خوردن نمک عرفان و شکستن نمکدان عرفان

عطار نیشابوریوقتی محمد صلوات الله پیامبری خویش را اعلام کرد، حکام او را مجنون خواندند و قاطبه مردم بر او شوریدند و بر او خاکس‌تر ریختند و سنگ انداختند و دندانش شکستند و وادارش کردند جلای زادگاه کند اما پس از آنکه آن عالیجناب قدرت ظاهری را به دست گرفت، خلایق از حاکم و رعیت گرد او را گرفتند. آن یاران که پیش از تسلط آن جناب بر قدرت گرد وی آمده بودند مومنان او بودند و در تعداد قلیل بودند و آنان که پس از تسلط ظاهری گرد وی آمدند، عده‌شان بی‌شمار بود و اما ایمانشان! والله اعلم که گفت:

قَالَتِالْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ
بادیه ‏نشینان گفتند ایمان آوردیم بگو ایمان نیاورده‏اید لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است (حجرات – ۱۴)

 

امان از این تعداد بی‌شمار که پیرو عددند و هر چه بر عده افزون آمد، آن را حقیقت می‌شمرند. روزی که گذشت به نام جناب عطار رحمه‌الله علیه نامگذاری شده بود. جناب عطار سوای اینکه از مشایخ اهل تصوف است، و از عرفای به نام این سرزمین است، در روزگاری که می‌زیست، چون نمی‌توانست انکار نام بزرگان و اولیای خدا کند، صرف اینکه جناب صادق علیه‌السلام را ستوده بود و در آن روزگار که کسی جرات به زبان آوردن نام شیعه را نمی‌داشت، نام امامان همام – درود خدا بر ایشان – را در کتب خویش آورده بود و هم در نعت آن بزرگواران شعر‌ها سروده بود و نثر‌ها نگاشته بود، از سوی قشریون سنی مرام سخت مورد آزار و اذیت قرار گرفت، چندان که مجبور شد جلای وطن کند.

عطار در تذکره‌الاولیای خویش در کنار نام امامان علیهماالسلام، نام بزرگان طریقت و عرفان را نیز یاد کرده بود و شرح حال ایشان را در تذکره‌الاولیای خویش نگاشته بود اما امروز، عده‌ای، که اگر در روزگار عطار می‌زیستند در عداد‌‌ همان اهل ظاهر و اکثریت افواه‌پرستی بودند که عطار را فراری دادند و زجر دادند، امروز، دوستداران عرفان و مرام عطار را زیر شکنجه می‌گیرند و زندان می‌کنند و به تبعید روانه می‌کنند و آن‌ها را از دین و از شیعه خارج می‌دانند.

این جماعت اهل عده و عدد، که دین را وسیله قدرت کرده‌اند، نان و نمک سفرهٔ بی‌دریغ عرفان عطار را می‌خورند اما اهل خانه و اندرونی نشینان بیت مکرم عطار را از خانه می‌رانند و بر ایشان انواع ظلم و اجحاف را روا می‌دارند. اینان مکارم آن شیخ بزرگ را نادیده گرفته‌اند و امروز که شیعهٔ ِ عددیشان در رواج و بر سر قدرت است، پیروان راستین و شیعیان اصیل را به بد‌تر شکلی رنج می‌دهند و می‌آزارند.

اما چه باک و چه غم که اهل طریقت از عده و عدد خارجند و محمد پیامبر را بی‌قدرت ظاهری و بی‌حکومتی که در دست گرفته باشد نیز رسول‌الله می‌دانند.

آن شیخ مکرم گفته بود:

عقل  کجا  پی برد  شیوه  سودای  عشق      باز نیابی به  عقل، سر  معمای  عشق
عقل تو چون قطره‌ای‌ست مانده ز دریا جدا     چند کند  قطره‌ای،  فهم ز دریای عشق

روحش شاد و راهش نصیب رهروان راست‌کردار و راست‌پندار و راست گفتار.