سؤال سوم از رسائل ملا محسن فيض کاشانی

soale az feiz

سؤال سوم: نشان‌هاى اهل هدايت در كم كسى يافت مى‏‌شود، پس لازم آيد كه اين فرقه بسيار كم باشند و اكثر مردمان بر ضلالت باشند؟

جواب: [بلى‏] اينچنين است، نمى‏‌بينى‏[۱] كه حقّ تعالى مى‏‌فرمايد [كه‏]: «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ[۲]» و جاى ديگر در شأن ايشان مى‌فرمايد: «وَ قَلِيلٌ ما هُمْ‏[۳]» و مى‏‌فرمايد: «بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ‏[۴]»، «وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ‏[۵]»*، «وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ‏[۶]»، «وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ‏[۷]»، «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏[۸]»، «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ‏[۹]»، «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏[۱۰]».

و حضرت امام محمّد باقر- عليه السّلام- سه نوبت فرمود كه‏: «مردمان همه‏‏ بهايم‌‏اند»، پس فرمود: «مگر اندكى از مؤمنان». پس سه نوبت فرمود: «مؤمن كمياب است‏[۱۱]». و حُمْران بن أَعْيَن گويد كه‏ «آن حضرت را گفتم: فداى تو شوم چه كميم ما گروه شيعه، اگر بر خوردن گوسفندى مجتمع شويم آن را تمام نتوانيم كرد. آن حضرت فرمود: آيا حديث نكنم ترا به عجب‏‌تر از اين؟ مهاجران و انصار همه رفتند مگر- و اشاره به دست مبارک فرمود يعنى- سه كَس. پس من گفتم: فداى تو شوم، چه شد حال عمّار؟ فرمود: رحم فرمايد خداى تعالى عمّار را، بيعت كرد و شهيد شد. پس من در نفس خود گفتم: چه فضيلت بهتر از شهادت تواند بود؟، پس به جانب من نظر كرد و فرمود [كه‏]: «تو شايد گمان كنى كه او مثل آن سه كس بود، هَيهات هَيهات‏[۱۲]».مراد آن حضرت به آن سه كس، سلمان و ابو ذر و مقداد است‏[۱۳]، رضي اللَّه عنهم، چنانكه در احاديث ديگر تصريح به آن شده.

و در بعضى از آنها مذكور است كه‏ و [امّا] عمّار پس جستنى كرد پس بازگشت. و اگر كسى را خواهى كه شک نكرد و در خاطرش چيزى خطور نكرد- يعنى در امر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام- پس مقداد است و بس. و امّا سلمان به خاطر رسانيد كه نزد آن حضرت اسم اعظم هست، اگر بخواند، زمين آن جماعت را فرو بَرَد، و آن همچنان بود. امّا ابو ذر آن حضرت او را امر فرمود به سكوت و او امتناع نمود مگر سخن گفتن [را][۱۴]. و حضرت امام جعفر صادق- عليه السّلام- فرمود كه‏: زن مؤمنه كمياب‌‏تر است از مرد مؤمن و مرد مؤمن كمياب‏‌تر است از گوگرد سرخ، پس، كه ديده است از شما گوگرد سرخ را[۱۵]؟ وحضرت امام موسى كاظم- عليه السّلام- فرمود: «نه هر كه به ولايت ما قائل است مؤمن است، ليكن اكثر مردمان از براى آنند كه مؤمنان با ايشان انس بگيرند[۱۶]».

و هم آن حضرت فرمود: «به خداى عزّ و جلّ قسم كه دنيا و ما فيها بود، و نبود [درو] مگر يک كَس كه بندگى خدا بجا مى‏‌آورد و اگر با او ديگرى مى‏‌بود حقّ تعالى او را نيز با او ياد مى‏‌كرد، آنجا كه مى‌‏فرمايد: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏[۱۷]». تا آنكه بعد از مدّتى حقّ تعالى‏ او را مؤانست بخشيد به اسماعيل و اسحاق، پس سه كس شدند. آگاه باشيد و به خدا قسم كه مؤمن كم است و اهل كفر بسيارند[۱۸]. پس فرمود: اين همه خلق از براى آن آفريده شده‏ اند كه مؤمنان با ايشان انس بگيرند و آنچه در دل داشته باشند با ايشان بگويند پس استراحت كنند و ساكن شوند[۱۹]».

و از حضرت پيغمبر- صلّى اللَّه عليه و آله- منقول است كه: «حقّ تعالى‏ مى‏‌فرمايد: اگر نمى‏‌بود در روى زمين مگر يک مؤمن هر آينه مستغنى مى‏‌شدم به‏[۲۰] او از جميع خلق خود و مى‏‌گردانيم مر او را از ايمان او انسى كه محتاج نشود به هيچ كس‏[۲۱]».


[۱] – اصل: «نه مى‏‌بينى».

[۲] – سبأ: ۱۳. «و اندكى از بندگان من پيوسته سپاسگزارند».

[۳] – سوره ص: ۲۴. «[مؤمنان و نيكوكاران‏] ايشان اندكند».

[۴] – العنكبوت: ۶۳. «بلكه بيشترشان خرد را كار نمى‏‌بندند».

[۵] – الأنفال: ۳۴، الطّور: ۴۷. «و ليكن بيشترشان نمى‏‌دانند».

[۶] – المنافقون: ۷: «و ليكن منافقان در نمى ‏يابند».

[۷] – يوسف عليه السلام: ۱۰۳. «و بيشتر مردم مؤمن نخواهند شد هر چند[ برايمان آوردنشان‏] بس آرزو برى».

[۸] – الأنعام: ۱۱۶. ترجمه آيه گذشت.

[۹] – يوسف: ۱۰۶. «و بيشترشان به خدا ايمان نمى‏‌آورند مگر اينكه‏[ در همان حال‏] مشركند».

[۱۰] – الأعراف: ۱۷۹.:« و هر آينه بسيارى از پريان و آدميان را براى دوزخ بيافريديم».

[۱۱] – كافى: ج ۲، ص ۲۴۲، ح ۲.

[۱۲] – يعنى: نظر تو بسيار از حقّ دور است، كافى: ج ۲، ص ۲۴۴. ح ۶.

[۱۳] – الف:«بود».

[۱۴] – رجال كشّى: ص ۸.

[۱۵] – كافى: ۲/ ۲۴/ ۱. و كبريت احمر آن گوهرى است كه كيمياگران آن را اكسير ناميده و پيوسته در جستجوى آنند. و غالباً امور نادر و كمياب كه ندرتاً بدست مى‏‌آيند را بدان مثال مى‏‌زنند.

[۱۶] – كافى: ج ۲، ص ۲۴۴، ح ۷.

[۱۷] – النّحل: ۱۲۰. «همانا ابراهيم ‏[به تنهايى‏] يک امّت بود، خدا را با فروتنى فرمانبردار بود و حقّ‌گراى و يكتاپرست بود، و از مشركان نبود».

[۱۸] – كفر در اينجا آن است كه در برابر ايمان كامل مى‏‌باشد، نه آنچه در برابر اسلام است. يعنى كافر از ايمان نه از اسلام. (ترجمه از مرآة العقول: ۹/ ۲۸۹ و ۲۹۰)

[۱۹] – كافى: ج ۲، ص ۲۴۳. ح ۵.

[۲۰] – الف:«با».

[۲۱] – كافى: ج ۲، ص ۲۴۵، ح ۲.