارد. هرچند که برخی از نویسندگان اروپایی درباره‌ی مذهب او عقایدی باور نکردنی دارند و او را با کافر، کافر و با مسلمان، مسلمان و با مسیحی، مسیحی می‌دانند. آنچنان که “مانوچی” نیز معتقد بوده که او مذهبی نداشته و با هر دینی که تماس می‌گرفته از آن تمجید می‌کرده است و از بحث با علمای دین لذّت می‌برده اما واقعیت آن است که او مسلمانی معتقد بود که تنها با نگرشی توحیدی برای تمام ادیان و مذاهب حقانیت قائل بوده و همه را یکی می دانسته و اختلافات را تنها در لفظ می‌دیده است. اساتیدی که او خود ادعای شاگردی آنها را کرده است عبارتند از: میانمیر، ملاشاه بدخشانی، محبّ‌الله الله‌آبادی، شاه فتح علی قلندر، حضرت باری، سلیمان مصری، شاه محمد دلربا. از افرادی که دارا با آنها ملاقات داشت می‌توان به “بابالعل داس” از حکمای هندو که یک موندیای مذهبی بود اشاره کرد که مباحثات ایشان در کتابی تحت عنوان مکالمه بابالعل و داراشکوه که توسط منشی دارا ثبت می‌شد به رشته تحریر در آمد. او همچنین با شاعر و دانشمند هندو که از شاه جهان، لقب افتخاری “پاندیت راجه” را گرفته بود ملاقات کرد که به عقیده‌ی برخی در واقع دارا اندیشه‌ی تقریب بین آیین هندو و اسلام را از او گرفته بود.

آثار داراشکوه:

آثار داراشکوه به دو دسته تقسیم می‌شود:

دسته اول که به حوزه تصوف اسلامی مربوط می شود عبارتند از:

۱) سفینه الاولیاء

۲) سکینه الاولیاء

۳) رساله حق نما

۴)حسنات العارفین

۵) دیوان داراشکوه (اکسیر اعظم)

دسته دوم آثاری که متأثر از عرفان و فلسفه هندوست:

۱) مجمع البحرین

۲) سرّالاسرار(سرّ اکبر)

سفینه الاولیاء

این کتاب در ۲۷ رمضان ۱۰۴۹ه ق نگارش یافت که در آن به زندگانی ۴۱۱ نفر از مشایخ صوفیه اشاره شده است. این کتاب در هشت باب تدوین شده است که موضوعات آنها عبارتند از: زندگانی چهار خلیفه اول، دوازده امام و اصحاب پیامبر و تابعین، مشایخ متعلق به سلسله عارفان جنیدی و قادری، سلسله نقشبندیه از شیخ بایزید بسطامی تا عبدالرحمن جامی، مشایخ چشتیه، کبرویه، سهروردیه، مشایخ متفرقه‌ای چون حلاج، غزالی، حافظ و سنایی و در پایان در باب هشتم به شرح احوال زنان مقدّسه مانند همسران پیامبر و دختر او و سایرین پرداخته است. این اثر نخستین تألیف داراست که در واقع تقلیدی از نفحات الانس جامی است. دارا در این کتاب خود را حنفی‌مذهب و وابسته به سلسله قادریه معرفی می‌کند.

سکینه الاولیاء

این کتاب در ۱۰۵۱ه ق تألیف شد در حالی که دارا بیست و هشت ساله بود. این اثر نیز تذکره‌ای در باب اولیای قادری چون میانمیر و خواهرش جمال خاتون و ملاشاه و تنی چند از مشایخ دیگر این طریقت است. در این کتاب طوایف اهل الله را دوازده گروه می‌داند که عبارتند از: عارفان، عاشقان، سابقان، محبّان، موقنان، مکاشفان، مشاهدان، سالکان، صادقان، راضیان، مریدان و… و این دوازده گروه، دوازده چشمه‌ای هستند که از آن شربت ازلی می‌نوشند.  همینطور مسائل دیگری همچون رؤیت و لزوم هادی روحانی و طریقه یافتن او مورد بحث قرار گرفته است و در جهت اثبات دیدگاهش به منابعی چون کشف المحجوب و تاریخ یافعی و معجم البلدان و صحیح مسلم و تفسیر بحرالحقایق و تفسیر عرایس البیان و تفسیر قشیری و تفسیر مواهب علیه و فصل الخطاب،  اشاره می‌کند.

رساله حق نما

این رساله سومین اثر داراشکوه است. وی درباره چگونگی نامگذاری این رساله آورده که در ابتدا نام حق نما بر خاطر او گذشته بود و هنگامی که به قرآن تفأل می‌زند آیه « و لقد آتینا موسی…» می‌آید و او این آیه را تأیید خطورش گرفته و همین نام را بر این اثر می‌گذارد. در مقدمه‌ی این اثر می‌نویسد که در مکاشفه‌ای که بر او نمایانده شده بهترین سلسله اهل راز سلسله قادری است و مدعی می‌شود که به درجات «تجرید و تفرید» رسیده و به دقایق معرفت و وحدت الهی دست یافته و با بیشتر اولیای زمانش دیدار داشته و با ایشان مناظره و مباحثه انجام داده است و بهره‌ها برده و می‌گوید که این رساله راه خدا را به مشتاقان نشان می‌دهد. در این رساله به بررسی عالم محسوسات و سه مرکز روانی می‌پردازد که عبارت است از قلب نیلوفری در ستون فقرات، قلب جسمانی و قلب سپهری در مغز. در این کتاب به بحث از ملکوت یا عالم ارواح غیر مادی و اصوات مرموز و فوق محسوس، عالم جبروت یا عالم عقول محض و همچنین عالم لاهوت یا عالم ذات الهی وهویت  خدای خدایان و در پایان نیز به استدلال در باب وحدت وجود پرداخته است.

حسنات العارفین

در این کتاب به طرح شطحیات عرفا می‌پردازد. شطحیات سخنانی است  که صوفیان در عالم بیخودی برزبان می‌آوردند. وی در این کتاب از شطح خدا شروع می‌کند و عبارت «هو الاول والآخر و الظاهر و الباطن» را در معنای شطح می‌گیرد از این‌رو استدلال می‌کند که خدا می‌گوید: وجود منحصر در من است و همه منم و از این جهت برای هیچ چیز وجود نگذاشته و همه خود شده و یا عبارت «اینما تولوا فثم وجه الله» که منظور نظر او آن است که به هرطرف روی آورید روی من است ودر ادامه پس از آوردن شطح پیامبرو خلفای چهارگانه و اولیا، شطح عرفا را تا سلیمان مصری می‌آورد و در انتها می‌گوید چون به “من گفتند که شطح خودت چیست؟ پاسخ دادم: که شطح من، تمامی این شطح هاست.” وی در باب نحوه‌ی نامگذاری این کتاب می‌گوید که  آن را حسنات العارفین نام نهاده تا اشاره به قرآن مبین باشد. دارا در این کتاب به ریاکاری متشرعان می‌تازد و در برابر اتهاماتی از خود دفاع می‌کند که به او به دلیل گردآوری شطحیات متصوفه وارد می‌آورند.

اکسیر اعظم (دیوان اشعار)

این دیوان شامل ۱۳۳غزل و ۲۸ رباعی است.  در اشعار او می‌توان تعلق خاطر شدید او را به مکتب قادریه دید. در اشعارش شهود و مکاشفه بر منطق تسلط دارد. احساساتش تابع اندیشه‌های رایج اهل تصوف است  و از نظر فکری مضامین آن عمیق نیست. غزلیاتش از روح عاشقانه خالی است و رباعیاتش فاقد تصورات عالیه تصوف است و قطعاتش از نظر الفاظ و معانی ارزش ادبی خاصی ندارد. همان گونه که ذکرشد وی به دلیل تعلق خاطرش به قادریه در اشعارش قادری تخلص می‌کرده است. از اشعار او به چند نمونه اشاره می‌شود:

                                     

انسان کامل

 آدمی قدر خویش می‌دانی؟                     که توئی گنج سرّ پنهانی

 دست پای تو نقش الله است                  چون یدالله را نمی خوانی؟

 خلق آدم بود به صورت حق                زان خلیفه شدی و سلطانی

 دل تو عرش و کرسی و لوح است         کاندر آن هست عالم ربانی

 روح خود در دمید اندر تو                  زان ترا سجده کرد روحانی

 هم محمد توئی و هم الله                      این عنایت تراست ارزانی

 رباعی

هردم برسد به عارفان ذوق جدید        خود مجتهدند نی ز اهل تقلید

شیران نخورند جز شکار خود را           روباه خورد فتاده لحم قدید

مجمع البحرین

داراشکوه این کتاب را در سال ۱۰۶۵ه ق در چهل و دو سالگی نگاشته است. او در این سن آنچه باید می‌آموخت و کسب می‌کرد را به دست آورده است و در این کتاب تلاش کرده تا با استفاده از اشتراکات آیین هندو و اسلام این دو دین را به هم نزدیک کند و از این جهت توانسته که وجوه تقریب آنها را به خوبی نشان دهد. البته این ماجرا برای او گران تمام شد و در واقع این حرکت او باعث شد تا به جرم الحاد جان برسر اندیشه بگذارد. عنوان کتاب به معنای پیوستن دو دریا با یکدیگر است و به نظر می‌رسد که منظور او از دو دریا اسلام و هندو بوده است. این کتاب یکی از جالب‌ترین آثار داراشکوه است. روش او در این کتاب کاملاً تطبیقی است هرچند که به شکل امروزی این روش را به کار نگرفته است امّا تلاش کرده تا از رهگذر تطبیق وحدت معانی مستور در پس شریعت هر دو مذهب را بنماید. به‌عنوان مثال او “عرش اکبر” را با ” آکاشا” یکی گرفته است. در مجمع البحرین تطبیق او حول موضوعات زیر رخ می‌دهد: بیان عناصر پنج‌گانه، حواس، شغل، صفات الهی ،روح، بادها، عوالم اربعه، آوازها، نور، رؤیت، اسماء الهی، نبوت، ولایت، برهماندا، جهات، آسمان، زمین، تقسیمات زمین، عالم برزخ، قیامت، مُکتَ، روز و شب  و بی‌نهایتی ادوار.

سرّ اکبر(سرّالاسرار)

سّراکبر به معنی بزرگ‌ترین راز است. این کتاب ترجمه پنجاه اوپانیشاد است. دارا معتقد بود که اوپانیشاد اولین کتاب سماوی و سرچشمه بحر توحید است و موافق قرآن مجید و حتی به نوعی تفسیر آن است. او چنین اندیشیده که کتاب ودا یکی از کهن‌ترین کتبی است که بر انبیای پیشین نازل شده است. روش او همانطور که خود در مقدمه آورده، لفظ به لفظ است. هرچند که وی در ارائه توضیحات بیشتر، هرآنجا که لازم دیده کوتاهی نکرده است. این ترجمه یکی به لحاظ این که ترجمه‌ای دقیق است و دیگر بدان جهت که قدیمی‌ترین ترجمه از اوپانیشادهاست، اهمیت فراوانی دارد. در مقایسه این متن با متونی که در دربار صفویه به تحریر درآمده، مشخص می‌شود که روش او در اسلوب نگارش ساده و بی‌پیرایه است در حالی که متونی که در دربار صفوی تألیف می‌شده غالباً به شیوه مغلق‌نویسی دوره مغولی و تیموری نگاشته می‌شدند. در آن زمان غالب مسلمانان متشرع از جمله طرفداران “اورنگ زیب” از این کار او استقبال نمی‌کردند و این کار او را با اصل شریعت مخالف و مغایر می‌دیدند. او سعی کرده که در انتخاب واژه‌ها از الفاظی استفاده کند که مسلمانان با آنها احساس قرابت دارند و قادر به درک آن مفاهیم هستند. از دیگر آثار او می‌توان به نامه‌های عرفانی اشاره کرد که بین او و مشایخ و علما رد و بدل می‌شده و در آنها مباحثی درباره موضوعات عرفانی مطرح شده است. از آثار منتسب به او می‌توان به رساله طریقه الحقیقه یا رساله معارف، نادرالنکات، ترجمه‌ای از بهگود گیتا و یوگه واسیشته اشاره کرد. در پایان با توجه به تمام آنچه که گفته شد داراشکوه را نه تنها می‌توان پیشگام مطالعات تطبیقی در عرصه‌ی ادیان در نظر گرفت بلکه با توجه به نظریه‌های امروزی پیرامون دین، می‌توان او را قائل به نوعی تکثرگرایی دینی دانست که هدفی جز رسیدن به کمال انسانی و دستیابی به صلحی فرادینی نداشته است.

روشنک جهانی

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال ششم، شماره ۵


فهرست منابع

• احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه: تقی لطفی،محمد جعفر یاحقی، تهران، کیهان،۱۳۶۷  //  • پزشک، منوچهر،« اصلاح گری سیاسی- اجتماعی و سیاست دینی اکبرشاه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز   دایره المعارف اسلامی،۱۳۶۷  //  • جلالی نائینی،محمد، مقدمه بر متن اوپانیشادها،  ترجمه: محمد داراشکوه،تهران،علمی،۱۳۶۸ //  • جلالی نائینی، محمدرضا،مقدمه منتخبات آثار:رساله حق نما،مجمع البحرین،اپنکهت مندک،تابان،۱۳۳۵  //  • داراشکوه، محمد، حسنات العارفین،با تصحیحات و مقدمه سید مخدوم رهین، تهران، مؤسسه تحقیقات و انتشارات ویسمن،۱۳۵۲  //  • شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه: جمشید ارجمند، تهران، فرزان،۱۳۸۷  //  • فریو، سوود اونو، «داراشکوه و شیت استر اوپانیشاد»،ترجمه: علیرضا ثابت، ماهنامه پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت، سال دوم، شماره۱۰، دی ۱۳۸۶  //  •کنبو، محمدصالح، عمل صالح الموسوم به شاهجهان نامه، به تصحیح: مولوی غلام یزدانی، بپتست میشن، بی تا  //  • نوشاهی، عارف، «محمد داراشکوه»، آشنایان ره عشق، به کوشش محمودرضااسفندیار،تهران:مرکزنشردانشگاهی:سازمانفرهنگ وارتباطات اسلامی، ۱۳۸۴.

پی‌نوشت‌ها:

۱.کنبو،محمدصالح،عمل صالح الموسوم به شاه جهان نامه، به تصحیح: مولوی غلام یزدانی ، بپتست میشن، بی تا، ص۹۳ //  ۲. داراشکوه، محمد، سفینه الاولیاء، ص۹۴، به نقل از: منتخبات آثار: رساله حق نما،مجمع البحرین،اپنکهت مندک،به سعی سیّدمحمدرضا جلالی نائینی، تابان، ۱۳۳۵، ص۷.  //  ۳. پزشک، منوچهر،« اصلاحی‌گری سیاسی- اجتماعی و سیاست دینی اکبرشاه»،دایره االمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی،تهران: مرکز دایره المعارف اسلامی،۱۳۶۷،ص۷۱۲-۷۱۶.  //  ۴.جلالی نائینی، محمدرضا، منتخبات آثار،ص۸.  //  ۵. همان. //  ۶. شایگان، داریوش،آیین هندو و عرفان اسلامی،ترجمه: جمشید ارجمند،تهران، فرزان،۱۳۸۷،ص۱۰.  //  ۷. کنبو، محمدصالح،عمل صالح الموسوم به شاهجهان نامه، ص۵۲۳-۵۲۴.  //  ۸. نوشاهی، عارف، «محمد داراشکوه»، آشنایان ره عشق، ص۴۷۴-۴۷۵.  //  ۹.همان ،ص۱.  //  ۱۰. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی،ص۸-۹.  //  ۱۱.همان، ص۳.  //  ۱۲. جلالی نائینی، محمدرضا، منتخبات آثار،ص۲.  //  ۱۳. احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه: تقی لطفی، محمدجعفر یاحقّی، تهران، کیهان، ۱۳۶۷، ص۶۱-۶۲.  //  ۱۴.شایگان، داریوش،آیین هندو و عرفان اسلامی، ص۱۲.  //  ۱۵. شایگان، داریوش،آیین هندو و عرفان اسلامی،ص۱۰-۱۱. //  ۱۶.نوشاهی، عارف، «محمد داراشکوه»، آشنایان ره عشق،به کوشش محمودرضا اسفندیار،تهران:مرکز نشردانشگاهی:سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی، ۱۳۸۴، ص۴۷۷.  //  ۱۷. جلالی نائینی، محمدرضا، منتخبات آثار،ص۹-۱۰.  //  ۱۸. نوشاهی، عارف، «محمد داراشکوه»، آشنایان ره عشق،ص۴۷۷-۴۷۸.  //  ۱۹.فریو،سوود اونو، «داراشکوه و شیت استر اوپانیشاد»،ترجمه: علیرضا ثابت،ماهنامه پژوهشی اطلاعات حکمت و معرفت،سال دوم،شماره۱۰،دی ۱۳۸۶،ص۳.  //  ۲۰. شایگان، داریوش،آیین هندو و عرفان اسلامی، ص۲۲-۲۳.  //  ۲۱. جلالی نائینی، محمدرضا، مقدمه منتخبات آثار، ص۱۱-۱۲.  //  ۲۲. نوشاهی، عارف، «محمد داراشکوه»، آشنایان ره عشق، ص۴۷۸.  //  ۲۳. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ص ۱۱-۱۲.  //  ۲۴.همان، ص۱۳.  //  ۲۵. جلالی نائینی، محمدرضا،مقدمه منتخبات آثار،ص۱۴.  //  ۲۶. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ص ۱۳.  //  ۲۷. جلالی نائینی،مقدمه محمدرضا،مقدمه منتخبات آثار، ص۱۴.  //   ۲۸. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ص۱۴.  //  ۲۹. جلالی نائینی، محمدرضا،مقدمه منتخبات آثار، ص۱۴.  //  ۳۰.همان، ص۱۵.   //  ۳۱. شایگان، داریوش،آیین هندو و عرفان اسلامی، ص۱۴.  //  ۳۲.داراشکوه، محمد، حسنات العارفین، با تصحیحات و مقدمه سید مخدوم رهین، تهران ، مؤسسه تحقیقات و انتشارات ویسمن، ۱۳۵۲ص۳-۱۰.  //  ۳۳. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ص۱۷.  //  ۳۴.همان، ص۲۰.  //  ۳۵. جلالی نائینی، محمدرضا، مقدمه منتخبات آثار، ص ۱۵-۱۷.  //  ۳۶.همان،ص۱۷.  //  ۳۷. شایگان، داریوش، آیین هندو و عرفان اسلامی، ص۲۱.  //  ۳۸. همان،ص۱۷.  //  ۳۹.جلالی نائینی، محمد، مقدمه بر متن اوپانیشادها، ترجمه: محمد داراشکوه، تهران، علمی، ۱۳۶۸، ص۲۱۹-۲۲۴.  //  ۴۰.همان، ص۲۴۵.