مبانی فلسفی و حقوقی آزادی – بخش ششم

dr.katouzian017دکتر ناصر کاتوزیان

هدف نهایی و غایت مطلوب نظام حقوقی، تأمین آزادی فردی است. آسایش و توسعه و کمال انسان هدف‌های پست‌تر از هدف اصلی است. در جامعه‌ی اشخاص با اراده‌ی آزاد، دو گروه مهم از قواعد حقوق حکومت می‌کند: ۱) قواعد ناظر به احترام به شخصیت دیگران ۲) قواعد لازم برای تأمین تعاون.
بی‌گمان راه رسیدن به این هدف، بر‌حسب زمان و مکان و چگونگی ضرورت‌های اجتماعی متغیر است؛ ولی آنچه خارج از همه‌ی این رنگ‌ها ثابت است، لزوم منطبق ساختن قواعد با آن هدف عالی است: به بیان دیگر، به تناسب نیازمند‌ها و محیط هر اجتماع، دسته‌ای قواعد طبیعی خاص وجود دارد که در اصطلاح استاملر «حقوق عادلانه» نامیده شده است.

 

هگل و حرکت جبری به سوی آزادی

hegelشاید در نظر هیچ فیلسوفی به اندازه‌ی هگل آزادی ارج ندارد. هگل رسیدن به آزادی را هدف جهان خلقت می داند. عقل یا روح یا فکر، که مرکز شعور و جوهر‌ جهان و جاودانه است، در حرکت به سوی آزادی و رهایی از تضاد و رسیدن به مطلق، پیوسته درحال تبدیل و تحول و آفریدن است و تاریخ را می‌سازد و همین سیر معقول تاریخ است که به فلسفه امکان پیش‌بینی حوادث را می‌دهد. به بیان دیگر، تاریخ جهان گزارش کوشش و حرکت روح برای شناخت خویش و رسیدن به آزادی است. در نتیجه ارزش آزادی قراردادی و اعتباری نیست؛ ارزشی است معقول که بر جهان تحمیل شده است: آزادی ضرورت است نه اختیار.

در نظر هگل تاریخ جهان عبث و بیهوده نیست و نباید آن را نتیجه‌ی نامعقول بی‌هدفی شمرد. سیر تحول تاریخ به منظور تکامل روح و آزادی و عقل است و نمودار حرکت معقول «روح جهانی» است. روح جهانی تعبیری است از روح خدایی یا روح مطلق. خود او می‌نویسد:«خدا چون در همه جا هست، در همه کس هست و در هر وجدانی پدیدار می‌شود: معنی روح جهانی همین است».

زندگی هر ملت، از لحاظ جغرافیایی و انسانی، بر اصلی طبیعی است که هرگاه با یکی از مراحل تکامل روح جهانی انطباق پیدا کند، آن ملت عهده‌دار اجرای ضرورت‌های آن مرحله تکامل می‌شود. در زمان معین این ملت بر دیگران برتری می‌یابد و مشعل‌دار تمدن و تکامل روح جهانی خواهد شد. ولی، چون سیر زمانه آن اصل را کهنه ساخت، ملت دیگری تسلط فکری می‌یابد که پایه‌ی زندگی‌‌اش به حق مطلق نزدیک‌تر است. به بیان دیگر، ملت‌ها نیز همان سیری را که معقولات به‌سوی تکامل داشتند، دارند و همین سلوک و تحول را «تاریخ»‌ می‌نامیم.

بدین‌ترتیب، سیر ضروری حرکت به‌سوی آزادی ادامه دارد و هرچه بر سر راه آن رخ دهد لازمه‌ی این سیر است و «هیچ‌کس نمی‌تواند آنچه را که باید روی دهد، از روی دادن بازدارد.»[۱] سیر تمدن از مشرق‌زمین آغاز شد. سپس به یونانیان و رومیان رسید و سرانجام زمان حکومت قوم ژرمن و دولت آلمان فرا رسیده است. در این سه مرحله از تکامل روح، نظام طبیعی اراده‌ی آزاد نیز دگرگونه شده است:

۱. مشرقیان تنها یک نفر را آزاد می‌دانستند؛ شرقیان این نکته را درنیافتند که روح انسان آزاد است و به همین دلیل نیز خود آزاد نیستند، فقط می‌دانستند که یک تن، یعنی فرمانفرمایشان، آزاد است. حاصل این‌گونه آزادی درندگی و خودکامگی است.

۲. یونانیان نخستین قومی بودند که به آزادی روح پی بردند و آزاد زیستند؛ با وجود این، مانند رومیان از آزادی کامل انسان آگاه نبودند، افلاطون و ارسطو نیز به این آزادی دست نیافتند. به همین جهت، این دو قوم بنده‌داری می‌کردند و گذران معاش و آزادی خود را مقید به بندگان می‌ساختند.

۳. قوم ژرمنی با ظهور مسیحیت به این آگاهی رسیدند که انسان آزاد است و در نتیجه همه را آزاد می‌بیند. روح ژرمن روح جهان نو است. هدف این روح، حقیقت مطلق به‌عنوان سرنوشت نهایی «آزادی» است.[۲]

اگر حرکت جبری جهان هستی به‌سوی آزادی را با اصل دیگر فلسفه‌ی هگل که «جهان واقع همان جهانی است که باید وجود داشته باشد» بیامیزیم و ستایش‌های او را از دولت بر آن بیفزاییم، نتیجه این می‌شود که آزادی اطاعت از قوانین حکومت است که زمینه‌ی حرکت به‌سوی آزادی مطلق را فراهم می‌آورد و مرکب راهوار روح جهانی در زمین است.

تقابل قدرت و آزادی

جان استوارت میل ـ حکیم سده‌ی نوزدهم انگلیس ـ مانند بیشتر حکیمان آن قوم مشرب تجربی دارد و حس و تجربه را مایه‌ی معرفت و علم می‌داند و از این جهت با کانت و هگل و خردگرایان متفاوت است. میل در زمانی می‌زیست که تقابل قدرت و آزادی و فرد و اجتماع به اوج خود رسیده بود. او در این نزاع، جانب انسان را گرفت و با شور و هیجان به دفاع از آزادی پرداخت. جان استوارت میل، به‌ویژه از موانعی که دولت‌ها و فشار افکار توده‌های ناآگاه و آداب و سنن مزاحم برای آزادی خردمندان ایجاد می‌کردند در رنج بود و با آنچه امروز «غربت روشنفکران» نام گرفته است، همدردی می‌کرد.

توجه به مضمون این عبارت او که در تقدیس و ضرورت آزادیِ بیان در برابر اکثریت نوشته است، همه‌ی هدف‌ها و هیجان او را نشان می‌دهد: «اگر همه‌ی انسان‌ها یکسان بیندیشند و تنها یک تن با نظر همه مخالف باشد، کار عموم در خاموش کردن اجباری آن یک تن به همان اندازه نارواست که اگر او قدرت داشت و نوع بشر را به زور خاموش می‌کرد.»

میل در تعریف آزادی حقیقی می‌نویسد: «همین است که ما باید آزاد باشیم که منافع خود را به راهی که خود می‌پسندیم تعقیب کنیم…». این آزادی بی‌قید و شرط تنها در صورتی با مانع بر می‌خورد که به منافع دیگران صدمه بزند. بدین‌ترتیب، حکیم دانا نیز موانع آزادی را با شروط آن نیامیخته و مفهوم آزادی را مقید نساخته است. در نظر او آزادی سه قلمرو اصلی دارد:

۱. مهم‌ترین و اصلی‌ترین قلمروِ آزادی، ضمیر هشیار انسان است. وجدان شخص باید آزاد مطلق باشد و با هیچ قیدی همراه نشود. در نتیجه، باید پذیرفت که فکر و عقیده درباره‌ی همه‌ی امور، اعم از نظری و عملی و اخلاقی یا الهی، قلمرو ضرورت آزادی است و آزادی بیان و نشر عقاید نیز بخش جداناشدنی آن (آزادی گفتار و نگارش) است.

۲. سلیقه و پیشه‌ی انسان قلمروِ دیگر آزادی است. ما آزادیم که طرح زندگی آینده‌ی خود را بریزیم و به پیشه‌ی دلخواه بپردازیم. هرچند که به نظر دیگران راه انتخابی ابلهانه و اشتباه باشد؛ یعنی آداب و رسوم و سلیقه‌ی عمومی آزادی تصمیم را از ما نمی‌گیرد، مگر اینکه به دیگران زیان برساند. به بیان دیگر، به جای اینکه اشخاص یکدیگر را مجبور سازند که مطابق سلیقه‌ی دیگران یا نمونه‌های خاص زندگی کنند، همه آزاد باشند که به دلخواه خود به سر برند و پیشه‌ای را که مایلند انتخاب کنند.

۳. ایجاد گروه‌های سیاسی و صنفی نیز قلمرو معقول آزادی است. لازمه‌ی آزادی فردی این است که اشخاص بتوانند برای رسیدن به هدف‌های مشترک خود متحد شوند. مردم هر جامعه‌ که در آن آزادی وجدان و بیان عقیده و پیشه و تشکیل جمعیت و اتحادیه‌ها آزاد نباشد، آزاد نیستند، هرچند که دارای شکل حکومت آزاد باشند.

بدین‌ترتیب جان استوارت میل آزادی را نیز به شیوه‌ی مرسوم خود (سودگرایی) توزیع می‌کند و در تنظیم آزادی‌ها همه‌ی سخن بر سر تأمین سود بیشتر و تحمل ضرر کمتر است. اخلاق نیز بر پایه‌ی همین معیار است و دلیل عمده‌ی شکوه از نیروی آداب و رسوم و فشارهای اجتماعی نیز بی‌اعتبار ساختن سایر ارزش‌ها در برابر محاسبه‌ی سود و زیان است. با وجود این، امتیاز حکیم بر سایر سوداگرایان در این است که به کیفیت لذت و رنج نیز در محاسبه‌ی خود اهمیت می‌دهد و لذت‌های معنوی را برتر از خوشی‌های مادی و حیوانی می‌داند؛ یعنی در هدف اخلاق کیفیت لذت را نیز دخالت می‌دهد. وانگهی، هیچ‌یک از پیروان مکتب سودگرایی بدین‌گونه از آزادی و شخصیت انسان دفاع نکرده‌اند و حاکمان توانمند را از نتایج زیانبار تحمیل عقاید خود برحذر نداشته‌اند.

در «رساله آزادی» آنچه بیشتر جلب توجه می‌کند، تمهید سد اخلاقی در برابر فشار توده‌های ناآگاه و کارگزاران حکومت برای قالبی ساختن شیوه‌ی تفکر و سلوک اجتماعی و منش اخلاقی ویژه‌ی خود بر مردم است؛ منتها با تمام کوششی که به‌کار رفته،‌ مرز میان قدرت و آزادی نامشخص است و برپایه‌ی محاسبه‌ی سود و زیان به درستی نمی‌توان اعمال نامشروع را بازشناخت.

ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

۱. هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، ص ۶۸

۲. بیردسلی،‌ همان کتاب، ص ۵۵۱: (freedom as a Goal of Spirit) فلسفه تاریخ، با مقدمه فردریک، دانشگاه هاروارد، انتشاراتی دوور (Dover)، نیویورک ۱۹۵۶

منبع: روزنامه اطلاعات