سعدی (۲)

3 dervish

حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است، گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست. * *

همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی         نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری  * *

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل             که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم **

هرکه سخن نسنجد، از جوابش برنجد. **

هر که با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد به طریقت ایشان متهم گردد. **

هر که با بدان نشیند نیکی نبیند. **

عالِم ناپرهیزکار، کور مشعله‌دار است. **

هر چه نپاید، دل بستگی را نشاید. ** 

هر که بر زیردستان نبخشاید، به جورِ زبردستان گرفتار آید. **

ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. **

هر که خیانت ورزد، پشتش در حساب بلرزد. **

خانهٔ دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب. **

بی دوست زندگانی چنان ذوقی ندارد. **

اگر شب‌ها همه قدر بودی، شب قدر بی‌قدر بودی. **

هیچکس نزند بر دختر بی‌ثمر سنگ. **

صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است. **

از نفس‌پرور، هنروری نیاید و بی‌هنر، سروری را نشاید. **

دنیا نیرزد به آنکه پریشان کنی دلی. **

همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال. **

مُشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. **

دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند. **

دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است. **

شیطان با مخلصان برنمی‌آید و سلطان با مفلسان. **

رأی بی قوت، مکر و فسون است و قوّت بی رأی، جهل و جنون. **

قدر عافیت کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید. **

ملوک از بهر پاس رعیّتند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک. **

هر که با داناتر از خود بحث کند تا بداند که داناست، بدانند که نادان است. **

مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال. **

خشم بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بی دقت، هیبت ببرد. **

برادر که در بند خویش است، نه برادر و نه خویش است. **

هر کس را که زَر در ترازوست ، زور در بازوست. **

هر که در زندگی، نانش نخورند، چون بمیرد، نامش نبرند.