مدح و مدّاح و مُداهنه

darvish2سهل بن عبدالله تستری گفت:«صدق نیابد هرکه مدح و مداهنت کند غیر خود را و مداهنت با خود ریا بود»

همواره در این اندیشه بوده‌ام که مدح و مداحی و مداهنه در حقیقتِ دین چه موقعیتی دارد و مداحان و اهل مداهنه از چه جایگاهی برخوردار هستند؟ آیا در حقیقتِ دین، مداح و مداحی یک صفت پسندیده برشمرده می‌شود و مداحان همان حاملان حکمت و معرفت هستند و مداحی برخوردار از عمق معانی است و بس تأثیرگزار؟! یا امر به گونه‌ی دیگری است؟!

روایت است که امام علی(ع) همان حقیقت درخشان بر گونه‌ی اساطیر که همگان او را بزرگ‌ترین مرد و مظهر خرد ناب بشری در طول تاریخ می‌شناسندش وقتی وارد شهر انبار (عراق کنونی) شد گروهی بسیار از مردم پیرامونش گرد آمدند و پیشاپیش دویدند و او را شادباش‌ها گفتند و مدایح نمودند. علی(ع) وقتی از اطرافیان سؤال کرد این چه کار است که این جماعت می کنند پاسخ شنید که این سنت دیرینه و عادت مألوف این مردمان است که امرا و سران و صاحب‌منصبان را چنین مورد نواخت و پذیرایی خویش قرار می‌دهند. علی(ع) فرمود: به ایشان بگویید دست از این سنّت پلید و عادت زشت خویش بردارند که این کارِ آنها امرایشان را مغرور و خودشان را خوار و بی‌مقدار می‌کند.(۱)

البته با مراجعه به سرزمین حکمت‌خیز و سِحرانگیز نهج‌البلاغه با همین روایت به شکل زیر برخورد می‌نمائیم:

« و قال (ع) و قد لفیه عند سیره الی السّام دهامَین الأنبار فترجّلوا له و أشتدّوا بین یدیه ما هذا الذی صتعتموه؟ فقالوا: خُلق منا نعظّم به آمرائَنا فقال: و الله ما ینفع بهذا أمرائکم وإنّکم لتشقّون به علی أنفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم و ما أخسّر المشتقّته وراءَها العقاب و أربع الدعة معها الأمان من النار.»(۲)

«و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند برای وی پیاده شدند و پیش پیشش دویدند فرمود: این چه کار بود که کردید؟! گفتند عادتی است که داریم و بدان امیرانِ خویش بزرگ می‌داریم. فرمود: به خدا که امیران شما از این کار سود می‌برند و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج می‌افکنید و در آخرتتان بدبخت می‌گردید و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی که در آن از آتش امان است.»

شیخ فریدالدین عطار در ذکر امام ابوحنیفه آورده است:

«شاگردی به امام گفت: مردمان می‌گویند که ابوحنیفه شب نمی‌خسبد گفت: نیت کردم که دگر شب نخفتم گفت: چرا؟ گفت خدای تعالی می‌فرمایند:« و یحبّون أن یُهتدوا بعالم یفعلوا»(۳) «بندگانی‌اند که دوست دارند که ایشان‌ را به چیزی که نکرده اند یاد کنند…»(۴)

در این آیه از قرآن خداوند مشتری‌ها و دوستداران مدح و و مداهنه‌ی مداحان را کسانی می‌داند که اساساً از آن ویژگی‌ها و فضیلت‌هایی که مداحان در شأن آنها به کار می‌برند بی‌بهره هستند. امام جارالله زمخشری در کتاب خود در تفسیر این آیه می‌فرماید:« اینان همان کسانی هستند که در جنگ‌ها پیامبر را همراهی نمی‌کرده‌اند و نیز نقل است که منافقانند که همواره طالب آن بودند که به خاطر ایمانی که هرگز وارد قلبهایشان نشده بود آنان را بستایند.»(۵)

امام فخر رازی نیز در تعریف این افراد که خواستار و دوستدار ستایش و ستوده شدن هستند می‌فرمایند:

«سزاوار چنان است که آیه را بر همه‌ی این امور حمل کرد (یعنی هم آنانی که در جنگ‌ها پیامبر را همراهی نمی‌کرده‌اند و عذر می‌آوردند و هم منافقان) زیرا همه‌ی این امور یک نقطه مشترک دارند و آن اینکه انسان فعلی را انجام می‌دهد و بدان شادمان می‌شود آنگاه از مردمان چشم دارد که او را به ….. سیرت و درستی روش و پارسایی و اقبال بر طاعت خدا وصف کنند.»(۶)

حضرت علامه محمد تقی جعفری در تفسیر فقره‌ای از خطبه‌ی هفدهم نهج‌البلاغه در خصوص مدح و مداهنه‌ی مداحان چنین آورده‌اند:

«پست‌تر از مدح مداحان قیافه‌ی پذیرش آن خرمن سوختگانی است که در برابر آن مداحی‌ها به خود می‌گیرند و تدریجاً باور می‌کنند که دارای همان فضل و فضیلتند که مداحان متملّق و چاپلوس درباره‌ی آنان سر داده‌اند و فساد و تباهی‌هایی که از مداحی نصیب بشر گشته است خیلی فراوان است؛ ما در اینجا نمونه‌ای از آنها را می‌آوریم:

۱- دروغگویی محض که از مداحی شخصیت‌ها تجاوز کرده و یک پدیده‌ی رایج در میان همه‌ی شئون بشری گشته است.

۲- از کار انداختن استعدادها و نیروها و فعالیت شخصیت‌هایی که مورد مدح قرار می‌گیرند.

 ۳- تحریف واقعیت‌ها و برخوردن ارزش‌ها و اصولی که شخصیت‌ها باید خود را با آن تطبیق دهند نه اینکه ملاک و محور آنها قرار بگیرند.

۴- پایمال شدن حقوق انسان‌ها و جانشین گشتن اباطیل به جای آن حقوق.

۵- «تورم خود طبیعی (در برابر خود حقیقی) شخصیت‌هایی که مورد مدح قرار می‌گیرند و آن را باور می‌کنند.» (۷)

یقیناً بخاطر همین ثمره‌های تلخ و زهرآگین و درخت زقوّم مدح و مداهنه است که علی(ع) همواره از مدح و ثنا و ستایش بیزاری جسته و ما در جای جای نهج‌البلاغه ردّ پای این بیزاری را مشاهده می‌کنیم.

هنگامی که یکی از یارانش در جنگ صفین با دراز سخنی ایشان را مورد مدح و ثنا قرار داد و اعلام نمود که شنوای فرمانش و آماده‌ی اطاعت از امرش است به او چنین پاسخ می‌دهد:

«إنّ من أسخف حالات الولاة عند صالح النّاس أن یظنّ بهم حبّ الفخر و یوضع أمرهم علی الکبر و قد کرهت أن یکون جال فی ظنّکم إنی أحبّ الإطراء و استماع الثّنا و لستُ بحمد الله کذلک و لو کنت أحبّ أن یقال ذلک لترکته إنحطاطاً لله سبحانه عن تناول ما هو أحقّ به من العظمة و الکبریاء….» (۸)

« در دیده‌ی مردم پارسا زشت‌ترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگی و بزرگ‌منشی شمارند و کارهاشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند من خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدای را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم آن را وا می نهادم به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان از بزرگی و بزرگواری که تنها او سزاوار است بدان.»

امام علی(ع) در ادامه‌ی این خطبه یاران را از مدح نمودنش منع می‌کند چه از نظر و مدح و ستایش عاملی است بازدارنده در راه اعاده‌ی حقوق و انجام واجبات و ادای مسئولیت‌ها! که حضرت علامه محمد تقی جعفری نیز در تفسیر خود مدح را عامل پایمال شدن حقوق انسان‌ها بر شمرده است. امام علی(ع) می‌فرمایند:

«فَلا تَثنوا عَلیَّ ثناء بجمیل ثناءٍ لِإِخراجی نفسی إلی الله و إلیکم مِن التّقیة فی حقوقٍ لَم افرغ مِن أَدائِها و فرائِض لابدّ من إمضائِها» (۹)

« مرا به سبب فرمانبرداریم از خدا و نیز رفتار نیکویی که با شما داشته‌ام و نیکی مستائید زیرا هنوز حقوقی هست که من ادایشان نکرده‌ام و فرایضی بر گردن من است که باید آنها را بگذارم.» چه است که امام علی(ع) حتّی به خاطر فضیلت‌هایی که داشته حاضر نبود که مورد مدح و ستایش مداحان و مردم مدیحه‌دوست قرار بگیرد. حال باید دید وضع افرادی که به خاطر فضیلت‌هایی که ندارند مورد مدح قرار می‌گیرند چه خواهد بود؟! و در حقیقتِ دین چه جایگاهی خواهند داشت؟!

امام علی(ع) در بخشی از عهدنامه‌ی خویش به مالک اشتر در این خصوص توصیه‌ی تأمل‌برانگیزی به مالک دارد که می‌فرمایند:

« ثمّ لیکن آمرهم عندک أقولهم بمُرّ الحق لک أقلّهم مساعدة فیما یکون منک ممّا کره الله أولیاء ه واقعاً ذلک مِن هواک حیث وقع وأَلصِق بِأَهل الورع و الصِّدق ثمّ رُضهم علی أن لا یطروک و لا یُبَجِّحوک بباطل لَم تفعله فإن کثرة الإطراء تحدث الزهو و تدنی مِن العزّة.» (۱۰)

«و آن کس را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حقّ را بیشتر به تو بگوید و در آنچه کنی یا گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد کمتر یاریت کند و به پارسایان و راستگویان بپیوندید و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند و با ستودن بیهوده کاری را که نکرده‌ای خاطرت را شاد ننمایند که ستودن فراوان خودپسندی آرد و به سرکشی را دارد.»

امام علی(ع) در همین مفهوم و معنا در فقره‌ای دیگر از خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه در مورد شخص خودش خطاب به یاران چنین می‌فرمایند:

«و لا تخالطونی بالمصانعة و لا تظنّوا بی استثقالاً فی حقٍّ قیل لی و لا التماس إعظامٍ لنفسی.» (۱۱)

« و با ظاهرآرائی با من آمیزش مدارید و شنیدن حق را برمن سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید»

حضرت علامه ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعادة که به حق می‌توان از آن به عنوان بهترین کتاب در علم اخلاق و آداب و سنن اسلامی یاد کرد در خصوص مدح و مداحان چنین می‌فرمایند:

« یعنی هر کس طالب آن باشد که مدح او کنند و خوش‌آمد او گویند و متنفر باشد از نکوهش و انتقاد این صفتِ او نتیجه‌ی حبّ جاه است و از مهلکات عظیمه است چه این فرد پیوسته طالب رضای مردم است و گفتار و کردار خویش را بر وفق خواهش ایشان به عمل می‌آورد به امید آنکه مدح او گویند و از ترس آنکه مذمّت او کنند مطلقاً ملاحظه‌ی رضای خالق را منظور نمی‌دارد.» (۱۲)

در همین کتاب ایشان از قول حضرت رسول(ص) آورده‌اند: « این است و جز این نیست که مردمان هلاک شدند به واسطه‌ی متابعت هویٰ و هوس و دوستی مدح و ثناورزی! کسانی که مدح مردم را در حضور ایشان می‌کنند خاک بر صورت ایشان بیفشانید!» (۱۳)

بزرگان دین و پیشوایان دین هرگز با مدح و مداهنه و ثناجویی میانه‌ای نداشته‌اند و از آن گریزان بوده‌اند و البته نیازی هم به مدح و ثنا نداشته‌اند. همانگونه که خورشید بر اشراق نیاز به مدح و ثنا ندارد و از مذمّت هم گزندی نمی‌یابد. چه بسا کسانی بوده اند که حتی بعد از زمان حیات آنها مورد مدح و ستایش قرار گرفته‌اند و مداحان در این عرصه غلوها نیز نموده‌اند که اتفاقاً یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌ها در تاریخ اسلام که مورد این مدایح غلوآمیز قرار گرفته مولا علی(ع) است که خود ایشان در این خصوص می‌فرمایند:

« یهلک فی رجلان: محبٌّ مُفرِط و باهتٌ ……» (۱۴)

« دو تن درباره‌ی من تباه گردیدند: دوستی که از حد بگذراند و دروغ بافنده‌ای که از آنچه در من نیست سخن راند.»

این مداحان و مداهنه‌گرانی که این راه را طی کرده‌اند و به این قبیل اقدامات دست یازیده‌اند تنها حقارت خود را به اثبات رسانیده‌اند چرا که در لابه لای این مداحی‌ها در حقیقت به دنبال کسب یک هویت برای خود بوده‌اند و هرگز هم در این کار موفق نمی‌شوند.

بزرگانی چون محمد(ص) و علی(ع) همواره از مدح و ثناگویی بیزاری جسته‌اند و نیز موقعیت و مکانت خوبی برای مداحان قائل نبوده‌اند و اصلاً نیازی به مدح نداشته‌اند. پس این مداحان از چه روی مدح آنان می‌گویند و از این ثناگویی و إِطراء چه هدفی را دنبال می‌کنند. یقیناً ایشان به گفته‌ی مولا علی(ع) در میان …… الناس به دنبال مدح خود هستند و به دنبال آنند که میان آنان نام و نانی به دست آورند و در حقیقت مدایح خود هستند که مولانا جلال الدین رومی در این خصوص می‌سراید:

 مادح خورشید مداح خود است        که دو چشم روشن و نامُرقد است (۱۵)

و نیز مولانا جلال الدین رومی در مثنوی که به حق می‌توان از آن به عنوان کتاب خلقت یاد نمود مدح و ستایش و مداهنه‌ی مداحان را با زهر قاتل هم‌سنگ و هم‌مایه برشمرده و در توصیف مداحان متملّق و مدح و مداهنه‌ی آنها می‌سراید:

هر که مردم را سجودی می‌کند              زهر اندر جان او می‌آکنند (۱۶)

 نویسنده: حمیدرضا مهاجرانی


۱-ر.ک به: سفینة البحار- محمد شافعی- ج ۲- ص ۲۵۸ و نیز رجوع کنید به: الجامع الصغیر-ج ۱- ص ۳۴- جلال الدین سیوطی

۲-ر.ک به: نهج البلاغه- بخش کلمات قصار- شماره ۳۷

۳-ر.ک به: قرآن کریم- سوره آل عمران- آیه ۱۸۸

۴-ر.ک به: تذکرة الاولیا- جلد۲- شرح و ذکر امام ابوحنیفه – ص ۳۰۵- نسخه‌ی نیکلسون

۵-ر.ک به: تفسیر کشّاف- ج۱- ص ۵۵۹

۶-ر.ک به: تفسیر کبیر مفاتیح الغیب – ج۹- ص ۳۸۶۳- امام فخر رازی

۷-ر.ک به: ترجمه و تفسیر نهج البلاغه- ج ۴- ص ۲۲۶ و ۲۲۷-محمد تقی جعفری- نشر فرهنگ اسلامی- سال ۱۳۷۷

۸-ر.ک به: نهج البلاغه- خطبه ۲۱۶

۹-ر.ک به: نهج البلاغه- خطبه ۲۲۶

۱۰- ر.ک به: نهج البلاغه- بخش نامه‌ها- نامه‌ی شماره ۵۳

۱۱- ر.ک به: نهج البلاغه- خطبه ۲۲۶

۱۲-ر.ک به: معراج السعادة- ص ۴۴۳- ملا احمد نراقی- نشر جاویدان

۱۳-ر.ک به: همان منبع پیش گفته- ص ۴۴۳

۱۴-ر.ک به: نهج البلاغه- بخش کلمات قصار- که این گفته به مانند همان است که فرمود: ملک فی رجلان محبًّ مالٍ و حبغِضٌ قالٍ

۱۵-ر.ک به: مثنوی معنوی- دفتر پنجم-مقدمه- نسخه نیکلسون

۱۶-ر.ک به: مثنوی معنوی- دفتر چهارم- ……… سخن هامان