دیالکتیک تاریخ؛ مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد؟!

43

هادی سود بخش

اين، ديالكتيك تاريخ است در بيان رياضي آن. و ديناميسم گذار از «مصداق» به «مفهوم» است در بيان تاريخي آن. باستاني پاريزي در مقام يك تاريخ نگار، مصداق‌هاي «امور واقع» را با عناصر داستاني و مفاهيم «فولكلور» جايگزين كرده است، بدون اينكه شهرت رياضيدان داشته باشد! منطق عمومي كردن رياضيات و منطق عمومي كردن تاريخ، يكي است؛ هر دو بر «سلول‌هاي بنيادي» انديشه و خرد آدمي بنا شده‌اند و «بي‌نهايت كوچك» تجريد همين سلول‌هاي بنيادي است در فرآيند مفهوم سازي. و اين در تعامل جزء و كل، همان «يادآوري گذشته» است كه نگاه «هرمنوتيكي تاريخي» را تعريف مي‌كند.

اين، تعريف جامعي از تاريخ، پژوهش تاريخ، باستان‌شناسي و معني جاندار نشانه شناسي و مفهوم حافظه‌ تاريخي است. به‌نظر مي رسد از اين نظر گاه، «انسان تا نميرد زنده نمي‌شود»! چون تاريخي نمي‌شود و «تاريخ» يك مقوله انساني است و… هم فرا انساني. از دورگاه تاريخ، «انسان‌» با صفات متعدد و مختلفي تعريف شده است: «انسان موجودي است عقلاني و اجتماعي»، «انسان موجودي است ابزار ساز»، «انسان موجودي است ناطق»، «انسان موجودي است صاحب ذهن»، انسان موجودي است «استقرائي»، انسان موجودي است «استعلائي»، انسان موجودي است «منطقي و استدلالي» و انسان موجودي است «سمبل‌ساز» و… و همه اينها در حوزه تعريف «من» انسان با هر جهان‌بيني و درگذار از مصداق به مفهوم و در فرايند تاريخي‌ شناخت‌شناسي، از شناخت حسي ساده تا انديشه مجرد، صورت گرفته است؛ «اي برادر تو همه انديشه‌اي».

در جمع بندي سير تكامل اين «انديشه» مي‌توان صفت ديگري براي انسان قائل شد؛ «انسان موجودي است مرگ انديش»، كه در چالش مفهومي با مرگ و نيستي، به ادبيات و هنر و تاريخ و علم روي مي‌آورد و جاودانگي را تجربه مي‌كند. ابديت فقط در جهان انديشه است و پيوستن زندگي كوتاه آدمي به زمان لايتناهي، جستجوي ابديت از راه هنر زاينده است. و همه اينها را تاريخ «يادآوري» مي‌كند

ديگر اينكه، اصرار زيادي كه «باستاني» در كاربرد لفظ «روستازاده‌ پاريزي» داشته است، چيزي خيلي بالاتر از تواضع عالمانه يك فرهنگ دوست و خودورز پير است. در كار ماندگار موسسه اطلاعات ماهانه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي (شماره295 ويژه نامه به ياد استاد باستاني پاريزي)، در دو مقاله با عنوان‌هاي «روستا، بازتاب روح تاريخ» و «روستا، گهوارة فرهنگ»، هر دو برگرفته شده از كتاب حماسه كوير، قصه‌گوي پير، وجه مستوفايي از اين لفظ «روستازاده پاريزي» ارائه مي‌دهد كه مراجعه به منابع ياد شده، نگارنده را از تكرار آنها، بي‌نياز مي‌سازد. فقط از باب تغيير ذائقه بحث، بخشي از مقاله «روستا، بازتاب روح تاريخ» را در زير عنوان‌ «سوسياليسم روستايي» نقل مي‌كنم كه نمونه‌اي جاندار از طنز «باستاني» هم هست كه در طنزپردازي هم صاحب سبك است.

42
… هيچ لزومي ندارد درباره كلمات درربار شيخ ابوسعيد ـ يعني اين آدمي كه پس كوه مي‌زيست ـ صحبت به ميان آورم. هم ولايتي ديگر او، يعني شيخ ابوالحسن خرقاني را كه او هم خانه پس كوه داشت، همه مي‌شناسيم. مردي كه گويا بر سر در خانقاهش نوشته بود: «هركس در اين سرا درآمد، نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد، چه؛ آن كس كه به درگاه باري تعالي به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد!». من نمي‌خواهم بگويم كه شايد، دنياي بشريت، دموكرات منشانه‌تر از اين كلام تعبيري نداشته باشد، ولي دلم مي‌خواهد اين عبارت را از بزرگ‌ترين عالم دنياي غرب و پدر فلسفة يونان، و صاحب عالي‌ترين رفتار دموكرات ماب آتن ـ مهد دموكراسي عالم ـ يعني افلاطون نيز نقل كنم كه بر سر در باغ «آكادمي» خويش نوشته بود: «هركس هندسه نمي‌داند وارد باغ نشود!»

. ببين تفاوت ره… در واقع ما روستايي‌ترين تعبيرات دموكراسي و سوسياليسم را دو هزار و پانصد سال پيش، از گئومات مع شنيديم كه «تمام مردم را براي مدت سه سالي از پرداخت ماليات معاف ساخت» و «چرا گاه‌ها و گله‌ها و خانه‌ها را از اشراف و لشكريان گرفت». و عجيب اين است كه بيست و پنج قرن بعد يعني به سال 1307 ش(1928 م) در شهر كابل شاهد سخنراني دلپذير يك دهاتي ديگر هستيم كه از سادگي آدم را به خنده مي‌اندازد. اين سخنران آدمي است به نام حبيب‌ا …‌خان كه چون پدرش آب فروش بود، او را بچه سقا(و به تخفيف «بچه سقو») مي‌گفتند و او آدمي بود كه عليه سلطنت امير امان ا… خان افغان قيام كرد و مردي آبله‌رو و خشن بود، هميشه طپانچه لخت در دست داشت. او موزه كابل را به عنوان اينكه نشان بت پرستي است، خراب كرد و مجسمه‌ها را شكست و اموال و دارايي بسياري از صاحب منصبان و رجال را مصادره كرد»

…اينها تمام «تاريخ» است، چون «يادآوري» مي‌كند. آن طور كه در صدر مقال از آن سخن رفت. مردمي كه تاريخ و تاريخ‌نگار ندارند لاجرم، بايد در گذشته
زندگي كنند.

روزنامه اطلاعات