نجم‌الدین کبری

maghbare sheykh najmedin kobra

ابوعبدالله احمدبن عمر بن محمدبن عبدالله خیوَقی(۵۴۰-۶۱۷) مشهور به نجم‌الدین کبری و ملقب به ابوالجنّاب، طامه الکبری، شیخ ولی تراش و شیخ کبیر از مهم­ترین عرفای قرن ششم و اوایل سده‌ی هفتم هجری در دوره‌ی مغول است. مولد او خَیوَه(Khaiwah)، یکی از شهرهای خوارزم بود. او بعد از فراگیری مقدمات علوم در آنجا، سال­های بسیار به مسافرت پرداخت و نزد استادان زیادی علوم رسمی و متداول به ویژه حدیث را فراگرفت و از مشایخ متعددی در طریقت بهره جست. از استادان مهم وی یکی شیخ اسماعیل قصری(م.۵۸۹) است که نزد وی به ریاضت و سلوک پرداخت و از او اجازه‌ی ارشاد گرفت و به خوارزم بازگشت. مهم­ترین شاگردان وی مجدالدین بغدادی، سعدالدین­ حمویه و نجم­‌الدین­ رازی است. از آثار وی الاصول العشره، فوائح الجمال و فواتح الجلال و تفسیر قرآن با عنوان عین الحیات را می­ توان نام برد. طریقه‌ی کبرویه توسط مریدان نجم‌الدین کبری در اقصی نقاط جهان منتشر شد.

***

شیخ ابوالجنّاب احمدبن­ عمر نجم­ الدین، کسی که طریقه‌ی صوفیه کبرویه به نام او این اسم را یافته، یکی از طریقه‌های مهم عهد مغول در آسیای مرکزی و خراسان است که بسیاری از سلسله‌های صوفیه از آن منشعب شده‌­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­اند. لقب کبری مخفف بیان قرآنی الطامه الکبری[۱] «حادثه بزرگ» است، کنیه‌­ای که نجم الدین به خاطر استعداد قوی‌اش در بحث و مناظره  به دست آورد.

نجم ­الدین­ کبری در سال ۵۴۰/ ۱۱۴۵ در خوارزم متولد شد. او سیر زندگی‌اش را  به‌عنوان عالم حدیث و کلام آغاز نمود و برای تربیت شاگردان، بسیار مسافرت می­­­­‌کرد. علاقه­‌اش به تصوف در مصر برانگیخته شد، در آنجا مرید شیخ روزبهان الوزّان مصری، نوآموز(Initiate) طریقه‌ی سهروردیه، شد. پس از چند سالی اقامت در مصر، به تبریز رفت تا مطالعات خود را در کلام دنبال کند اما به جای این کار، تحت تأثیر شخصی به نام بابا فرج ­تبریزی قرار گرفت، کسی که به طور قطع او را ترغیب کرد تا علاقه­‌اش به علوم دینی ظاهری را رها کرده و خودش را کاملا وقف طریقه‌ی صوفیه کند. سپس مدت‌زمانی را در مصاحبت دو مرشد دیگر، عماربن یاسر­البدلیسی و اسماعیل القصری گذراند و از هر دو، خرقه تبرک دریافت کرد پیش از آنکه به نزد شیخ روزبهان در مصر برگردد. از قرار معلوم تا آن زمان، روزبهان کبری را به‌عنوان مریدی کامل می­‌نگریست، لذا در حدود ۵۴۰/۱۱۴۵ او را با اقتدار تمام به خوارزم فرستاد تا به تربیت و آشنا کردن مریدان با تصوف بپردازد. کبری به سرعت شاگردان زیادی را گردآورد که شامل تعداد قابل توجهی از اشخاصی بودند که در طریق راست خودشان به‌عنوان عارفان و نویسندگان در تصوف، مطرح گشتند. در واقع او بارها به‌عنوان شیخ ولی تراش(Manufacturer of Saints) نامیده شد. از جمله بهترین شاگردانش عبارتند از: مجدالدین ­بغدادی(متوفی۶۱۶/۱۲۱۹)، نجم الدین ­دای ه­رازی(متوفی ۶۵۴/۱۲۵۶) نویسنده‌ی کتاب مشهور مرصاد العباد در تصوف، (تصحیح امین ریاحی، تهران۱۳۵۲/۱۹۷۲؛ برگردان به انگلیسی توسط حامد الگار با عنوان The path of God’s bondsmen from origin to return ، در دست انتشار) سعدالدین ­حمویه(متوفی۶۵۰/۱۲۵۲)، باباکمال ­جندی، سیف ­الدین ­باخرزی(متوفی۶۵۸/۱۲۶۰؛ نک به: سعید نفیسی، سیف­ الدین­ باخرزی، در مجله دانشکده ادبیات، ۲/۴ [تیر ۱۳۳۴/اکتبر۱۹۵۵]، ۱-۱۵، و ایرج افشار، سرگذشت سیف الدین باخرزی، تهران ۱۳۴۱/۱۹۶۲)، و رضی الدین علی لالا(متوفی۶۴۲/۱۲۴۴). کبری در حین حمله‌ی مغول به خوارزم در سال ۶۱۷/۱۲۲۰ درگذشت. بر طبق گزارش­‌های­ سنتی، او درخواست مغولان را مبنی بر ترک شهر قبل از اقدام به کشتار ساکنان آنجا نپذیرفت و در جلوی دسته پیروانش در حالی که پیکار تن به تن می­ کرد، کشته شد. مشهور است که او در محل خانقاهش در بیرون شهر به خاک سپرده شد و مقبره‌اش در آنچه که بعدها کهنه اورگنج(Kohne-Urgenj)۲ معروف شد، واقع شده است. این شهر مرکز ملاقات عالمان شد و این موقعیت را تا زمان حکومت اتحاد جماهیر شوروی حفظ کرد.(نک: G.P. Snesarev, Relikti domusul’manskikh verovanii I obryadov u Uzbekov khorezma, Moscow ۱۹۶۹,۲۶۹,۴۳۳).                                                                                     

از کبری تعداد مختصری اثر برجای مانده است اما آثار مهم وی در مورد موضوعاتی است که بیشتر به تجزیه و تحلیل تجربه شهودی می‌­پردازد. به‌عنوان نمونه او در این آثار در مورد معانی مختلف خیال و شهود، بحث کرده است؛ مراتب تجلی شهود(Luminous Epiphany) که برای عارف متجلی می‌شود؛ درجات مختلف تصور(concept) و خواطر که توجه­اش را جلب می­‌کند؛ طبیعت و ارتباط لطائف[۳] (Subtle Centers) انسان. مهم­ترین رسائل کبری فوائح الجمال و وفواتح الجلال(تصحیح با یک مقدمه‌ی جامع در مورد زندگی و آثار کبری توسط فریتس مایر، ویسبادن، ۱۹۵۷)۴ الاصول العشره و رساله الخائف الهائم من لومه اللائم(تصحیح ماریان موله همراه با رسائل کوچکتر دیگر تحت عنوان Traites mineurs, in Annales Islamologiques(Cario), iv,[۱۹۶۳],۱-۷۸) است. علاوه بر این رسائل کوتاه در باب طریقت، کبری تفسیری عرفانی بر قرآن را آغاز نمود که نتوانست آن را کامل کند اما این کار بعد از مرگش در ابتدا توسط مریدش نجم ­الدین ­رازی و سپس توسط یکی دیگر از مشایخ کبرویه یعنی علاءالدوله سمنانی ادامه یافت.(نک به: هانری کربن، En Islam iranien, Paris ۱۹۷۲, iii, ۱۷۵-۲۷۶ n.۹۰; Suleyman Ates, I?ari tefsir okulu, Ankara ۱۹۷۴. ۱۳۹-۶۰).

سلسله کبرویه به واسطه‌ی چند تن از مریدان کبری استمرار یافت. سیف ­الدین­ باخرزی خانقاه موقوفه‌­ای(well-endowed) را در بخارا دایر کرد. اسناد وقف مربوط به این خانقاه را سی. دی. چخوویچ، Bukharskie documenti XIV v.,Tashkent ۱۹۶۵ منتشر کرده است. در همین خانقاه بود که بِرکه­ خان[۵]، پانزدهمین فرمانروای اردوی زرین(Golden Horde) به دین اسلام مشرف شد.(J.Richard, la conversion de Berke et les debuts de l’islamisation de la Horde d’or, in REI, xxxv[۱۹۶۷] ۱۷۳-۹.

بدرالدین­ سمرقندی، یکی از مریدان باخرزی، به هند مسافرت کرد و در آنجا شاخه‌ای از کبرویه را که به فردوسیه معروف شد دایر کرد. مهم­ترین فرد از این شاخه، احمدیحیی منیری[۶](متوفی ۷۷۲/۱۳۷۱)، نویسنده‌ی کتاب پرخواننده(widely- read) مکتوبات است.(منتشر شده در لکنهو ۱۹۱۱). سعدالدین­ حمویه خانقاهی را در بحرآباد خراسان، دایر کرد که سرپرستی آن را پسرش صدرالدین­ ابراهیم به عهده گرفت، او در سال ۶۹۴/۱۲۹۵ باعث شد تا غازان­ خان، فرمانروای ایلخانی ایران، به دین اسلام درآید(نک به: رشیدالدین فضل الله، تاریخ مبارک غازانی، تصحیح کی. جن، لندن ۱۹۴۰، ۸۰-۷۶). مرید دیگر سعدالدین­ حمویه، عزیزالدین نسفی(متوفی۶۶۱/۱۲۶۳)، نویسنده‌ی چندین رساله‌ی مهم است.(منتشر شده توسط موله تحت عنوان کتاب الانسان الکامل، تهران و پاریس ۱۹۶۲).

شاخه‌ی بسیار پردوام و فعال تازه‌کاری که از نجم الدین کبری به وجود آمد احتمالاً به وسیله‌ی رضی­ الدین علی لالا و دو واسطه‌ی بعدی این سلسله[۷] به علاءالدوله ­سمنانی می­‌رسد. سمنانی بیشتر به بسط و تجزیه و تحلیل لطایف پرداخت و همچنین نظریه‌ی وحدت وجود ابن­ عربی را مورد انتقاد قرار داد. این نظریه تأثیر بسیاری بر حلقه‌ی نقشبندیان هند گذاشت.(نک: مقدمه هرمان لندلت بر مکتوبات عبدالرحمن اسفراینی و علاءالدوله سمنانی، تهران و پاریس ۱۹۷۲، با یک کتاب‌شناسی مفصل از آثار سمنانی) علی همدانی، مرید پی در پی دو تن از پیروان سمنانی یعنی تقی ­الدین اخی و محمود مزدقانی، طریقه‌ی کبرویه را به بدخشان و کشمیر معرفی کرد. او در سال ۷۸۶/۱۳۸۵ از دنیا رفت و طبق نقل­‌های متفاوت، در ختلان[۸](Khuttalan) (در این زمان کولاب۹، تاجیک SSR) [نک به: مدخل ختلان] یا سرینگر مدفون شد(J.K. Teufel, Eine Lebens- beschreibung des Scheichs ‘Ali-I Hamadani, Leiden ۱۹۶۲; Sayyida Ashraf zafar, Amir-I Kabir Sayyid ‘Ali Hamadani, Lahore ۱۹۷۲). او خودش را به‌عنوان “علی ثانی”(second ‘Ali) معرفی کرد، و با وجود اینکه شاخه طریقه کبرویه‌­ای که به واسطه‌ی او به کشمیر معرفی شد تا زمان حاضر سنّی خالص باقی مانده است، عجیب نیست که اعقاب مختلف همدانی، تشیع را پذیرفتند. اسحاق ختلانی، جانشین علی همدانی، توسط مأموران شاهرخ، فرمانروای تیموری، حدود سال ۸۲۶/۱۴۲۳ به قتل رسید، اما قبل از مرگ، محمدنوربخش را به‌عنوان جانشین خود منصوب کرد. بیشتر مریدان ختلانی، نوربخش را تأیید کردند اما در عوض، تعداد اندکی با عبدالله برزش‌آبادی بیعت کردند. این انشقاق، باعث شد تا دو انشعاب مستقل از کبرویه، هر یک با نام خودش، ظهور کند، اما هر دو به طور مشترک، تشیع را برگزیدند. اولی، نوربخشیه بود که تا زمان صفویه در ایران باقی بود؛ دومی در یک زمان و به طرزی نامعلوم، نام ذهبیه به خود گرفت، و تا همین دوران اخیر در ایران باقی مانده است و مرکز عمده‌ی آنها در شیراز است.(مقایسه کنید با: R.Gramlich, Die schiitischen Derwischorden Persiens, in AFKM, xxvi/I[۱۹۶۵],۱۴-۲۶).

تاریخ اخیر کبرویه در موطن‌­اش، آسیای مرکزی، ناشناخته است. این احتمال وجود دارد که این طریقه تقریباً به طور همگانی، حتی در خوارزم، از اوایل قرن نهم/پانزدهم به بعد، جای خود را به نقشبندیه داده باشد. اما شهر کوچک ساکتاری(Saktari) در نزدیک بخارا، دست کم تا اوایل قرن یازدهم/هفدهم، به عنوان مرکز فعال کبرویه باقی ماند.(برای آثاری که از شیخ ساکتاری وجود دارد نک به: A.A. Semenov, Sobranie vostocnikh rukopisei Akademii Nauk Uzbekskoi SSR, Tashkent ۱۹۵۵,iii,۳۲۷-۸)؛ و در بعضی نقاط، کبرویه از آسیای مرکزی به جانب شرق، در میان مسلمانان نواحی چین، گسترش یافت[۱۰](مقایسه کنید با: محمد تواضع، الاسلام و الصین، قاهره ۱۳۶۴/۱۹۴۵،۱۱۲).

در نهایت این که نشانه‌هایی از کبرویه در ترکیه وجود دارد گزارش شده که یک شیخ کبروی به نام مصطفی دِدِ(Mustafa Dede) در صفوف ارتشی که استانبول را فتح کرد، کارزار کرد.(ایوانسرایی، حدیقه الجوامع، استانبول ۱۲۸۱/۱۸۶۱، هه،۲۶۱)- اما هیچ میراث ماندگار و پایداری از این طریقه به نظر نمی­‌رسد که در ترکیه یا سرزمین­‌های عربی به جا مانده باشد. تنها به وجود اسمی از طریقه‌ی کبرویه در مناطق غربی جهان اسلام تأکید گردید آن هم به مثابه یکی از چند شاخه‌ی ثانوی که توسط شاخه‌ی مجددیه خالدیه نقشبندیه مورد ادعا واقع شد.

حامد الگار – ترجمه جمشید جلالی شیجانی


کتاب­نامه

(علاوه بر منابع متن مقاله: مقدمه مایر بر تصحیح فواتح الجمال که شامل لیست کاملی از تمام منابع در مورد زندگی و آثار نجم الدین کبری است. همچنین نک به: کمال الدین الحریری، تبیان وسائل الحقائق و سلاسل الطریق، نسخه خطی، ابراهیم افندی(سلیمانیه) ۴۳۰، صفحات:

۷۹b- ۸۴a, Mole, Les Kubrawiya entre Sunnisme et Shi’sme aux huitieme et neuvieme siecles  de l’ Hegire, in REI, xxix (۱۹۶۱), ۶۱-۱۴۲.

نخستین تحقیق در این زمینه، هر چند بنا به اقوال، به عناصر مهم شیعی در شکل‌گیری کبرویه نخستین، بسیار تأکید می‌کند؛ مقایسه کنید با:

Some observation on religion in Safavid Persia, in Iranian Studies, vii/I-۲[winter-spring ۱۹۷۴], ۲۸۷-۹۰); Ye. E. Bertel’s, Cetverostishiya Sheikha Nadzm ad-Dina Kubra, in Sufism I sufiiskaya literatura, Moacow ۱۹۶۵, ۳۲۴-۸; Corbin, L’Homme de lumiere dans le soufisme iranien, Paris ۱۹۷۱, ۹۵-۱۴۸; J. S. Trimingham, The Sufi orders in Islam, Oxford, ۱۹۷۱, ۵۵-۸.


پی‌نوشت‌ها:

۱. اشاره به آیه ۳۴ سوره النازعات «فإذا جاءت الطامه الکبری». //  ۲. نام شهری باستانی در استان«داش اغوز» در شمال شرقی کشور ترکمنستان است. مدفن امام فخررازی و پوریای ولی نیز در همبن منطقه واقع است. //  ۳. در اصطلاح عرفا دل را گویند که به حقیقت، روح است. نک به: سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص۶۸۷؛ «بدان که آن لطیفه‌ای که قلب است از آن رو که لطیفه است از حالی به حالی دگرگون می‌شود». کبری، نجم الدین، فوائح الجمال و فواتح الجلال، تحقیق دکتر یوسف زیدان، ص۱۳۲.  //  ۴. این کتاب توسط قاسم انصاری با عنوان «نسیم جمال و دیباچه جلال» همراه با ترجمه و توضیحات توسط انتشارات طهوری منتشر شده است. //  ۵. امیرزاده مغول و نوه چنگیزخان و سومین پسر جوچی. نک به: دبلیو. بارتولد؛ جی.ا. بویل، “Berke” vol.۱, EI۲, p.۱۱۸۷-۱۱۸۸.  //  ۶. در مورد وی و فردوسیه نک به: رضوی، اطهر عباس، تاریخ تصوف در هند، ج۱، صصص۲۹۱-۲۷۴.  //  ۷. منظور شیخ نورالدین عبدالرحمن اسفراینی(۷۳۶-۶۳۹) و شیخ جمال الدین احمد جوزقانی(متوفی۶۶۹) است. نک به: سمنانی، علاءالدوله، «تذکره المشایخ»، مندرج در مصنفات فارسی، ص۳۱۵.  //  ۸. به فتح خاء و سکون تاء، ولایتی است از توران و به قولی از بلاد طخارستان، مردمش اغلب حنفی مذهب و ترک و دیگر تاجیک و قلیلی، مذهب امامیه دارند. مزار فیض مدار، سید علی همدانی همان جاست. نک به: شیروانی، حاج زین العابدین، بستان السیاحه، پیش گفتار و تصحیح منیژه محمودی، تهران، حقیقت، ۱۳۸۹، ج۱، ص ۶۹۳.  //  ۹. از قدیمی‌­ترین شهرهای واقع در جنوب تاجیکستان که پیشینه آن به ۲۷۰۰ سال می‌رسد. //  ۱۰. در مورد کبرویه در چین نک به: امیدوارنیا، محمدجواد، «طریقت کبرویه در چین»، مجموعه مقالات همایش بین‌المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۸۰، صص۵۶-۴۰.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت سال نهم شماره ۴