اقسام علم دین (اختصاصی مجذوبان نور)

Image

نادانان شریعت پرستی را با  حق پرستی  اشتباه گرفته اند  . راه را گرفته اند و مقصد را فراموش نموده اند. در راه اطراق نموده و ایستاده اند  ،صورت کلام و لفظ  را بزک  کرده ، خود را مقصد خلق  کر ده اند  

بدانکه علم دین سه قسم است : علم شریعت ، علم طریقت ، علم حقیقت  . شریعت آموختنی است ،طریقت راه جستنی است ، حقیقت یافتنی است !! در باره علم شریعت فرمود : از اهل ذکر بپرسید  ، در باره علم طریقت فرمود :دنبال وسیله روید  ،  در باره علم حقیقت فرمود : ما از خودمان به اوآموختیم .  پس شریعت به استاد حوالت وطریقت را به پیر حوالت و حقیقت را با خود حوالت کرد  !! چون این سه علم به دست آید ، در دل نوریتابد که به آن نور ، ذات نبوت بشناسد ، چون این شناخت  حاصل  شود او را از درگاه  نبوت این تشریف  تخصیص  یابد  که: دانایان وارث پیامبرانند !!

                                                                          خواجه عبدالله انصاری

دانستن علم    دین    شریعت    باشد

چون در عمل آید آن   طریقت   باشد

چون جمع کنی علم و عمل با اخلاص

از بهر  رضای  حق  حقیقت   باشد 

علم  شریعت  آموختنی است اما  صرف  "دانستن"   آن  سود نبخشد  که  فضیلت و سواد  است  از بهرحیات و کسب   معاش ،  که  کافرو منافق ، نیز تواند  که آن را فرا گیرد  و چون طوطیان تقلید کند  .

علم شریعت ،اگر  فطرت را به جنبش نیآورد  و جان را از خواب غفلت  بیدار نکند و "دانش"را به  " بینش" رهنمون نسازد  و طالب حق را به  پیر و طبیب ربانی  نرساند ، نه آن علم را علم  الهی گویند و نه آن شریعت  را  شریعت محمدی   نامند  که کعب الاحبار نیز عالم این علم بود و دانا به شریعت ،اما چه سود که دزد با چراغ  بود وگندم نمای جو فروش   .  شریح  نیز قاضی و فقیه  حکومت اسلام بود  ، و علم او در خدمت سیاست  آل  ابوسفیان بود . زنگی مست   و تیغ  در دست !!

جاهل،عالم را نشناسد ،که اگر می شناخت جاهل نبود و خود را  مقید به تقلید نمی ساخت و راه   تحقیق پیش می گرفت . بره را ،چه یک  ،چه هزار ،چه می شناسد   چوپان   را؟  وچه میداند تفاوت  چوپان و گرگ را؟ و چه داند  راه  از  چاه  ؟!! .

پس علم شریعت را از کسی  باید  آموخت ، که  از سوی حق تعالی  صاحب اجازه باشد ، و خود سالک  طریقت  اولیاء  بوده که  حضرت حق فرمود:  که عالم به علم شریعت باید از اهل ذکر باشد . که اگر چنین نبودی   گرگی است در لباس چوپان ،که   عقول  مقلدین را به تیغ خرافه  پاره پاره سازد و  طراری او  جماعت را و چاپلوسی  جماعت او را، به گمراهی  اندازد

 موسیا  آداب   دانان     دیگرند             سوخته  جان و روانان دیگرند

صوفیان حقه گویند  : "علم طریقت  در طول علم  شریعت  نیست  بلکه در عرض آن است . بدین  معنی  که تا آخرین دم  ،  سالک الی الله   محتاج  آن است ." نادانان بر پیروان  طریقت  خرده گیرند و آنان   را  متهم به خلاف آن  نمایند و این نشانه ای است بر آنکه  علم  طریقت را ندانند و  از علم شریعت هم  بهر ه ای ندارند.

شریعت  امر معشوق است طریقت حب معشوق  است و حقیقت  وصال معشوق است . اطاعت عاشق  نه برای بهشت است و حور و غلمان  ونه از ترس جهنم است و آتش سوزان .عاشق  مزد  نخواهد  ،که منظور او  شادی  دوست  ورضایت اوست . عاشق ، امر  معشوق   را باجان و دل  مطیع است ، نه با  زور و تکلیف  و معرفت و جذبه ی محبوب  اورا  به اطاعت  کشاند  نه تلقین  نفس . عمل عاشق  نتیجه  تحقیق  است نه  تقلید . با تقلید و دلقکی  فریب لیلی نتوان داد و او را به خود متمایل  نتوان کرد ،  خدای لیلی را چگونه می توان ؟؟!!

عشق  مولی کی  کم از لیلی  بود

گوی   گشتن بهر  او  اولی   بود

حضرت  سلمان را اگر بر شریعت مصطفوی  پابند نبودی و اطاعت  امر حق نکردی چگونه از اهل بیت رسول  شدی  .

کعب الاحبار یهودی زاده،  از اطاعت  شریعت محمدی و ترویج و تبلیغ آن جز گمراهی خودو عوام  بهره ای  نداشت زیرا که معشوقی نداشت !!  ودانستن او و عمل او برای مسند نشینی بود و  معشوق او جاه و  جلال بود و درهم و دینار .

نادانان شریعت پرستی را با  حق پرستی  اشتباه گرفته اند. راه را گرفته اند و مقصد را فراموش نموده اند. در راه اطراق نموده و ایستاده اند  ،صورت کلام و لفظ  را بزک  کرده ، خود را مقصد خلق  کر ده اند .

گفتار نیک ،  از  کردار  نیک   وکردار نیک ، از پندار نیک  خیزد . اصلاح خیال و پندارو تربیت آن  را علم طریقت گویند .اساس  طریقت  برشورو  حالاست و ریشه ی آن دردل و جان ، نه قال است و نه اوهام ، که  تصرف معشوق در دل عاشق است  .  .درتعریف  نیاید ،که گفتن برای گوش است و هوش. با نقل قول ،  خلق عشق نتوان نمود  که  به  دیدار است و راز و نیاز . طریقت  با عقل  بیگانه نیست ، اما کدام عقل ؟؟عقل  عارفان یا عقل کافران .آموختن علم  طریقت را طهارت روح  و پاکی جان باید ،  واستاد و  پیر روش ضمیر دل آگاه  . اوپنهان   است برای آنکس که فهم او درپرده باشد و پیدا، چون خورشیدی تابنده که نور او  مجذوبان  ولایتش را ،هدایتگر  است.

منم مجنون آن لیلی                   که صدلیلیست مجنونش