مروری بر کتاب «کانت، هِردِر و زایش انسان‌شناسی» اثر جان زمیتو

ایوان برادی – ترجمهٔ علی جداوی

kant1عنوان این اثر بخردانه جان اچ زمیتو انسان را ناگهان به فکر فرو می‌برد و از اذهان انسان‌شناسانه می‌طلبد که بخواهند بدانند انسان‌شناسیِ چه کسی؟ پی بردن به این مطلب مشکل نیست که از نظر نگارنده بحث محوری انسان‌شناسی آلمانی ریشه در روشنگری دارد همراه با لوازم وسیعش برای بازاندیشی و عمل در ماهیّت انسان بودن و بیشتر. به نظر او فهم زایش انسان‌شناسی آلمانی، نیازمند زمینهٔ وسیع‌تری است و در سراسر کتاب این مطلب را با پیوندهایی به باورهای رایج آن دوران پیگیری می‌کند- نظریه‌هایی همچون مادّیت، معنویّت، زیست‌شناسی، پس‌زایی، فضل‌فروشی دانشگاهی، امتیاز ویژهٔ دسترسی به آموزش رسمی در اصناف، فراگیر شدن آموزش همگانی و غیره. انسان‌شناسی‌های سدهٔ هجدهم فرانسه و انگلستان، هر چند از دیدگاهی آلمانی مسأله‌دار بودند، در زایش انسان‌شناسی آلمانی و فلسفه روشنگری مربوط دخیل بودند و در عصر حاضر به روش‌های گوناگونی به هم گره خورده‌اند.

زمیتو این مجاهدات عقلانی و و تأثیر آن‌ها را بر علایق دوجانبهٔ اولیه و مشاجرات بعدی دو شخصیت در دههٔ ۱۷۶۰ و اوایل ۱۷۷۰ بررسی می‌کند: یعنی امانوئل کانت و شاگرد ممتاز و بعد‌ها رقیبش، کشیش، شاعر، فیلسوف و انسان‌شناس یوهان گوتفرید هردر.
این دوران دوران «پیشا انتقادی» (pre-critical) کانت بود، که کانت‌شناسان گاهی از آن به دوران پیش از تثبیت نظریات کانت در اثر اصلیش یعنی «نقد عقل محض» (Critique of Pure Reason) یاد می‌کنند. زمیتو با دقت بین نظر فیلسوفان عصر حاضر و تاریخ‌نویسان تمایز قائل می‌شود، و به‌‌ همان میزان در مورد چالشی که مشارکت‌های عقلانی عظیم کانت در دوران «انتقادی‌اش» ایجاد کرد دقت به خرج می‌دهد. زمیتو وظیفهٔ خود را، به‌عنوان «تاریخ عقلانی مفهومی»، تلاشی برای بازیابی «مجموعه قابل توجهی از اندیشه در آلمان اواخر سدهٔ هجدهم که با» فلسفهٔ عامه «و علم انسان (انسان‌شناسی) شناخته می‌شود» و کوششی برای بررسی تأثیر عمیق این دوره بر رشد عقلانی هردر معرفی می‌کند. زمیتو از ما می‌خواهد که ارزش این آثار و تأثیر آن‌ها بر فضای عقلانی آن دوره و اکنون را در یابیم. او به نقش اساسی کانت در فلسفه تأکید دوباره می‌کند. اما در عین حال خواهان تجدید‌نظر در نقش کانت «به‌عنوان مخالف و حتی به‌عنوان دگرگون‌کننده» است. به دیگر سخن زمیتو از ما می‌خواهد که به کانت نه‌تنها از این جهت که در سال‌های پایانی عمرش به یک غول فکری بدل شد، بلکه همچنین به خاطر آنچه که در دوران شکل‌گیری خودش بدان دست یافت ونیز الهامی که به هردر جوان بخشید، بها بدهیم. این مطلب در تاریخ انسان‌شناسی موضوع نسبتاً مهمی است که تأثیر هردر در این موضوع بنیادی‌تر از تأثیر کانت در هر دو دورهٔ متقدم و متاخرش است.

هردر پسرک شهرستانی باهوش و در زمرهٔ نخستین نسل دانشگاهیانی بود که خیلی زود، و چنان که بعد‌ها نمودار شد برای همیشه، در کلاس‌های کانت بین سال‌های ۱۷۶۲ و ۱۷۶۴ در کونیگزبرگ گرفتار طلسم او شد. زمیتو یادداشت‌های مفصل و مشتاقانه هردر در این دوره را مورد بررسی قرار می‌دهد و رویارویی این دو اندیشمند تا حدود سال ۱۷۷۳ را در این زمینه می‌گنجاند. در طول نخستین بخش این دوره اندیشهٔ کانت هنوز تثبیت نشده بود. او برای اندیشیدن و نوشتن به شیوه‌های جدید با خود در چالش بود، در حال وفق دادن خود با زندگی بعد از چهل‌سالگی بود، روابط خود را با فضل‌فروشی‌های دانشگاهی و تبیین‌های سطحی هر چیزی مورد بازاندیشی قرار می‌داد و تلاش می‌کرد تا در مورد مقام استادی‌اش که زمان زیادی انتظار آن را کشیده بود (و سرانجام در سال ۱۷۷۰ بدان نایل آمد) صبور باشد.

توجه کانت به موضوعاتی همچون خصلت ملی، انسان طبیعی در مقابل انسان متمدن به‌عنوان نشانه‌ای از ماهیت انسان، ابعاد اخلاقی انسان‌ها، جایگاه عقل (reason) در ارتباط با تخیّل (imagination)، تمایز اساسی و در عین حال ارتباط ضروری میان مفاهیم منطقی و مفاهیم واقعی قائم به ذات و پیچیدگی‌های مفاهیم تحلیل‌ناپذیر (صرفنظر از آنچه امروزه با گذشت می‌توان خام‌اندیشی‌های او راجع به زنان و جنسیّت نامید)، تماماً متأثر از متفکران فرانسوی و بریتانیایی بود. آن‌ها در شکل گیری فهم کانت از انسان‌شناسی مؤثر بودند. او آرزو داشت این دانش را به علمی طبیعی و تجربی تبدیل کند که به محققانش جهت آمادگی برای ایفای نقشی مؤثر در جهان کمک رساند.

کانت در این موارد و دیگر موضوعات به جای آموزش فلسفه، فلسفیدن را می‌آموزاند. ذهنیت تجدیدنظر‌طلبانهٔ فلسفی او، تأکیدش بر نیاز به پژوهش تجربی در بسیاری از حوزه‌ها (به‌ویژه انسان‌شناسی و فیزیک) به‌عنوان روشی متمایز از روشِ متناسب با دانش مابعدالطبیعه پیشینی خودش، ترغیب خواننده به دیدن اشیا تا حد امکان از دیدگاه‌های دیگر همچون روشی برای «وسعت بخشیدن به تفکر خود شخص» و عدم اشاره به فشارهای فکری درون و بیرون از دانشگاه «برای تغییر دادن به جای صرفاً شناختن انسان»، تأثیری قوی بر روشن‌ترین مسئولیت او داشت. هردر وقتی در سال ۱۷۶۵ در ریگا حرفٔه فلسفی و ادبی خویش را شروع کرد، همین راه را در پیش گرفت. او بنای مخالفتی بسیار آَشکار با کانت را گذاشت. در همین هنگام کانت به مهم‌ترین و پایدار‌ترین اندیشه‌هایش راجع به ماهیّت انسان شکل می‌داد و زمینه را برای شکوفایی رمانتیسیم در آلمان و دیگر جا‌ها و بسیاری از آنچه که بعد‌ها در فلسفهٔ آلمانی دنبال شد مهیّا می‌کرد.
هردر منتقد ادبی برجسته و یکی از پیشگامان پیدایش تاریخ طبیعی شد. او تا حدودی در نتیجه و نیز به دلیل انتشار اثر کلاسیکش با عنوان «مقاله در باب منشأ زبان» (Essay on the Origins of Language)، که جایگاه ویژهٔ خود را در زبان‌شناسی کسب کرد، به‌عنوان پپش‌قراول انسان-‌شناسی آلمانی تصویر بسیار آشکاری از خود به نمایش گذاشت. او نیاز به فلسفهٔ اخلاق برای تعلیم اخلاقیات به مردم را انکار کرد و به‌‌ همان میزان مابعدالطبیعه را نیز مسأله‌دار یافت. او مفهومی را از ساختار اجتماعی واقعیت، یعنی قوم‌گرایی و قرینهٔ آن در روی دیگر سکه یعنی نسبیت فرهنگی، بسط داد که برای مدت‌ها مفهوم نسبتاً پیچیده‌ای بود، اما نمی‌توان او را نسبی.گرا به معنای امروزی این اصطلاح دانست. او به کثرت اعتقاد دارد اما نه به کثرت در وحدت (مگر اینکه خدا را وحدت‌بخش به شمار آوریم.) فرهنگ‌ها همانند یکدیگر بودند، بدین معنا که همهٔ انسان‌ها در سطح داشتن فرزندان، پخت غذا، بروز احساسات و غیره به یکدیگر شبیه هستند و به طرز بنیادینی یکسان رفتار می‌کنند. این امر به اعضای فرهنگ‌های گوناگون اجازه می‌داد که کمابیش با یکدیگر همدلی و ارتباط داشته باشند. اما این واقعیت که آن‌ها دارای جهان‌بینی‌ها و دنیای تجارب خاص خود بودند، و هر کدام با داشتن تاریخ خاص خود نسبت به دیگران بی‌همتا بود هردر را واداشت تا در فردیت آن‌ها مبالغه کند. حقیقت جهان‌شمول نبود، بلکه به نحو غیر قابل انعطافی متکثر و پراکنده بود که توسط خود فرهنگ‌ها در بستری از ملی‌گرایی و فراگیری اولوهی ساخته شده بود. هردر، با دنبال کردن این الگو‌ها در گروه‌های خاص، به نوشته‌های تاریخی، بیشتر همچون هنر می‌نگریست تا علم اما هنری که بی‌نیاز از دقت و پژوهش تجربی نیست. او عمل دستیابی به انتساب را در فرایند آگاه شدن، متأثر شدن از باورهای فردی و انسان شدن گنجاند. شباهت‌های بین فرهنگ‌ها طبیعت امر الهی را منعکس می‌کرد اما بیانگر ربط ماهوی بین آن‌ها نبود، حتی هنگامی که اشکال و خصوصیات فرهنگی آن جواهر از طریق زبان قابل انتقال بود. بدون گزافه‌گویی این استدلال به صورت اندیشه و سخنرانی‌های اولیهٔ هردر تکامل یافت جایی که او «علم طبیعی، تاریخ طبیعی، قدری ریاضیات، مقدار زیادی از داده‌ها، مقدار زیادی ظواهر و تاریخ‌های زیادی» را گرد هم آورد و «بلافاصله قوم‌شناسی را به آن‌ها اضافه کرد: «اینکه نوع بشر، شامل دنیای متمدن وحشی و نیمه‌وحشی، در اشکال، پوشش و شیوه‌های زندگی‌شان… بسیاری از داده‌ها راجع به آداب و رسوم، شرایط و نهادهای اصلی چه چیزی را دارا هستند و چه چیزی تولید می‌کنند، اینکه آیا این‌ها تشکیل یک وحدت را می‌دهند یا خیر و اینکه این یگانگی تا چه میزان است.

این عقیدهٔ هردر مبنی بر اینکه با مطالعهٔ قوانین فیزیک، قوانین انسان و طبیعت حیوان، همراه با» جاذبه‌ها و فشار‌هایشان «و تأثیر و تأثر پیچیده میان قوای عقلانی و حسی، می‌توان قوانین بنیادین ملت‌ها را تعیین کرد به سختی قابل دفاع است. او به بسط این گزارهٔ انسان‌شناسانه که طبیعت انسانی ریشه در بدن فیزیکی و در نتیجه حواس انسان دارد که به‌وسیلهٔ فرهنگ تناسب و شکل یافته، کمک کرد، گزاره‌ای که اکنون امری مسلم انگاشته می‌شود. این بود پیش‌زمینهٔ او برای تجلیل از زیبایی‌شناسی و انکار اینکه عقل و تأمل از خواص استعلایی ذهن هستند. او سریع‌تر و بنیادگرایانه‌تر از کانت نظریات پیش- ریختارانه رویان‌شناسی را به نفع نظریهٔ پس‌زایی ترک کرد. اما توجهات کانت به خاستگاه‌های تکامل ارگانیک همراه با رویکردهای هردر به زبان، تاریخ و تکثرات تقلیل‌ناپذیر گروه‌های متنوع انسانی به تأسیس روش‌شناسی ‌شناسی تطبیقی کمک کرد، که خود شرط ضروری کار انسان‌شناسانه است. از این رو هردر بیشتر در مسیری گام برداشت که امروزه انسان‌شناسی نامیده می‌‌شود. کار کانت تا حدود زیادی نشان داده که به دلیل تمایل نهایی‌اش به سمت استعلاگرایی استدلال ماتقدم انتزاعی‌تر از آن است که به کار پژوهش انسان‌شناسانه آید. هر دو اندیشمند تلاش کردند که وجود خدا و اعتقاد به آن را به‌عنوان بخشی ضروری از نظریاتشان بپذیرند. هیچ‌کدام از این دو، تاب بررسی‌های دقیق معاصر بر روی نظریات آن‌ها راجع به دیگر اقوام، شامل چینی‌ها و سیاهان را ندارند، اگر چه بی‌بصیرتی کانت ریشه در زیست‌شناسی داشت و آن هردر ریشه در فرهنگ. با معیارهای امروزی نتیجه‌گیری‌های این دو راجع به دیگران از هر جهت صریحا ً‌نژاد‌پرستانه و احمقانه بود- این نتیجه‌گیری‌ها راه غلط را صیقل می‌داد، به‌ویژه در مقابل استدلالی که توسط انسان‌شناس قرن بیستمی، فرانس بواس (Franz Boas)، و شاگردانش در دانشگاه کلمبیا پیشتاز شده بود مبنی بر اینکه هیچ‌گونه ارتباط ثابت و ضروری میان ‌نژاد، فرهنگ و زبان وجود ندارد.
هردر با مطالعهٔ دقیق در محیط اجتماعی خودش در بسیاری از زمینه‌ها از قبیل تاریخ‌نگاری، جامعه‌شناسی، ادبیات تطبیقی، زبان‌شناسی و هرمنوتیک پیشگام بود. انسان‌شناسی، تحت تأثیر اولیهٔ کانت و نیز زیر چتر کار مشتاقانهٔ خود هردر و تأثیر او بر اطرافیانش، با برگرفتن بینش‌هایی از ادبیات، پزشکی، فلسفه، تاریخ، سیر و سیاحت و ارتباطات درونی یافت شده میان این‌ها عمیقاً التقاطی می‌شد. زمیتو «این انتقال صریحاً استعاری را نه صرفاً از روی داده‌ها بلکه از روی«راه‌های شناخت» به‌عنوان «ویژگی مشخصه» علم «برآمده» از انسان در می‌یابد.

التقاط گراییانسان‌شناسی ضعفی برای آن نبود؛ بلکه فرصتی بود برای برابرنهاد طبیعتی فوق‌العاده بارور که «چیزی گنجانده شده تحت فلسفه نبود بلکه رهایی انفجاری از زیر عنوان فلسفه بود.» نتیجهٔ این امر به وضعیت انسان‌شناسی به‌عنوان یک رشتٔه علمی در آلمان قرن هجدهم کمک کرد. این امر توجه معطوف به پیچیدگی‌های روابط میان فرهنگی و مفهوم تاریخ جهان.شمول را در اروپایی که به سرعت درون دیگر نواحی جغرافیایی گسترش پیدا می‌کرد، افزایش داد. زمیتو، با مقایسه‌ای کاملاً مغرضانه در این زمینه، ذکر می‌کند که «هردر در زمرهٔ حساس‌ترین و خلاق‌ترین پاسخ‌دهندگان به این چالش بود»، و نیز اشاره می‌کند که «شاهکار ناتمام او،» نظریاتی برای تاریخ فلسفی بشر «(Ideas for a Philosophical History of Mankind) (در حدود ۱۷۸۴)، به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین بناهای یادبود قوم‌نگاری و قوم‌شناسی قرن هجدهم خودنمایی می‌کند. در مقابل، بخش دوم انسان‌شناسی کانت اثر ضعیفی به جا می‌گذارد.

زمیتو امیدوار است، با بررسی تاریخ انسان‌شناسی، نور تازه‌ای بر موضوعات پیچیده بتاباند، رقابت میان کانت و هردر و التزام هردر به عمومی‌سازی فلسفه و پی‌ریزی رشته‌های علمی به لحاظ معرفت‌شناسی آزاد‌اندیش (آمیزه‌ای که در آشفته‌بازار پسامدرنیسم همراه با حسی از انتقام دوباره سر برآورده است) در زمرهٔ این موضوعات هستند. به نظر زمیتو در حقیقت نگاهی دقیق به آنچه انسان‌شناسی در دوران روشنگری شد و چگونگی پیشرفتش پس از آن می‌تواند روش کاملاً جدیدی برای مطالعهٔ همهٔ کار کانت به ما ارائه دهد. مستندات قانع‌کننده و استدلال روشن این اثر خوش‌قلم این وعده را به خوبی برآورده می‌کنند و مجموعه اطلاعات جالبی برای خود انسان‌شناسی فراهم می‌آورند. زمیتو نه تنها به بررسی دوبارهٔ تأثیر کانت «پیشا-انتقادی» بر هردر می‌پردازد، بلکه تأثیر هر دوی این‌ها را بر اندیشه پس از آن راجع به ماهیت جهان و جایگاه ما در آن بازبینی می‌کند. او با انجام چنین کاری به این پرسش که انسان‌شناسی چه کسی موضوع مورد بحث در این اثر است پاسخ می‌دهد. به نظر من ما این را از آغاز می‌دانستیم: این انسان‌شناسی، انسان‌شناسی انسان روزمره است (هر دو جنش در آن گنجانده شده)، که از طریق گفتمان با انسان روزمره برای انسان روزمره شکل می‌گیرد و همهٔ ما می‌توانیم به آن زندگی کنیم.
و اما سخن پایانی؟ به سختی می‌توان در تأثیر» نقدهای «کانت بر [جریان] اندیشه در دنیای غرب غلو کرد. اگر بگوییم تاریخ فلسفه به‌عنوان رشته‌ای دانشگاهی برای اینکه فهمیده شود حتماً باید از کانت عبور کند گزاف نگفته‌ایم. فلسفه بدون کانت، فاقد جزئی بنیادی است، همچون ستاره‌شناسی بدون ماه. هردر شخصیت بسیار با‌نفوذی در بسیاری از زمینه‌ها، و چنان که زمیتو نتیجه‌گیری می‌کند در رویارویی تن به تن با کانت برای تسبط فرهنگی در روشنگری آلمان سدهٔ هجدهم بازنده بود. با این حال، او زمان زیادی است که به‌عنوان یکی از تأثیرگذاران اصلی در پیدایش انسان‌شناسی در آلمان و، با دلیل مستدل می‌توان گفت، در تاریخ این رشته همچون یک کل شناخته شده است. کسب جایگاه دوم هم چیز بدی نیست.

مشخصات کتاب‌شناختی اثر:
John H. Zamitto (۲۰۰۲)، Kant، Herder، and the Birth of Anthropology، Chicago: University of Chicago Press

(Ivan Brady)

منبع: http: //philosophynow. org/issues/۴۹/Kant_Herder_and_the_Birth_of_Anthropology_by_John_Zammito
علی جداوی: jedavi_ali@yahoo. com