برگی از تاریخ جنبش‌های ملی در ایران (قسمت اول) قیام “به آفريد”

jonbesh1در میان جنبش‌هایی که در سدهٔ دوم در ایران روی داده، آگاهی ما از جنبش به آفرید اندک است (صدیقی ، ص ۱۱۱). منابع تاریخی به این جنبش اشاره ای نکرده اند، و دانسته های ما دربارهٔ آن از کتابهای غیرتاریخی است . در منابع کهن و معتبر عربی ، از او یاد نشده و آنچه نیز به جای مانده متناقض است و بیشتر رنگ افسانه دارد. کهن ترین این اطلاعات، نوشتهٔ ابواسحاق ابراهیم صولی (متوفی ۲۴۳) در کتاب الدوله العباسیه است که اینک در دست نیست، اما گزارش او را ابن ندیم (ص ۶۶۵) نقل کرده است (رجوع کنید به صدیقی ، ص ۱۱۱ـ ۱۱۵؛ عزیزی ، ص ۱۳۶ به بعد؛ موسکاتی ، ص ۴۸۸ـ۴۹۴). از دیگر منابع مهم ، کتاب الاصلاح ابوحاتم احمدبن حمدان رازی (متوفی ۳۲۲) است که ظاهراً کهن ترین نوشته اسماعیلی است که کلام اسماعیلیان را بر مبنای فلسفهٔ نوافلاطونی بیان کرده است. بخشی از گزارش ابوحاتم رازی (ص ۱۶۰ـ۱۶۲) دربارهٔ به آفرید منحصر به فرد است و از این رو ارزش ویژه ای دارد. به آفرید، پسر ماه فروَدین (ابوریحان بیرونی ، ص ۲۱۰) یا به آفرید فروردینان، یا به آفرید ماه فروردین (خوارزمی ، ص ۵۶؛ عوفی ، قسم ۳، ج ۱، ص ۲۲۶) یا پسر ماهفیروزین (مروزی ، گ ۷ر) در سیراوَند، قصبهٔ خواف ظهور کرد. او از اهالی زُوزَن، یکی از آبادیهای خواف (ابوریحان بیرونی ، همانجا؛ حمدالله مستوفی ، ص ۱۵۴) بوده است ، اما ابن ندیم (همانجا) او را از آبادیِ روی، از ولایت ابرشهر، ذکر می کند. روی ظاهراً تحریف زُوزن و ابرشهر نام نیشابور است (رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۳، ص ۱۵۸). نوشتهٔ مجد خوافی (ص ۲۸۰) دایر بر این که زادگاه به آفرید زاوه بوده، دقیق به نظر نمی رسد. از تاریخ تولد و آغاز زندگی او اطلاعاتی در دست نیست؛ آنچه از او می دانیم این است که زردشتی بوده است . ابوحاتم رازی (ص ۱۶۰) او را همانند سُنباد از غلات مجوس برشمرده است. نام وی و پدرش نیز مؤید این نظر است (صدیقی ، ص ۱۱۶). در منابع موجود، تاریخ روشنی برای شروع و دوره فعالیت و زمان دقیق کشته شدن او ذکر نگردیده و بیشتر به ظهور او در روزگار ابومسلم اشاره شده است (مروزی ، همانجا). به نوشتهٔ ابوریحان بیرونی (ص ۲۱۰ـ۲۱۱)، هنگامی که ابومسلم به نیشابور آمد، موبدان دربارهٔ به آفرید و بدعتی که در دین زردشتی آورده بود با او سخن گفتند (برای مقایسهٔ به آفرید با زردشت، مزدک، مانی و دیصان رجوع کنید به ابوحاتم رازی، همانجا). به آفرید در ۱۲۷، کتابی به زبان فارسی پرداخت که در آن، برای سازش دادن دین زردشت با آرای اسلامی، کوشش بسیار به کار برده بود (اشپولر، ص ۱۹۶). ابوریحان بیرونی (ص ۲۱۰) تصریح می کند که به آفرید برای پیروان خود کتابی به فارسی ساخت (رجوع کنید به خوارزمی ، همانجا؛ شهرستانی ، ج ۱، ص ۲۳۸)، اما از نوشتهٔ او نمی توان دانست که این کتاب به خط عربی بوده یا به خط و زبان پهلوی (صدیقی ، ص ۱۲۲). با توجه به این نکته، آغاز کارِ به آفرید، پیش از حضور ابومسلم به عنوان سرپرست امور دعوت در خراسان بوده است ؛ ولی با توجه به رویدادهای روزگار ابومسلم ، شاید بتوان زمان تقریبی انجام کار به آفرید را تخمین زد. به نوشته گردیزی (ص ۲۶۶) او مغ بوده است. این امر بعید نیست، زیرا اطلاع بر دین زردشتی، به او امکان داد تا به فکر تلفیق آن آیین با اندیشه های اسلامی بیفتد. به آفرید از اسلام نیز آگاهی داشته و از امتیازات آن متأثر شده است. آن گونه که به نظر می رسد، کوشش به آفرید بر این بوده است که مواردی از آیین زردشتی را که با احکام اسلامی اختلاف فاحشی داشته حذف کند. جالب اینجاست زردشتیان در نسکهای خود از ابومسلم با عناوینی چون «پست فطرت» یا «بن ناپیدا» یاد کرده اند. این نوشته ها حاکی از آن است که زردشتیان ابومسلم را برای جماعت خویش زیانبار می دانسته اند. متن های پیشگویانه فارسی میانه، سپاهیان ابو مسلم را متهم کرده اند که املاک و شهرها و آتشکده های زردشتیان را نابود و با خاک یکسان کرده اند. جماسب نامه رخدادها را اینچنین شرح میدهد: «پس درسرزمین خراسان مردی خرد وناپیدا با مردان و اسبان بسیار و نیزه های تیزسر برخیزند و برهمهٔ کشور چیره شوند و پادشاهی را از آن خود کنند. و در میانه پادشاهی خود ویرانی کنند و همه شهریاری از ایرانیان به انیرانیان برسد.» دررسالهٔ زند وهمن یسن نیز چنین آمده: «یکصد گونه، یک هزار گونه و بیور گونه،دیوان گشاده موی خشم تخمه برسد. پست ترین نژادها ازسوی خراسان به ایرانشهر تازند. درفش برافراشته اند، سلاح سیاه برند، وموی، گشاده به پشت دارند وبیشتر، بندگان خرد پست وپیشه ور پیشکارخشن باشند.» – مرداویز

به آفرید در ابتدای امر، هفت سالی به چین رفت و چون بازگشت، با خود طرفه هایی همراه آورد؛ از جمله پیراهن سبزی که به سبب نهایت نرمی و نازکی در مشت جا می گرفت (ابوریحان بیرونی؛ مروزی؛ مجدخوافی، همانجاها). ثعالبی (ص ۳۴) به نقل از پیران نیشابور، از جمله ابوزکریا یحیی بن اسماعیل حیری، می نویسد که به آفرید چندی پس از بازگشت از چین، مقداری خوراکی ساده تهیه دید و در دو کیسه نهاد و آنها را به صورت دو بالش درآورد و پنهان نمود؛ آنگاه چنان وانمود کرد که گویی مُردنش حتمی است و دستور داد برای او گنبدی بسازند با آبراهه ای که آب باران در آن روان شود و از همسر خود خواست تا پیکر او را با همان بالشها و جامهٔ سبز که در پارچه ای پیچیده بود در گنبد نهد و هر هفته به کنار گنبد آید و روی خود را در آن آب باران بشوید. زن چنین کرد و به آفرید مدت یک سال با آن خوراک و آب زیست تا آن که وقتِ درو رسید و مردم به آن ناحیه آمدند. آنگاه به آفرید در حالی که آن پیراهن و ردای سبز را پوشیده بود، بیرون آمد و گفت: ای مردم، من فرستادهٔ خدا نزد شمایم. خداوند، چنان که شنیده اید، از یک سال پیش مرا میرانده بود و اینک زنده گردانید و خلعت بهشتی، که نظیر آن در جهان نیست، بر من پوشانید و آنچه به شما خبر خواهم داد وحی اوست (برای روایتهای دیگر رجوع کنید به ابوحاتم رازی، ص ۱۶۱؛ ابوریحان بیرونی، همانجا؛ صورالاقالیم، ص ۹۱؛ مجد خوافی، ص ۲۸۰ـ۲۸۱). به آفرید دعوی پیامبری کرد (قس ابوحاتم رازی، ص ۱۶۰) و مردم را به سوی خود خواند و با بیشتر آداب مذهبی مجوسان مخالفت ورزید و گروهی از مردم خواف و زوزن و زاوه بر او گرد آمدند (ثعالبی، همانجا؛ مجدخوافی، ص ۲۸۰). نویسندهٔ صورالاقالیم (همانجا) پیروان او را هزار مرد برشمرده است. به آفرید زردشت و آن چه را که او آورده بود قبول داشته، اما برخی از مراسم زردشتیان را رد می کرده است (ابوریحان بیرونی، همان جا). از جمله دستورهای او برای پیروان خود تعیین پنج نوبت نماز بدون سجده و به طرف چپ قبله بود (ابن ندیم، همان جا؛ ابوحاتم رازی، ص ۱۶۱). اما در بیشتر منابع، از هفت نوبت نماز یاد شده که برای هر یک مناسبتی قائل بوده است. با توجه به اهمیت عدد هفت برای وی، مانند اقامت هفت سالهٔ او در چین و اختصاص دادن یک هفتمِ داراییِ مردم به عنوان وقف، هفت نوبت نماز درست تر به نظر می رسد (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، ص ۲۱۱؛ آمورتی، ص ۵۱۵). این نمازها عبارت بودند از: ۱) نمازی برای توحید خدا ۲) نمازی برای آفرینش آسمانها و زمین ۳) نمازی در آفرینش جانوران و روزیهایشان ۴) نمازی در مرگ ۵) نمازی برای روز رستاخیز و روزشمار ۶) نمازی دربارهٔ بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت آنان ۷) نمازی در ستایش بهشتیان (ابوریحان بیرونی، ص ۲۱۰؛ گردیزی، ص ۲۶۶ـ ۲۶۷). او پیروانش را به سجده کردن در برابر خورشید، در حالی که بر یک زانو هستند، امر کرد. آنان در نماز خود باید به سوی خورشید هر جا که باشد، رو کنند اما نمی دانیم چه نسبتی میان خدا و خورشید قرار می داده است (صدیقی، ص ۱۲۴)؛ موهایِ سرِ خود فرو نهند و زمزمه را هنگام طعام خوردن فرو گذارند و چهارپایان را سر نبُرند، مگر هنگام پیری آنها. از خوردن شراب و گوشت مردار و از ازدواج با محارم بپرهیزند و در تعیین کابین زنان به چهارصد درهم بسنده کنند (ابوریحان بیرونی، ص ۲۱۰ـ ۲۱۱؛ ثعالبی؛ گردیزی، همان جاها؛ شهرستانی، ج ۱، ص ۲۳۸ـ ۲۳۹). به آفرید، برای اصلاحات اجتماعی، از پیروان خود خواست تا یک هفتم از اموال و دارایی خود را برای تعمیر راهها و پلها، ساختن کاروانسراها (ثعالبی؛ ابوریحان بیرونی؛ شهرستانی، همان جاها)، پرستاری از بیماران، کمک به افراد نیازمند و دیگر امور عام المنفعه وقف کنند (صدیقی، ص ۱۲۶)

از عقاید و دستورهای به آفرید به پیروانش چند نکته استنباط می شود: با توجه به آشفتگیها و تفرقه ای که در آن زمان در میان زردشتیان وجود داشته، به آفرید لزوم اصلاحاتی را احساس کرده و به ویژه به تغییر آن قسمتهایی از دین زردشت پرداخته که بیشتر مورد انتقاد بوده است. افزون بر این، شباهت برخی از آرای او با آنچه در اسلام مقرر است، مانند حرام داشتن ازدواج با محارم و منع خوردن شراب، این گمان را پدید می آورد که به آفرید قصد نوعی تلفیق بین آیین گذشتهٔ ایرانیان و اسلام را داشته است (همان، ص ۱۲۷؛ اشپولر، همان جا؛ ایرانیکا، ذیل مادّه ). تأثر غیرمستقیم او از برخی تعالیم اسلام و غلبه جنبه عملی و اجتماعی آرای او بر جنبه روحانی و معنوی آن، این نکته را به ذهن محققان القا کرده است که جنبش به آفرید بنیان اجتماعی داشته است (صدیقی، ص ۱۱۷، ۱۲۲)؛ علی الخصوص که آغاز جنبش او با گرفتاری نصر بن سیّار حکمران بنی امیه در خراسان در مقابله با حارث بن سُرَیج مُرجی و مأموریت یافتن ابومسلم خراسانی به دعوت مردم بر ضد امویان در خراسان، توأم بوده است. لذا اقدام او در این دوره، موقع شناسی سیاسی ـ اجتماعی به آفرید را نشان می دهد (همان ، ص ۱۱۷). این که در مدتی کوتاه گروه کثیری به او گرویده اند، حکایت از پیشرفت دعوت وی دارد. ظهور به آفرید و گردآمدن پیروانی به دور او و دستور اصلاحات و تصفیه هایی در آداب مذهبی زردشتیان که به آفرید مطرح ساخت، از قدرت معنوی و مادی روحانیان زردشتی کاست و موقعیت آنان را تضعیف کرد. در ۱۳۱، پس از آمدن ابومسلم به نیشابور، گروهی از موبدان و هیربدان زردشتی به او شکایت بردند که به آفرید هم در دین اسلام و هم در دین زردشتی تباهی و خدشه وارد کرده است (ابوریحان بیرونی، ص ۲۱۱؛ گردیزی، ص ۲۶۷). ابومسلم چون از دعوت به آفرید آگاه شد، به دو نفر از کسان خود به نامهای شبیب بن واج (ابن ندیم، همان جا: داح) و عبدالله بن شعبه (سعید) از داعیان خراسان، دستور داد تا فتنه را خاموش گردانند. عبدالله بن سعید با لشکری ده هزار نفری، به زوزن رفت و به آفرید را در بادغیس دستگیر کرد و به نیشابور آورد. به گزارش ابن ندیم (همان جا) شبیب بن واج و عبدالله بن سعید اسلام را بر او عرضه کردند، به آفرید اسلام آورد و جامهٔ سیاه پوشید، ولی به اتهام کهانت، حکم قتل او را صادر کردند. ابومسلم به قتل او فرمان داد و در باب الجامع در نیشابور، بر دارش کردند و پیروانش را نیز کشتند (ابوریحان بیرونی، همان جا؛ ثعالبی، ص ۳۵؛ گردیزی، همان جا؛ شهرستانی، ج ۱، ص ۲۳۹؛ مروزی، همانجا). اما گزارش ابوحاتم رازی به گونهٔ دیگری است. به روایت او، ابومسلم به آفرید را به اسلام فراخواند و او در ظاهر پذیرفت. در حالی که بر کفر خود اصرار داشت. آنان به یکدیگر دستان روا می داشتند و حقیقت این بود که ابومسلم و به آفرید در غُلوّ و تناسخ هم رأی بودند. هنگامی که ابومسلم به او دست یافت، به قَحْطبَه فرمان قتل او را داد و قحطبه نیز سَلَمَه بن محمد طائی را مأمور اجرای حکم کرد (همان جا). به نوشتهٔ بیرونی و شهرستانی (همان جاها) خادم او و پیروانش می گفتند که به آفرید سوار بر اسبی زردرنگ بر آسمان صعود کرده است و به زودی باز خواهد گشت و از دشمنان انتقام خواهد گرفت. مقابلهٔ ابومسلم با به آفرید که به سود موبدان و مغان به پایان رسید، نشان دهندهٔ کنار آمدن ابومسلم حتی با گروههای مخالف اسلام برای کسب پیروزی شمرده شده است (رجوع کنید به کلیما، ص ۵۱). همان گونه که موبدان دین زردشت با به آفرید مخالف بوده اند، ابومسلم نیز به عنوان یک مسلمان می بایست با او مخالفت کرده باشد (فرای، ص ۳۰؛ ایرانیکا، همان جا). به نظر می رسد که بعد از به آفرید، پیروان و معتقدانِ به اندیشه ها و تعالیمِ او همچنان باقی مانده بودند که به آنان «به آفریدیه / بهافریدیه» یا «سیسانیه» (شهرستانی، ج ۱، ص ۲۳۸) می گفتند. اشپولر احتمالاً بر پایهٔ نوشتهٔ گردیزی (ص ۲۷۶) از پیوستن یارانِ به آفرید به قیام استادسیس (۱۵۰) خبر می دهد (ص ۱۹۶). ظاهراً پیروان به آفرید پس از قتل او، در خارج از روستاهای نیشابور به فعالیت پرداختند؛ زیرا از اشاراتی که ابن ندیم (همان جا)، مقدسی (ج ۱، ص ۱۷۶)، ابوریحان بیرونی (همان جا)، ثعالبی (همان جا)، شهرستانی (ج ۱، ص ۲۳۹) و نویسندهٔ حدود العالم (ص ۹۴) در آثار خود کرده اند، این گروه تا زمان نگارش کتابهای آنان باقی بوده اند. به نوشتهٔ بغدادی (ص ۳۵۴ـ ۳۵۵) به آفریدیان در زمرهٔ چهار فرقهٔ مجوس اند که ذبایح جمیع ایشان و نیز نکاح زنانشان حرام است . افزون بر این، پذیرش جزیه از آنان روا نیست (رجوع کنید به صدیقی ، ص ۱۳۱).

برگرفته از: دانشنامهٔ جهان اسلام