حکایات و لطایف

name par01

روزی بهلول را گفتند:شخصی که دزدی کرده بود را گرفته‌اند، به نظرت باید چکارش کنند؟بهلول گفت: باید دست حاکم آن شهر را قطع کرد…

name par

از تیمور لنگ سؤال می‌کنند که:
چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول کشور را طی می‌کند؛ کسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمی‌کند؟
در جواب، جمله‌ی کوتاه ولی با تأملی می‌گوید:
در هر شهری که دزدی دیدم، گردن داروغه را زدم!!


روزی بهلول را گفتند:
شخصی که دزدی کرده بود را گرفته‌اند، به نظرت باید چکارش کنند؟
بهلول گفت: باید دست حاکم آن شهر را قطع کرد…
همه با تعجب پرسیدند: چرا؟؟ مگر حاکم دزدی کرده که دستش را قطع کنند؟
بهلول در جواب گفت: گناهکار اصلی حاکم شهر است که مردمش باید برای امرار معاش دزدی کنند!!


از امیرکبیر پرسیدند: در مدت‌زمان محدودی که داشتی چطور این مملکت رو از هرچی دزد پاک کردی؟
گفت: من خودم دزدی نمی‌کردم و نمی‌گذاشتم معاونم هم دزدی کند.
اونم از اینکه من نمی‌گذاشتم اون دزدی کنه، نمی‌گذاشت معاونش دزدی کنه و….
تا آخر همین طور…
اگه من دزدی می‌کردم تا آخر دزدی می‌کردن و کشور می‌شد دزدخونه،
همه هم دنبال دزد می‌گشتیم،
و چون همه‌مون دزد بودیم هیچ دزدی هم محکوم نمی‌کردیم مردم هم گیج و ویج می‌شدند، 
خانه از پای‌بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است.