نور در تفکر عرفانی

Noor 9403نور یکی از مباحث مهم و کلیدی در عرفان اسلامی و پر طرفدارترین مباحث نظری – کلامی در میان متکلمان و فلاسفه است و در میان عارفان اسلامی هم به مبحث نور پرداخته شده است.و سهروردی را میتوان از سردمداران این مبحث دانست.به اعتقاد مولانا منبع ارتزاق حواس روحانی بشر از آفتاب حقیقت یا نور حق تعالی است واین نور را سبب معرفت و خویشتن شناسی می داند.

اما معتقد است که نورستیزان قادر به شناخت محرومترین کسانی اند که پشت به آفتاب حقیقت کرده و در شمار خاسران حقیقی و اسیران حس حیوانی اند.

نور از همین نور ظاهر که چشم ما آنرا درک می کند شروع سپس به نور باطن و نور دل میرسد و بعد از آن به نور ضمیر و در نهایت به نور حق تعالی که ظهور مطلق و در کمال روشنایی است.

سهروردی معتقد است آن حسی که در وجود انسان وجود داشته و قابلیت آنرا دارد که این نور را درک و از آن لذت برده همان عقل انسان است او معتقد است که هر قوه ایی در انسان از چیزی لذت می برد مثل قوه شهوانی و حتی قوه غضب که خشم ، همان لذت اوست. این لذت مساوی لذت ادراک انوار الهی و فقط با عقل قابل ادراک است . یعنی اگر انسان عقل را به ادراک شهودی برساند آنگاه در لذت است. عقل همه چیز آدمیست اگر وجود انسان را به یک هرم تشبیه کنیم از نظر هندسی عقل در راس این هرم قرار دارد.

بلندترین جایگاه انسان عقل اوست وقتی آدمی به ادراک عقلانی میرسد در واقع به قله نور رسیده است و با نورانیت عقل ، ادراکات نیز روشن میگردد. و اگر همه چیز تحت احاطه شعشعانیت این نور قرار گرفت بهجت مدام همان است.
حق نور الانوار است زیرا خود اعطا کننده حیات و بخشنده نور است.نوریه همه انوار ساریه فیض نور است سهروردی با استناد به آیه شریفه ((الحق من ربک)) حقیقت را امری واحد شمرده و آن را منسوب به خداوندی واحد می داند. حقیقت خورشید واحدی ست که به جهت کثرت مظاهرش تکثیر نمیابد، شهر کثیری ست که بابهای کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است.

نورالانوار در رٱس هرم هستی جای دارد وسایر موجودات اعم از انوار و برازخ که خود ظل نور هستند ، در سایر مراتب هستی جای میگیرند نور الانوار مصدر تمامی نورهاست در پایین این سلسله مراتب ظلمت قرار دارد که انعکاس آن در اشیاء بی جان یا برزخ است. همه اشیاء در عالم هستی درجات و شدتهای مختلف نور و ظلمت اند. اجزای پایین تر این سلسله مراتب شوقی ذاتی به اجزای بالاتر دارند و خصیصه این شوق عشق و ستایش نسبت به بالاتر است در حالیکه رابطه اجزاء بالاتر نسبت به اجزای پایین تر رابطه قهر و سلطه است.به اعتقاد مولانا دل پایتخت نور است و نور مانند پادشاهی در پایتخت دل حکومت می کند و هر دلی که مقبول الهی و پر نور شود از این جهان و لذت های مادی و پست آن چشم می پوشد و بسوی نور حقیقت روی می کند و در نهایت گام اول برای نور الهی طلب نور است.

جملگی در حکم سه پروانه ایم در جهان عاشقان افسانه‌ایم.

اولی خود را به شمع نزدیک کرد گفت هان من سوختم در سوز عشق

دومی نزدیک شعله بال زد گفت: حال من سوختن در سوز عشق

سومی خود داخل آتش فکند آری آری این بود معنای عشق