اشاره‌ای کهن و نویافته به حضور شمس تبریزی در خوی

shams photo 2016 03 27 11 18 56دکتر عليرضا مقدم – عضو هیئت علمی گروه عرفانِ دانشنامه‌‌ی جهان اسلام – در مقاله‌ای با عنوان «اشاره‌ای کهن و نويافته به حضور شمس تبريزی در خوی» كه در اختيار بخش ادب خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا)، قرار داده، دراین‌باره نوشته است: «بحث بر سر سرانجام شمس، موضوعی است که از همان غيبت دومِ او در قونيه، نقل محافل بوده است و تا به روزگار ما نيز تداوم داشته است. امروزه در مکان‌های مختلفی ازجمله در ترکيه(قونيه، نيغده و قريه حاجی بکتاش)، ايران(خوی و تبريز)، افغانستان و پاکستان با زيارتگاه‌ها و مقابری مواجه می‌شويم که نام شمس تبريزی را بر خود دارند. بی‌شک به‌جز يکی از اينها، همگی آنها يا يادمانی هستند از خاطره و مقام معنوی شمس يا آن‌که به شمس تبريزی ديگری جز مراد مولانای روم تعلق دارند؛ چنان‌که تعلق مزارهای موجود در تبريز و پاکستان به شمسی غير از شمس تبريزیِ موردنظر ما امروزه آشکار است.

در اين ميان اما وجود مزار شمس تبريزي ـ مراد مولانا ـ در خوی سخنی است که پس از تحقيقات دکتر محمدامين رياحی و تأکيدات استاد محمدعلی موحد، امروزه پذيرفتنی‌تر است. بر اساس تحقيقات مرحوم رياحی، «قديمی‌ترين جايی که از وجود مدفن شمس در خوی ذکری رفته در مجمل فصيحی (تأليف‌شده در ۸۴۵) است». فصيحی خوافی حدود ۲۰۰ سال بعد از غيبت شمس از قونيه، در ذکر حوادث سال‌های ۶۷۲ و ۶۹۸ به مدفون بودن شمس‌الدين تبريزی در خوی اشاره می‌کند.

اسناد و نشانه‌های ديگری که دکتر رياحی در اثبات وجود مزار شمس تبريزی در خوی می‌آورند، همگی دارای تاريخ‌هايی بعد از مجمل فصيحی هستند. نگارنده طی مطالعاتی که در حوزه‌ی عرفان آسيای صغير و طريقت‌ها و صوفيان آن ديار داشت، به نوشته‌ای برخورد که گمان می‌برد يکی از کهن‌ترين نشانه‌های حضور شمس تبريزی در خوی و بلکه کهن‌ترين آنها باشد.

بايراميه يکی از طريقت‌های مهم و تأثيرگذار در پهنه‌ی امپراتوری عثمانی است. اين طريقت را حاجی بايرام ولی در اواخر قرن هشتم و نيمه‌ی اول قرن نهم در آنکارا بنيان نهاد.
يکی از مهم‌ترين نمايندگان شاخه‌ی ملاميه بايراميه، عالِم و صوفی نامدار ساری(صاری) عبدالله افندی است که با عناوين رئيس‌الکُتّاب و شارح مثنوی شناخته می‌شود. ساری عبدالله افندی در ۲۹ صفر ۹۹۲ هجری در استانبول متولد شد. در جوانی به خدمت دولت درآمد و تذکره‌نويس شد. در جنگ ايران شرکت کرد. پس از آن سِمت رئيس‌الکتّابی عثمانی را به دست آورد و در ۱۰۶۵ از کارهای دولتی و درباری کناره گرفت و سرانجام در ۱۰۷۱ درگذشت. او از ادريس مختفی(پير وقت ملاميه) اجازه‌ی ارشاد گرفته و افراد بسياری را مطابق اين مشرب تربيت کرده است. نامدارترین اثر او ثمرات‌الفؤاد فی مبدأ و المعاد (به ترکی) نام دارد.
عبدالله افندی ثمرات آن را بعد از صحبتی که با اسماعيل انقروی داشته، به قلم آورده است. بنا به نوشته‌ی خودِ مؤلف، وی با استمداد از مولانا جلال‌الدين رومی و حاجی بايرام‌ ولی شروع به نوشتن اثر کرده و در ۲ ذی‌الحجه ۱۰۳۳ هجری آن را به پايان برده است. نسخه‌ی دست‌نوشت مؤلف در کتابخانه‌ی حسن‌پاشای شهر چوروم در ترکيه نگه‌داری می‌شود.
يکی از بزرگانی که ساری عبدالله افندی در کتاب خود به شرح زندگيش پرداخته است، شيخ ابوحامد حميدالدين آقسرايی معروف به سومونجو باباست. حميدالدين نخستين آموزش‌های صوفيانه را نزد پدرش شيخ شمس‌الدين موسی ديد، سپس به دمشق رفت و به تعليم علوم ظاهری مشغول شد. پس از مدتی گم‌شده‌ی خود را نزد خواجه علاءالدين علی از مشايخ طريقت صفوی (متوفی در نيمه‌ی دوم قرن هشتم) که در خوی ساکن بود، يافت و به صحبت او مشغول شد.
پس از مدتی خواجه علاءالدين چون وفات خود را نزديک ديد، او را به خلافت برگزيد و روانه‌ی روم ساخت. ابوحامد در زمان ايلديريم (يلدرم) بايزيد (حك ۷۹۱- ۸۰۵ ق/۱۳۸۹- ۱۴۰۳ م) وارد بورسا شد و به صورتی ناشناس در آنجا سکنا گزيد.
در نتيجه‌ی معرفی امير سلطان ـ داماد بايزيد ـ ابوحامد نمازجمعه و ايراد خطبه در مسجدِ تازه‌تأسيس اولوجامع بورسا را عهده‌دار شد. اما از آنجا که اين‌گونه مسئوليت‌ها، خلوتِ او را به هم می‌زد، از بورسا خارج شد و پس از سفرِ حج سرانجام در آقسرای مسکن گزيد و به ارشاد مريدان مشغول شد. او در ۸۱۵ هجری در همان شهر درگذشت.
از شاگردان بنام حميدالدين آقسرايی بايد حاجی بايرام ولی را نام برد که با استناد به آموزه‌های سومونجو بابا، طريقت بايراميه را تأسيس کرد.

آنچه که در اين ميان به موضوع اين نوشته مربوط می‌شود، مطالبی است که ساری عبدالله افندی در بيان سال‌های زندگي ابوحامد آقسرايی در خوی بيان داشته است. او می‌نويسد که چون علاءالدين مرگ خود را نزديک ديد، بر آن شد تا امانتی را که نزد او بود، به صاحبش تسليم کند و چون اخلاص و امانت‌داری ابوحامد را مشاهده کرد، تصميم گرفت تا او را خليفه‌ی خود سازد و امانت را بدو بسپارد، پس درويشانِ خود را جمع کرد و به مکانی که در قصبه‌ی خوی به مقام شمس تبريزی معروف و زيارتگاه و تفرجگاه آنان بود، عزيمت کردند. («خواجه علاءالدين ذکرالله ايچون فقراسين جمع ايدوب حالا قصبه خويده مقام شمس تبريزی ديدکلری زيارتکاه و انلرک تفرج‌گاهی ايدی» ـ صفحه‌ی ۲۴۰ ـ نسخه‌ی خطی کتابخانه‌ی عمومی حسن‌پاشا در چوروم ترکيه). درويشان خواجه سه روز مشغول ذکر شدند و در پايان، علاءالدين، ابوحامد را به‌عنوان خليفه‌ی خود روانه‌ی ديار روم ساخت.

اين نوشته از دو منظر حائز اهميت است: نخست آن‌که چهارصد سال پيش در زمان حيات ساری عبدالله افندی در خوی زيارتگاهی وجود داشته که به نام مقام شمس تبريزی معروف بوده است. از آنجا که عبدالله افندی خود به‌عنوان يکی از دولتيان در سفر جنگی سلطان عثمانی به ايران حضور داشته است، می‌توان گفت که خودِ او اين مکان را از نزديک ديده و در کتاب خود ثبت کرده است. اشارات ديگر منابعِ هم‌زمان با عبدالله افندی نيز تأييدکننده‌ی سخنان او هستند. ازجمله سیاحت‌نامه اوليا چلبی، منشآت فريدون‌بيگ و سفرنامه‌ی ونيزيان.

مطلب دوم و مهم‌تر آن‌که حدود صد سالی بعد از غيبت و وفات شمس، در خوی مکانی وجود داشته که محل تجمع و رقص و سماع صوفيان بوده است و با توجه به فحوای نوشته عبدالله افندی، آن زمان نيز به نام مقام شمس تبريزی معروف بوده است. می‌دانيم که شمس قبل از ديدار با مولانا در قونيه شهرتِ آن‌چنانی نداشته است تا برايش مقام و خانقاهی ترتيب دهند، لذا اين مسئله بايد بعد از غيبت شمس از قونيه روی داده باشد که اين نيز می‌تواند قرينه‌ای باشد بر آمدنِ شمس به خوی و اقامتش در اين شهر و سپس درگذشت و دفنش در همان‌جا. جالب آن‌که در افواه عامه نيز اقوال و روايات فراوانی درباره‌ی آمدن دراويش و شمع روشن کردن آنها در جنب مناره‌ی شمس تبريزی و اجرای مراسم وجود دارد.»

منبع: ایسنا