آخرین شعلۀ شمع: رباعیات دَم مرگ

اینکه آدمی در حالت مرگ، بتواند به شعر بیندیشد و آن آخرین حسّ زندگی را به کلمات بسپرد و بمیرد، برای انسانِ امروز شاید چندان قابل درک نباشد. مخصوصاً در مورد کسانی که در معرض قتل و شهادت بوده‌اند این امر قدری غریب‌تر می‌نماید. و غریب‌تر از آن اینکه کسانی هم باشند و آن شعرها را به خاطر بسپرند و روایت کنند. این وجه تراژیک زندگی، بسیار مورد توجه جُنگ‌پردازان و تذکره‌نویسان بوده و در شرح حال بعضی شاعران، حکایات جالبی از این نوع اشعار نقل شده که گاهی آمیخته با افسانه هم شده است. در شرح حال سعید سرمد کاشانی، شاعر مقتول به سال ۱۰۷۴ ق، آورده‌اند که هنگامی که او را می‌بردند تا به قتل برسانند، در راه، چندین رباعی بر زبان آورد.

بیشترین قالبی که به مرگ‌سروده‌ها اختصاص دارد، قالب رباعی است و شاید در‌آن دقایقی که عوفی آن را «حالت بی حیلت» نامیده است، شعری جز رباعی بر زبان نتوان آورد که هم کوتاه باشد و هم مؤثر. جالب اینجاست که در شعر ژاپن نیز سنت گفتنِ مرگ‌سروده، سنتی دیرینه است. در هایکوهای ژاپنی، شبنم، افتادن برگ، باد زمستانی، نورِ ماه، آوای کوکو، فرو رفتن مرغ دریایی در آب، لاک پوک زنجره، آب شدن برف و سفر با زورق از جمله تصویرهای مرتبط با مرگ است. کوتاهیِ عمرِ شبنم و مرثیه‌سراییِ فاخته، در رباعی فارسی هم از نمادها و نشانه‌های مرگ است.

دکتر شمیسا، ۹ رباعی که آنها را «مرگ‌شعر» نامیده، در کتاب «سیر رباعی» نقل کرده است. درزیر، چند رباعی دیگر را که در کتاب ایشان بدان اشاره نشده، می‌آوریم.

photo 2016 03 04 11 07 32قال الشیخ الشهید سهروردی فی وقت قتله:

در شیوۀ عشق، هرچه دعوی کردیم
از وجه کمال و روی معنی کردیم
وین نادره بین که عاقبت مجنون‌وار
سر در سر کارِ عشق لیلی کردیم

خواجه افضل‌الدین الکاشی فی وقت وفاته:

دیدی که چه صابری به کار آوردیم
وز شاخ اُمید، گُل به بار آوردیم
المنة للّه که ز دریای فنا
کشتی به سلامت به کنار آوردیم

57598109367589002687خواجه عین القضات همدانی، هفتۀ قبل از قتل و سوختنِ خود، کاغذی سر به مُهر به یکی از مریدان داد که بعد از یک هفته این را بگشای. و وی بعد از قتل و سوختن او، چون کاغذ را بگشاد، این رباعی نوشته بود:

ما مرگِ شهادت به دعا خواسته‌ایم
وآن را به سه چیزِ کمْ بها خواسته‌ایم
گر یار چنان کند که ما خواسته‌ایم
ما آتش و نفت و بوریا خواسته‌ایم

 

 

download ههههههههههغعع1نقل است که در وقت قتل عام نیشابور، یکی از مغولان یا تتار، دست شیخ «عطار نیشابوری» را گرفته، ایشان را به مقتل می‌بُرد. شیخ از آن حال، خوش‌وقت شده، سرّ توحید از محیط دلش به جوش آمده با وی گفت: به اینکه تاج نمدی بر سر نهی و تیغ هندی بر کمر بندی و از جانب ترکستان به مکر و دستان برآیی، پنداری که ترا نمی‌شناسیم؟ پس چون آن لشکری تیغ بر کشید و شیخ را بر سر قدم نشانید، شیخ در عین شهادت بدیهه فرمود:

دلدار به تیغ دست بُرد، ای دل هین
بر بند میان و بر سر پای نشین
وآن‌گه به زبان حال می‌گو که بنوش
جام از کف یار، شربت بازپسین

r 495 110603182048«ولی دشت بیاضی» در وقت کشته شدن، این رباعی گفته، فی شهور سنۀ احدی و الف هجریة النبویة (۱۰۰۱ ق):

دل، تحفۀ جان، برای تیغ آورده
آزاده سری، سزای تیغ آورده
خلقی سر تحفه داشت، او نیز سری
برداشته و به پای تیغ آورده



مولانا عرفی شیرازی چون از دکن به طرف لاهور شتافت و در آنجا عزّت بیش از وصف یافت، رحل اقامت انداخت. گویند در شهور سنۀ اثنی و الف هجریه (۱۰۰۲ ق) در ‌آن هند درگذشت و در مرض الموت، این دو رباعی بر زبانش جاری گشت:


ای مرگ! مرا ز یار شرمنده مکن
download
نومیدم از آن گوهر ارزنده مکن
یار آید و جان رَوَد، خدایا نفسی
مهلت ده و در قیامتم زنده مکن!

 

عرفی! دم نزع است و همان مستی تو 
آیا به چه مایه بار بربستی تو
فرداست که دوست نقد فردوس به کف
جویای متاع است و تهی‌دستی تو!

******************

«فیضی دکنی» (۱۰۰۴ ق) این رباعی در مرض الموت گفته:

دیدی فلک زهره چه نیرنگی کرد؟
مرغ دلم از قفس شب‌آهنگی کرد
آن سینه که عالمی در او می‌گنجید
تا نیمْ نفس بر آورَم، تنگی کرد

******************

سید غلام مصطفی، «فارغ» تخلّص، در محاربه‌ای که با راجه ابهی سنگه جوده‌پوری روی داده بود، به درجۀ شهادت رسید. بعد از جنگ، اجساد همۀ شهدا را در میان یافتند، مگر جسد سید غلام مصطفی. این واقعه، هشتم ربیع الآخر سال هزار و صد و چهل و سیُّم (۱۱۴۳ ق) بود و سید پیش از شهادت، به چند روز، این رباعی گفته بود و مشهور شده:

در خلوت ما، ورای ما، یاری نیست
یعنی که به عرش و فرش، اغیاری نیست
ما چون جانیم: پاک ز آلایش مرگ
یعنی به جنازه و کفن، کاری نیست!

منابع:

سیر رباعی در شعر فارسی، ص ۲۹۵ ـ ۲۹۷؛ جُنگ مهدوی، ص ۱۹۴، ص ۴۳۲؛ عرفات العاشقین، ج ۴، ص ۲۳۷۸، ص ۲۴۴۹؛ مکتب وقوع، ص ۶۶۷ (به نقل از خلاصة الاشعار)؛ خلاصة الاشعار (بخش شیراز)، ص ۱۰۸ – ۱۰۹؛ خلاصة الاشعار (خطی)، ص ۲۲۹؛ عرفات العاشقین، ج ۵، ص ۳۲۰۷؛ سفینۀ خوشگو، ص ۵۲۵

Tags