انس الوحيد و نزهة المرید (قسمت دوم)

۵۱sheikh abou madyan. از دست دادن تأسّف در مقام سلوک، نشانه‏ اى از نشانه‏ هاى خوارى است.

۵۲. آن‏گاه كه دل از شهوات خالى مى ‏شود، دلى سالم است.

۵۳. هركس از خداوند براى خودش يارى نگيرد، خداوند رهايش مى‏ كند.

۵۴. كسى كه رفتار مبتديان را انجام ندهد، چگونه به مقام واصلان خواهد رسيد؟!

۵۵. دنيا را به كسانى ‏كه به آن روى مى‏ كنند، واگذار و به مولاى خويش روى آور.

۵۶. كسى كه خود را از دل مشغولى ‏هاى دنيا رها كند، حق ‏تعالى وى را به خدمت مى‏ گيرد.

۵۷. چقدر تفاوت است ميان كسى كه براى رسيدن به حوريان و قصرهاى بهشتى مى‏ كوشد، و كسى كه تلاش او براى رفع حجاب‏ها و رسيدن به مقام حضور است.

۵۸. بنده كسى است كه آرزوهايش را فقط از مولايش بطلبد.

۵۹. كسانى ‏كه خدا از آنها محافظت مى‏ كند، چند دسته‏ اند: ۱. آنها كه با هدايت [الاهى] از شرک و كفر محفوظ مانده ‏اند؛ ۲. آنها كه با عنايت از گناهان كبيره و صغيره محفوظ مانده‏ اند؛ ۳. آنها كه با حمايت از خطرها و غفلت‏ ها محفوظ مانده ‏اند.

۶۰. كسى كه از اعتراض بپرهيزد، انسانى حكيم و تربيت يافته است.

۶۱. محبّت، دوستى با خدا و علاقه به اوست.

۶۲. دقّت داشته باش كه خداوند چگونه متوجّه توست، نه اينكه تو چگونه به او توجّه دارى.

۶۳. كسى كه نقاب از چهره برندارد، پرده ‏ها براى او بالا نمى‏ رود.

۶۴. اسير، گرفتار نفس و بندهٔ شهوت و در بَندِ هواى نفس خويش است.

۶۵. ثروتمندترينِ ثروتمندان كسى است كه حق، حقيقتى از خود را بر او آشكار سازد و فقيرترينِ فقيران كسى است كه حق، حقيقتِ خود را از او پوشيده دارد.

۶۶. كسى كه شوق ندارد، عقب مانده و كسى كه محبّت ندارد، نااميد است.

۶۷. روح، حامى و شَبَح، نگهدار است.

۶۸. دمنده دم آهنگرى اگر با آتشِ خويش هم تو را نسوزاند، با شراره‏ هايش آزارت مى ‏دهد و عطرفروش اگر از عطر خويش هم به تو ندهد، از بوى آن تو را ارزانى مى‏ دارد.

۶۹. كسى كه در به جا آوردنِ واجبات اهمال ورزد، خود را ضايع ساخته است.

۷۰. كسى كه در همراهى مولاى خويش صبر نداشته باشد، به هم‏نشينى بندگان دچار مى ‏شود.

۷۱. كسى كه خود را شناخته، با ستايش مردم تغيير نمى ‏كند.

۷۲. ادّعا ناشى از برانگيختن نفسانيّت است و مدّعى كسى است كه مانع از تقرّب به خداوند شود.

۷۳. اضطرابِ قلب به‏ دليل ترس از گناهان، از عمل نيکِ اِنس و جنّ كه با رياضت انجام دهند، بهتر است.

۷۴. بندگان به دنياپرستان خدمت مى‏ كنند و آزادگانِ بزرگوار به كنيزان آخرت.

۷۵. رياضت در رفتار، توجّه نكردن به اعمال است.

۷۶. اعمالشان مانع توجّه به نتيجهٔ عملشان گرديد و اگر دربارهٔ اين نتيجه اشتباه نمى ‏كردند، اعمال را رها و به نتيجه توجّه مى‏ كردند.

۷۷. حديث آن است كه جوابى بطلبد و كلام عبارت است از آنچه با خطابش تو را شگفت‏ زده كند.

۷۸. غيرت آن است كه نشناسى و شناخته هم نشوى.

۷۹. هيچ‏كس حق‏ تعالى را نمى‏ بيند، مگر اينكه بميرد و تا نميرد، حق را نمى‏ بيند.

۸۰ . ميل به برترى يافتن بر مردم، دليل لغزش است.

۸۱ . زينت عارف، خشيت و هيبت است.

۸۲ . طمع در خلقِ خدا، شک در خالق است.

۸۳ . از فساد عموم مردم، حاكمان ستمگر پديدار مى‏ شوند و از فساد خواصّ مردم، حقّه‏ بازانِ منحرف‏ كننده از دين ظهور مى‏ كنند.

۸۴ . براى حفظ دينت از همراهى با اهل بدعت، و براى حفظ قلبت از معاشرت با زنان بپرهيز.

۸۵. هركس در شيخ خود نقصى يافت، از او سود نمى ‏برد.

۸۶. ذكر، مشاهدهٔ ذكرشونده و مداومتِ حضور نزد اوست. كسى كه از ياد تو غافل نمى ‏شود، تو نيز از ياد او غافل مشو و آن كه از نيكى به تو غافل نمى ‏شود، تو نيز سپاس از او را فراموش مكن.

۸۷ . هم‏نشينِ اهل ذكر [بيداردلان]، از غفلت خويش بيدار مى ‏شود و خدمت‏‌رسانِ نيكان، با خدمتِ خويش بالا مى‏ رود.

۸۸ . زبانِ پرهيزكارى به پوشاندن آفات دعوت مى ‏كند؛ زبانِ بندگى به تداوم تلاش مى‏ خواند؛ زبانِ محبّت به ذوب ‏شدن (در راه معبود) دعوت مى‏ كند؛ زبانِ معرفت به مقام فنا، محو شدن، ثبات در دين و بيدارى فرا مى‏ خواند.

۸۹ . جوانمردى، همراهى كردن با برادران است در آنچه بدان علم ندارى.

۹۰. غذاى عارف آن چيزى است كه شناخته است و غذاى ثروتمند ثروت و به آنچه كه با آن مأنوس است.

۹۱. از ابومدين رحمة‏ اللّه‏ پرسيدند: چرا هم‏نشينى با تازه‏ كارها نهى شده است؟ فرمود: وى تازه بدين راه روى كرده است. چيزى را تجربه نكرده و گامى به ‏پيش نرفته، اگرچه هفتاد سال داشته باشد، سهل تسترى رحمة ‏اللّه‏ مى‏ گفت: «تازه‏ كارها را قبل از آنكه به مقام سكون برسند، از اسرار آگاه نكنيد». امّا اهل علل مادّى و نفوسِ ناپاک، ناچيزتر از آن هستند كه با امر و نهى به خود آيند. و قبل از تازه ‏كارها كه به ماسوى‏ اللّه‏ توجّه دارند، كسى است كه اثرِ نگاه، او را به خود مشغول مى ‏دارد و شنيدنِ خبرها، او را از جاى مى‏ كَند. چنين كسى در بيابان‏ هاى خطرآفرين سرگردان است و به آفت‏ ها توجّه ندارد و در اين حيرت مى ‏گويد: كجاست راه وصالى كه بدان زندگى كنم؟

۹۲. آفت مردم، سوءظنّ، و آفت صوفى، پيروى از هواى نفس است.

۹۳. تلاش عارفان آن است كه به غيرمعروفِ خويش رو نياورند.

۹۴. كسى كه احترام اوليا را حرام كند، خداوند او را به بيزارى مردمان از او دچار مى‏ كند.

۹۵. كسى كه به دنبال پاكى است، بايد به وفا پاى‏بند باشد.

۹۶. مقرّب، در قرب خود مسرور است و عاشق، در عشق خود در عذاب.

۹۷. اين بنيان، بر تلاش و كوشش و قطع از دلبستگى ‏ها و بندگى كردن بنا نهاده شده است.

۹۸. لذّت‏ خواهى از بلا، تحقّق رضايت الهى است.

۹۹. فقر، علامت توحيد و نشان ‏دهندهٔ وحدتى است كه هيچ ‏چيزى جز خدا نمى ‏بيند.

۱۰۰. عبادت، تو را از سركشى علم نجات مى ‏دهد.

۱۰۱. زاهد در آرامشِ (پناه) زهد، اعمّ (اساسى ‏تر) از پرهيزكار است؛ چرا كه پرهيزگارى، باقى ماندن و زهد، قطع از همه‏ چيز است.

۱۰۲. زهد، تكليف و فضيلت و قرابت است؛ تكليف در حرام و فضيلت در مشابهت‏ ها و قرابت در حلال است.

۱۰۳. آن كس كه علمى را بشنود تا به مردم بياموزد، خداوند تعالى فهم و دركى به او عطا مى‏ كند كه به ‏واسطهٔ آن مردم را بشناسد و كسى كه علمى بياموزد كه به ‏واسطهٔ آن خدا را بشناسد، خداوند دركى به او عطا كند كه به ‏واسطهٔ آن خدا را بشناسد.

۱۰۴. كسى كه ارتباط خود را با خدا قطع كند، خداوند رابطهٔ با او را قطع مى ‏گرداند.

۱۰۵. كسى كه به اطراف خود مشغول شود، همان زمان ذلّت او را فرامى‏ گيرد. اى نفس، اگر پندپذير باشى، اين نصيحتى براى توست.

۱۰۶. كسى كه به غير خدا در سرّ خويش آرامش يافت، خداوند نيز رحمت به وى را از قلب ديگران بيرون مى‏ كند. بر وى لباس طمع به ديگران و بر ديگران لباس طمع به وى مى ‏پوشاند.

۱۰۷. نشانهٔ اخلاص آن است كه هنگام مشاهدهٔ حق، خلق نزد تو غايب شوند.

۱۰۸. بقاى ابدى در فناى تو از خويشتن است.

۱۰۹. بهاى تصوّف، تسليم محض بودن توست.