جايگاه تصوف در حيات ديني

Image

ثمره هر درختي مطابق با خاكي است كه در آن ريشه دارد و لذا سالك در مسير حق نمي تواند اتباع اوامر و اجتناب از نواهي نازله آن حق نداشته باشد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند چنان كه مشايخ صوفيه گفته اند: <شريعت امر بود به التزام بندگي و حقيقت، مشاهدت ربوبيت بود. هر شريعت كه مويد نباشد به حقيقت، پذيرفته نبود و هر حقيقت كه بسته نبود به شريعت، با هيچ حاصل نيايد… شريعت پرستيدن حق است و حقيقت، ديدن حق است. شريعت قيام كردن است به آنچه فرمود و حقيقت، ديدن است آن را كه قضا و تقدير كه دست و پنهان و آشكار كه دست.> 

شريعت، از نظر اهل تصوف و عرفان، با همه اهميت و با وجود اينكه نشان از حقيقت و حق تعالي دارد و داراي خصلت از اويي و به سوي اويي است – تنها راه برون به گفت انبيا است، افروختن چراغ است براي ديدن، بندكردن خود است به حبل آسماني، نشانه نياز است و تلاش براي ديدن حق است در پرتو چراغ، ديدن اوست در عين ديدن خود و از اين قبيل و نه بيش از آن.
اما آيا كار خلق با حق در اين مرحله پايان مي پذيرد؟ آيا تنها دانستن و افروختن چراغ – كه صدالبته شرط لازم نيل به مقصد است – فرد را به مقصد نيز مي رساند؟ هدف رسيدن به منزل است يا شنيدن اوصاف آن و از دور نگريستن بدان؟ روشن است كه دين يا شرع و به عبارت روشن تر مذهب – از مصدر ذهاب به معناي رفتن – متضمن معناي سير و حركت به سوي مبدا و شارع است، اما از طرفي نيل به به حق يا <حقيقت> كه جان است و مغز و لب دين، از آنجا كه راه برون فاني است به باقي، مادام كه فرد متصف به اوصاف فاني است، دست نيافتني است، زيرا وصال دو چيز، فرع بر وجود سنخيت بين آنهاست. اينجاست كه راز متعال و منزه بودن حق در عين نزديكي و در دسترس بودن وي – بنا بر مفاد آيات فراوان قرآني – گشوده مي گردد.
دوري در عين نزديكي، بي نهايت كوچك در برابر بي نهايت بزرگ! اما هر دو به هم نزديك، ارتباط اين دو دور و نزديك چگونه است؟ خداوند خود پاسخ داده است: <قل ما يعبوا بكم ربي لولادعاوِكم> يعني اگر خواندن شما نباشد، پروردگار من به شما اعتنايي نخواهد كرد، اما خواندن و دعا چيست؟ دعا در واقع اقرار به نقص و فقد و سيه رويي است و تنها سرمايه بنده است و اين اقرار موجب توجه حق به خلق و پل ارتباطي بي نهايت كوچك با بي نهايت بزرگ است، چرا كه غير از اين فقر و نداري هرچه هست، همه از اوست، نقص از او نيست و فقر و او ذاتي واجب است و متكمل جميع صفات. پس ابتدا شرع است كه شنيدن است درباره حق، آنگاه وقوف به ضعف و فقد و احساس بعد، سپس پناه بردن به وي با احساس سنخيت حاصل از نزديكي بدو – كه از روح خود در بندگان دميده است – و در اينجا زايش طلب يا اولين وادي طريقت، ضرورت مي يابد.
اما از آنجا كه انسان در عالم كثرت گرفتار است، تنوع صور و اشكال – كه آنها را واقعي مي پندارد – طي اين مراحل را بسيار مشكل مي سازد. طريقت يا تصوف، وظيفه شرك زدايي و رهانيدن انسان از زندان عالم كثرت و نيل وي به توحيد را به عهده دارد.
در اين سير، شريعت با طريقت همواره همراه است، زيرا هدف وصل شدن به حقيقت و مغز است و وصال فرع بر شناخت و ريشه در خاك شناخت دارد. هر وصال خاصي از زمين و خاك خاصي روييده و ثمره هر درختي مطابق با خاكي است كه در آن ريشه دارد و لذا سالك در مسير حق نمي تواند اتباع اوامر و اجتناب از نواهي نازله آن حق نداشته باشد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند چنان كه مشايخ صوفيه گفته اند: <شريعت امر بود به التزام بندگي و حقيقت، مشاهدت ربوبيت بود. هر شريعت كه مويد نباشد به حقيقت، پذيرفته نبود و هر حقيقت كه بسته نبود به شريعت، با هيچ حاصل نيايد… شريعت پرستيدن حق است و حقيقت، ديدن حق است. شريعت قيام كردن است به آنچه فرمود و حقيقت، ديدن است آن را كه قضا و تقدير كه دست و پنهان و آشكار كه دست.>
مشايخ تصوف و عرفان در خلال قرون متمادي از كيفيت اين سير روحاني، مقامات و طي منازل و احوال سالكان طريق، سخن ها گفته و كتاب ها نوشته اند. اقوال در كيفيت احوال و اصلان و نيل به كمالات مختلف است. در عصر ما نيز دانشمندان و فرزانگاني به روشنگري در اين راه پرداخته، حجاب غموض و پيچيدگي آثار عارفاني چون جلال الدين محمد مولوي، ابن عربي و حافظ را به مدد شرح و تفسير روشنگري خود كنار زده و گوهرهاي ناب گنجينه حكمت متصوفه را صيد كرده اند. از اين رازدانان، كساني همتي والاتر داشته در بردن و معرفي اين گنجينه به فراسوي مرزهاي دارالاسلام به ويژه در ميان جامعه علمي جهان جديد. دكتر سيدحسين نصر، مولف كتاب حاضر كه ترجمه آن سال ها پس از تاليف آن اينك ارائه شده، از دانشمنداني است كه عمر پربار خود را مصروف اين مهم كرده است و زندگينامه وي كه به پاس قدرداني از كوشش هاي خستگي ناپذير و كم نظير او در اين ترجمه، گردآوري شده، فقط نمايانگر بخشي از حيات علمي پرثمر اوست. چاپ نخست اين كتاب با عنوان مقالات عرفاني چاپ شده، ولي عنوان مذكور در چاپ هاي بعد به تصوف پويا تغيير يافته و مقالات آن در سه بخش تنظيم گرديده است: بخش نخست كتاب به آموزه هاي بنيادين تصوف از قبيل جايگاه عقل و وحي، مقامات و احوال و… اختصاص دارد. بخش دوم شامل دو بحث مهم تاريخي يعني رابطه تاريخي و معنوي تصوف با تشيع و ويژگي هاي تصوف قرن هفتم و تاثير مكتب ابن عربي مي باشد. بخش سوم را مولف به نحوه مواجهه تصوف با مسائل مهم جهان جديد از قبيل دستمايه هاي عرفان اسلامي در حل بحران محيط زيست، نوگرايي و تحول خواهي تمدن جديد و موقف عارفان در حل مشكلات مربوط به اختلافات و رويارويي بين پيروان اديان بزرگ در عالم جديد اختصاص داده است. با نگاهي به بخش هاي مذكور، مترجمان عنوان <آموزه هاي صوفيان از ديروز تا امروز> را براي اين ترجمه برگزيده اند.

نويسنده: صدرا صدوقي

روزنامه اعتماد ملي