مجذوبان نور - پایگاه خبری دراویش گنابادی

عرفان و تصوّف در گسترهٔ روایات (قسمت اول)

احادیث و روایت‌های فراوانی از امامان معصوم در زمینهٔ تصوّف و صوفی‌گری در منابع روایی شیعی آمده است همچنین، کتاب‌های دست دوم و سوم‌ که امروزه انتشار آن‌ها گسترش یافته است‌ دست‌آویزی برای برخی برداشت‌های نادرست و داوری‌‌های نابجا شده و افرادِ کم‌اطلاع از مصادرِ روایی را دچار دغدغه کرده است. این روایت‌ها از جنبه‌های مختلفی به این موضوع مهم پرداخته‌اند. بی‌گمان، روشن شدن دیدگاه اهل بیتِ عصمت و طهارت در این زمینه می‌تواند راه‌گشا باشد. در این نوشتار، بر آن شدیم تا با بررسی‌های سندی و محتوایی، برخی از پندارهای نادرست را کنار زنیم تا حقیقت را بازشناسیم.

zekrمقدمه

موضوع‌ تصوّف‌ و صوفی‌گری در روایت‌های امام معصوم(ع) اهمیت فراوان دارد؛ زیرا از یک سو برخی از جنبه‌های تاریخی تصوّف در دورهٔ نخستین بازشناسی می‌شود و از سوی دیگر – که هدف اصلی‌ این‌ نوشتار است‌ – دیـدگاه اهـل‌بیت(ع) در مورد تصوّف در میزان استنباط قرار می‌گیرد که مطلب اخیر در تشخیص راه درست در میان نزاع‌های مختلف و گاه تندی که در طول‌ تاریخ‌ میانِ عالمانِ شیعه و حوزه‌های علمیه در زمینهٔ تصوّف، بوده است، بسیار اثـرگذار خـواهد بود.

پس از گرد‌آوری همهٔ روایاتی که در زمینهٔ صوفی‌گری و تصوّف در جوامع روایی‌ شیعی‌ وجود دارد، می‌توان همهٔ آنها‌ را‌ در‌ چهار گروه دسته‌بندی کرد که به ترتیب به بحث و بررسی آنها می‌پردازیم.

گروه اول

طایفهٔ اول از این دسـت‌ روایـات،‌ روایاتی‌ است که از تصوّف و صوفی‌گری مدح کرده‌اند‌ و در ضمنِ آن، راه درست تصوّف را نشان داده‌اند. 
علامه آیت‌الله وحید بهبهانی در کتاب خیراتیّه روایتی را از‌ فاضل‌ مقداد‌ سیوری، شارح باب حادی‌عشر از امیر مؤمنان علی(ع) نـقل مـی‌کند‌ کـه آن حضرت می‌فرماید:

الصوفی من لبس الصـوف عـلی الصـفا و جعل الدنیا خلف القفا و سلک طریق‌ المصطفی‌ و استوی عنده الذهب و الحجر و الفضة و المدر و الا‌ فکلب‌ الکوفی خیر من الف صوفی (۱/۴۵).
شیخ احمد احـسایی نـیز در کـتاب عوالی‌اللئالی از‌ امیر مؤمنان‌ علی(ع) نقل می‌کند که: التصوّف مـشتق مـن الصوف و هو ثلاثه احرف‌ (ص،‌ و، ف)‌ فالصاد صبر و صدق و صفا، و الواو ودٌّ و وفا، والفاء فقر و فرد‌ و فنا.
این دو روایت هر چند از حـیث سـند – در بـررسی‌های کنونی‌ – ضعیف می‌باشند،‌ ولی‌ از حیث محتوایی و دلالت، با روح حاکم بر روایـات دسته دوم و سوم‌ که‌ روایات قوی‌السند نیز در میان آنها هست، کاملاً هماهنگ است و در دل خود‌ نوعی‌ نقّادی و سره‌سازی دارد که حـاکی از پذیـرش اصـل و حذف پیرایه‌ها و ناخالصی‌ها‌ است.‌ از همین رو، این دو روایت بهترین شاهد جمع مـیان روایـت‌های دسته دوم و سوم‌ با‌ روایت‌های گروه چهارم که در پی خواهد آمد می‌باشند و مؤید جمع‌بندی‌ و استنباط‌ نهایی ما، در ایـن رسـاله بـه شمار می‌آیند.
نکتهٔ دیگر قابل تأمل در این دو‌ روایت،‌ استناد‌ آنها به امیر مؤمنان عـلی‌(ع) اسـت. اگـر این استناد را بپذیریم و یا‌ دست‌کم‌ احتمال دهیم، از منظر مباحث تاریخی و بحث‌هایی که در تاریخ تصوّف مـطرح مـی‌شود اهمیت فراوان‌ دارد،‌ ولی به دلیل عبارت اخیر در روایت اوّل که به کوفه اشاره‌ دارد‌ و قرینه‌های تاریخی، بـه احـتمال قوی این‌ روایت‌ها‌ از‌ امامان متأخر همانند امام صادق(ع) است.

گروه‌ دوّم‌

گروه دوّم، روایـاتی هـستند کـه در آنها امامان معصوم(ع) به نقد برخی‌ از‌ روش‌های سلوک فردی، اجتماعی، سیاسی‌ و فکریِ جمله‌ای‌ از‌ صـوفیان‌ مـی‌پردازند که در اینجا تنها به‌ دو‌ نمونه از این دست روایت‌ها اشاره می‌شود. البته بیشتر روایـاتی کـه در‌ گـروه‌ سوم و چهارم و حتی گروه‌ اول ارائه شده و می‌شود،‌ در بخش‌هایی از خود، این‌گونه‌ نقد‌ها‌ را دارا هستند و باید همهٔ آنها از ایـن جـهت، در این گروه‌ بحث‌ شوند:

الف) کلینی(ره) در باب‌ اول‌ از‌ کتاب معیشت کافی‌ تنها‌ یک روایـت آورده اسـت‌ کـه:‌ دربارهٔ دیدار سفیان ثوری و هم‌فکرانش با امام صادق(ع) است. در این روایت، هرچند‌ اسمی‌ از صوفی‌گری و تصوّف بـرده نـمی‌شود،‌ ولی‌ با وجود‌ سفیان‌ ثوری‌ و مجموعه قرائن درونی‌ و بیرونی روایت، معلوم اسـت کـه امام در این روایت به طرز تفکر و عمل‌ عده‌ای‌ نظر دارد که در همان زمان‌ و پس‌ از‌ آن‌ به مـتصوّفه مـشهور‌ بودند.
در این حدیث، سفیان ثوری (م ۱۶۱ق) و برخی از هم‌فکران او – که به نظر خودشان‌ صـاحبان‌ زهـد‌ و تقوا و راعیان سنّت نبوی‌‌(ع) بودند – با‌ کـج‌فهمی‌ در‌ مـعنای‌ زهـد،‌ به امام صادق(ع) و لباس او ایراد گرفتند و امـام بـه آنان پاسخ مستدلی داد. امام با استفاده از آیات قرآن و احادیث و سنّت نبوی‌(ع) و با استشهاد از سـیرهٔ صـحابه و هدایت عقل، معنای مترقّی زهـد اسـلامی و راه درست زنـدگی مـسلمانی را بـه ایشان نشان داد و در پایان به آنها چـنین سـفارش فرمود:
دَعُوا‌ الجهاله لأهلها فانّ أهل الجهل کثیر و اهل العلم قلیل (اصول کـافی، ۵/۶۵).
بـا دقت در فضای کلی حاکم بر روایـت و برخی قرینه‌‌های دیگر، کـاملاً روشـن است‌ که‌ این گروه شـبیه هـمان‌هایی هستند که محققان از عرفا و حکمای اسلام، همچون صدرالمتألهین از آنها با عنوان «جهلهٔ صـوفیه» یـاد می‌کنند. شاید‌ این‌ تعبیر بـرگرفته از عـبارتی در‌ هـمین‌ روایت باشد کـه حـضرت خطاب به آنها مـی‌فرماید: «أمـا علمتم یا جَهَلَه…»

ب) کلینی در فروع کافی روایتی را از امام صادق‌(ع) خطاب به‌ عباد‌‌بن‌کـثیر بـصری صوفی‌ با‌ سند و عبارت ذیل نـقل می‌کند: عـلی بن ابـراهیم عـن محمّد بن عیسی بن عـبید عن یونس قال: قال ابوعبدالله(ع) لعباد بن کثیر البصری الصوفی: و یحک یا عباد غرّک‌ أن عـفّ بطنک و فرجک إنّ اللّه عزّوجلّ یقول فـی کـتابه: «یـَا أَیـُّهَا الَّذِیـنَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه و َقـُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ»(احزاب، ۷۰) إعلم أنّه لایتقبل الله منک شیئاً‌ حتّی‌ تقول قولاً‌ عدلاً (۸/۱۰۷).
این روایـت از جـنبه‌های مـختلفی اهمیت دارد؛ زیرا اوّلاً، کلینی از عباد‌بن‌کثیر بـا‌ لقـب صـوفی یـاد مـی‌کند؛ ثـانیاً امام صادق‌(ع) روش سیاسی عباد‌بن‌‌کثیر‌ را‌ نقد می‌کند که این نقد می‌تواند متوجّه بسیاری از متصوّفین هم باشد؛ ثالثاً و از همه مهم‌تر ‌‌اینکه‌ به دلالت التزامی، امام صادق‌(ع) روش سلوکی عـباد را تنها وقتی که با‌ روش‌ سیاسی‌ و اجتماعی درست همراه باشد، صحیح می‌شمارد.
ملاصالح مازندرانی در شرح اصول کافی (۱۲/۴۱) قول‌ عدلی را که امام صادق‌(ع) از عباد طلب می‌کند، اقرار به ولایت می‌داند؛‌ زیرا عـباد‌بـن‌کثیر‌ از‌ جمله زهد‌پیشگان و صوفیان عامی بوده است که در روش سلوکی، زندگی صوفیانه را، تنها روش پارسایی و رعایت تقوای بطن و فرج می‌شمارد و پرهیز از شهوت‌های جنسی و گرایش‌های شهوانی و نفسانی را همه حقیقت تصوّف مـی‌شمارد. از‌‌ ایـن‌رو، امام در ضمن تأیید این میزان از تقوا، در صورتی آن را مورد قبول حضرت حق می‌شمارد که با‌ اقرار‌ به ولایت همراه گردد و با استشهاد از آیهٔ قرآنی «یـَا أَیـُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قـُولُوا قـَوْلًا سَدِیدًا یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ» (احزاب، ۷۰)، شرط اصلاح نهایی عمل‌ و پذیرشِ اعمال را دو چیز می‌شمارد: یکی تقوا که در عبارت «اتقوا الله» به آن اشاره شده است و دیـگری، قـول سدید و عادلانه که تـجلی عـالیِ اجتماعی و سیاسیِ آن در پذیرش ولایت پدیدار است و در عبارت «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا» به آن اشاره شد.
البته از آنچه در روایت (اول در کلام امام صادق‌(ع) و یا‌ در‌ روایات‌ پیامبر اکرم(ص) دربارهٔ رهبانیت اسلامی‌ آمده‌ است،‌ نباید چنین بـرداشت شـود که سلوک و ریاضت و مجاهده با نفس و سختی کشیدن و مرارت دیدن و زندگی صوفیانه‌ و راهبانه‌ در اسلام وجود ندارد. کافی است که برای‌ نمونه‌ به سه روایت زیر که در دو شرایط مختلف ابراز شـده اسـت تأمل کـنیم. خواهیم دید که سلوک به‌ معنای‌ دقیق‌ کلمه نه تنها مورد تأیید اهل‌بیت‌(ع) است، بلکه مطلوب ایـشان‌ و بلکه حیات حقیقی اسلامی و شیعی در آن تبلور دارد:

روایت اوّل:

شیخ مفید در ارشاد از‌ راویـان‌ آثـار‌ و احـادیث نقل می‌کند که در شبی مهتابی، امیر مؤمنان و مولای‌ موحدان‌ از مسجد خارج شد. گروهی از پشت‌سر به حضرت رسیدند. حـضرت ‌ایـستاد و فرمود: شما کیستید؟‌ پاسخ‌ گفتند،‌ ما شیعیان شماییم یا امیر‌المؤمنین! حضرت در صورت‌های آنـان نـگریست و فـرمود:‌ پس‌ چرا‌ سیمای شیعه را در شما نمی‌بینم؟! عرض کردند: مگر سیمای شیعیان چگونه است؟ حضرت‌ در‌ پاسـخ‌ فرمود: صفر الوجوه من السهر، عمش العیون من البکاء، حدب الظهور من القیام، خـمص‌ البطون‌ من الصیام، ذبـل الشـفاه من الدعاء، علیهم غبره الخاشعین (۱/۲۳۷)

روایت دوم:

شیخ‌ طوسی،‌ حدیثی‌ بسیار سنگین از امیر مؤمنان علی‌(ع) را از نوف بکالی به ترتیب ذیل نقل می‌کند: عن‌ نوف بن عبدالله البکالی قال: قال لی علی(ع): یا نوف خـُلِقْنا من طینه‌ طیّبه‌ و خُلِقَ شیعتنا من طینتِنا فاذا کان یوم القیامه الحقوا بنا… قال نوف: فقلت: صف لی‌ شیعتک،‌ یا امیرالمؤمنین، فبکی لذکری شیعتَه. ثم قال: یا نوف، شیعتی والله الحکماء‌ العلماء‌ بالله‌ و دیـنه، العـاملون بطاعته و أمره المهتدون بحبّه أنضاء عباده، أحلاس زهاده، صفر الوجوه من‌ التهجّد،‌ عمش العیون من البکاء، ذبل الشفاه من الذکر، خمص البطون من الطوی،‌ تعرف الرّبانیّه فی وجوههم، و الرهبانیه فـی سـمتهم، مصابی کل ظلمه. و ریحان کل قبیل،‌ لایثنون‌ من المسلمین سلفاً و لایقفون لهم خلفاً، شرورهم مکنونه و قلوبهم محزونه‌ و أنفسهم عفیفه، أنفسهم منهم فی عناء، و الناس‌ منهم فی راحه فهم الکـاسه الالبـاء و الخالصه‌ النجباء و هم الراغون فراراً بدینهم، ان شهدوا لم یعرفوا و ان غابوا‌ لم‌ یفتقدوا، أولئک شیعتی الأطیبون و خوانی‌ الأکرمون ألاهاه‌ شوقاً‌ الیهم‌ ( امالی، ۵۷۶)

روایت سوّم:‌

کلینی‌ از ابن ابی یعفور از امام صادق‌(ع) نقل مـی‌کند کـه آن حـضرت‌ فرمودند: إنّ شیعه علیٍ کانوا خـمص البـطون‌ ذبـل الشفاه، أهل رأفه‌ و علم و حلمٍ یٌعرفون بالرهبانیه‌ فاعینوا‌ علی ما أنتم علیه بالورع و الاجتهاد (کافی، ۲/۲۳۳)
وجوه تأمل و مطالب‌ قابل بررسی‌ای کـه در ایـن‌ عـبارات‌ و امثال آن است‌ را‌ به هوشمندی و نکته‌یابی‌ خوانندگان عزیز وامـی‌گذاریم و بـه بررسی گروه سوّم از روایت‌ها دربارهٔ تصوّف می‌پردازیم…

ادامه دارد

مطالب مرتبط