زن هيچ صفت فرودستى ندارد

Image

طرح مسئله حقوق زنان در جامعه دلالت ‏بر آن مى‏كند كه بانوان در چنين جامعه‏ اى مشكل حقوقى دارند . دشوارى در اين است كه سنتى‏هاى ما كمتر مقتضيات جهان جديد و متجدد رامى‏شناسند يا اصلا نمى‏شناسند 

چكيده: زنانجامعه ما در مسائل حقوقى و جايگاهشان در جامعه، دچار مشكلاتى هستند و منشا اين مشكلات، چهره‏اى است كه فقه و احكامشرعى ما در برخى موارد براىزنان ترسيم كرده است و سبب شده است زنان به عنوان موجوداتى فرودست و جنس دوم تلقى شوند . دنياىامروز و عقلانيت امروز با گذشته بسيار متفاوت است. ازاين‏رو، بايد در مسائل فقهى و حقوقى زنان نيز، متناسب با امروزتجديد نظر كرد و حقوقى مساوىبا مردان را به زنان اعطا نمود .

طرح مسئلهحقوق زنان در جامعه دلالت‏بر آن مى‏كند كه بانوان در چنين جامعه‏اى مشكل حقوقى دارند . دشوارى در اين است كهسنتى‏هاى ما كمتر مقتضيات جهان جديد ومتجدد را مى‏شناسند يا اصلا نمى‏شناسند . از سوى ديگر، با روشن‏فكرانى مواجه هستيم كه سنت‏خودرا نشناخته‏اند .

گاه فرد درفضاى ديگرى تنفس كرده و آنجا را هم درست‏يافته است، ولى امروز وقتى مى‏خواهد آن را به جامعه ما منتقل كند به خاطرنشناختن سنت‏بومى جامعه خود، كاملااشتباه مى‏كند . سخنانى مى‏گويد كه باعث مى‏شود موضع‏گيرى و حساسيت اهالى سنت‏برانگيخته شودو به جاى اينكه قدمى در حل مشكلات جامعه برداشته شود باعث مى‏شود، مشكلات جامعه افزوده شود.

عقلانيتامروز با عقلانيت ديروز، زمين تا آسمان فرق كرده است. نمى‏گوييم همه چيز عوض شده است، اما مى‏گوييم بسيارى چيزها عوض شدهاست . اگر اين را كسى باورنكند يعنى اين دوران را و مقتضيات زمان و مكان را نمى‏شناسد . امروز بسيارى از مسائل است كهدين‏داران را از ويترين دينى خود خارج مى‏كند . اين مطالب، ديروز در ويترين دين‏داران بود و همه آن را مى‏ديدند، ولى وهيچ‏كس به آن اعتراضى نداشت .امروز گزاره‏هايى است كه كوشش مى‏شود پنهان شود . بردگى تا دو قرن پيش، تا 150 سال پيش در تمام دنيامورد تاييد بود; فلاسفه در تاييد آن رساله و كتاب نوشته‏اند و از آن دفاع كرده‏اند و به ذهن احدى خطور نمى‏كردكه اين كار زشت و غيرعقلايىاست، اما امروز در قرن 21، از قرن 20 به بعد مى‏بينيد، يكى از بندهاى مهم اعلاميه حقوق جهانى بشر،الغاء برده‏دارى و بردگى است; يعنى اينكار زشت‏ترين زشت‏ها شمرده مى‏شود . نگاه به مسئله زنان در گذشته و امروز متفاوتاست كه عينا شبيه مسئله برده‏دارىاست; يعنى همان‏گونه كه نگاه ديروزى به برده‏دارى با ديد امروزى به آن تفاوت فراوانى دارد،مسئله زنان نيز در گذشته جنبه‏هايى داشت و امروز جنبه‏هاى متفاوتى دارد . در گذشته، نگاه به زن، نگاه ديگرى بود كهواقعا مى‏توانيم اين را به فرهنگ گذشتهنسبت‏بدهيم; يعنى به قرن پيش از دوران رنسانس يا پيش از دوران تجدد نسبت دهيم . در همه دنيااين‏چنين بوده است و فقط اختصاص به جامعه عربى يا جامعه اسلامى، يا ايرانى و يا جامعه شرقى نداشته است و زن موجوددرجه دوم حساب مى‏شده است .زنموجودى فرودست و سخت آسيب‏پذير، محسوب مى‏شده است; موجودى كه همواره بايد در چتر حمايت مرد قرار گيردو اگر سايه پاسدارى مردانه از سر زن برداشته شود، بلافاصله مانند گلى است كه پژمرده مى‏شود و مانند گوهرى است كه به دستراهزنان ربوده مى‏شود، ازاين‏رو،همواره بايد تحت پاسدارى مردانه قرار بگيرد . پدر، برادر، شوهر و فرزند پسر، اين امتيازى است كهشما در بيشتر جوامع مشاهده مى‏كنيد . گذشته و دوران پيش از تجدد دورانى بوده است كه شرايط فيزيكى، بدن، زور بازو و قدرتفيزيكى حرف اول را مى‏زده است .مشخص است در جامعه‏اى كه قدرت فيزيكى بدن حرف اول را مى‏زند، زن در آن جامعه چندان جايگاهىنمى‏تواند داشته باشد . در گذشته; به دلايل مختلف، معيشت و تامين هزينه‏هاى زندگى به عهده مردان بوده است . توليد غالبامردانه بوده است، نه اينكه زناننقشى در آن نداشتند، منتها غالبا پول درآوردن و تكفل كردن مايحتاج زندگى خانواده در بسيارى ازجوامع، بيشتر به دوش مردان بوده است . وقتى كسى پول مى‏دهد مى‏تواند سياست تعيين بكند، زمامدارى كند و بگويد اين‏گونهباش يا آن‏گونه باش، چنين باش ياچنين نباش . ازاين‏رو، خيلى طبيعى است اگر نفقه به عهده مرد باشد، زمام‏دارى ورياست‏خانواده نيز به عهده مرد خواهد بود . همان كسى كه مايحتاج خانواده را تامينمى‏كند، مى‏تواند حرف اول را در خانواده بزند . در جهان جديد جنسيت عامل تبعيض نيست . نكته بسيار جالب اين است كه درگذشته، نه تنها جنسيت عامل تبعيض بود،بلكه رنگ و نژاد هم عامل تبعيض بوده . اسلام آمد و گفت كه «لا فخر لعربيه على الاعجمى و لالا اسود الا ابيض‏» يعنى تبعيض‏ها و امتيازهاى نژادى به لحاظ رنگ پوست را رد مى‏كند . در اين دين، نژاد بر انسانيتمقدم نيست . آنچه خداوند به آن نگاهمى‏كند رنگ من نيست و اگر دقيق‏تر بخواهيم ذكر كنيم، «عندالله‏» حتى به جنس ما هم نگاه نمى‏كند. مقتضاى زمان جديد اين است كه انسان معيار ارزش شده است و همه امورى كه احيانا در انسان‏ها تفاوت ايجاد مى‏كند، اين رامنشاء تبعيض حقوقى ندانسته‏اند. جامعه مردانه جامعه‏اى مطلوب نيست . جامعه متشكل از زن و مرد به معناى پذيرش اين مطلباست كه جامعه را به پويش و جهش وا مى‏دارد; پس اين اختلاف بايد باشد، ولى حرف در اين است كه آيا اختلاف و تفاوت‏هاىبيولوژى و فيزيولوژيك و فيزيكى وبدنى، مى‏توانند منشا تفاوت‏هاى حقوقى شوند; كدام دليل معرفت‏شناختى يا كدام دليل فلسفىمى‏تواند اثبات كند زن و مرد چون به دليل فيزيولوژيك با هم متفاوتند، حقوقشان هم بايد متفاوت باشد . ازاين‏رو، انسانامروز معتقد است زن و مرد هر دو اگرفرصت‏هاى مساوى داشته باشند مى‏توانند همانند هم پيش بروند و لازم نيست كه زن، مرد شود و يامرد، زن شود، هر يك شكل طبيعى مسير خود را دنبال خواهد كرد. اگر امروز فرصت‏هاى مساوى در اختيار دو جنس متفاوت قرار داده شود هركدام استعدادهاى خود را بروزخواهد داد .

در ادبياتدينى ما دو سيما از زن به چشم مى‏خورد . يك سيما كه بيشتر قرآنى است و در بسيارى از آيات قرآن اين سيما رامى‏توان مشاهده كرد . زن انسانىمتفاوت با مرد اما همپاى مرد است، هيچ صفت فرودستى در اين سيماى اول مشاهده نمى‏شود . آيات متعددىهست كه هر مسلمانى قاعدتا با اينها آشناست و اصلا احساس نمى‏كند كه زن پايين‏تر از مرد است، يا زن براى مرد آفريدهشده است . هر كسى كه عمل صالح انجامدهد و مؤمن باشد، ما او را به حيات طيبه و زندگى پاكيزه آخرت رهنمون خواهيم شد و هرگز چيزىاز او ضايع نخواهيم كرد . اين سيما يك سيماى انسانى است و امروز هم ما با اين سيما هيچ مشكلى نداريم . و اتفاقا همهكوشش من تقويت اين سيماست; بهنظرم، سيماى قرآنى كه بايد در جوامع مختلف دينى آن را شناخت و شناساند .

سيماى دوم،بيشتر سيماى شرعى و فقهى است; يعنى در احكام ما اين سيماى دوم بيشتر مشاهده مى‏شود . اين سيما، از زن يك چهرهانسان فرودست و آسيب‏پذير و نيازمندپاسدارى دائمى مرد ارائه مى‏كند . كدام سيما، سيماى اصلى است؟ كدام سيما سيماى الاهى زن است؟ ايندوتا هر چه هست هر دو با هم نمى‏توانند جمع شوند.

به نظر من،اين سيماى دوم رسوب عرف جهان گذشته در دين ماست . اين دقيقا سازگار با آن فرهنگى است كه ما توصيفش كرديم . اينفرهنگ، فقط فرهنگ ايرانى و عربى و شرقىنيست، فرهنگ جهانى بوده است . جايى را سراغ داريم كه نسبت‏به زنان اين‏گونه نيانديشيدهباشند؟ در اروپاى قرون وسطى وضع چندان بهتر از اين نبوده است كه در عرب جاهلى يا ايران گذشته بوده است، منتها باتفاوت‏هايى جزئى; اما كلى‏اشهمينبود كه خدمت‏شما عرض شد .

متاسفانه،كسانى هستند كه مى‏پندارند هر آنچه متعلق به دين يا فرهنگ ملى ما است، همه رها كردنى است; يا آنچه كه امروز ازدنياى جديد آمده است، همه پسنديدهنيست . اين را بگويم نجابت و عفافى كه در فرهنگ ملى و دينى ما است، با يك دنيا عوض كردنى نيست. اين ارزش‏هايى است كه ما بايد با پذيرش مقتضيات دنياى جديد آن را حفظ كنيم و به نظر من، مى‏توان اين را حفظ كرد .امروز كسانى هستند كه تلازمى ايجادكرده‏اند; براى مثال، بين مدرن بودن و روابط آزاد پيش از ازدواج درحالى‏كه اين، هرگز نهدر فرهنگ دينى ما پذيرش مى‏شود و نه در فرهنگ ملى ما مورد پسند است .

من مى‏خواهمالان برخى نواقص حقوقى خودمان را بشمارم . اميدوارم با شنيدن يك نقصان حقوقى، بلافاصله ذهنمان به اين طرف معطوف نشودكه پس همه اين احكام نادرست است،خير . اين احكام مواردى دارد كه در هر مجمع حقوقى بنده افتخار مى‏كنم از آن دفاع كنم، البتهموارد نقصانى هم دارد كه به آن اشاره خواهم كرد.

كار دشوارمجتهدين بصير، همين است كه بتوانند آن گوهرهاى معتبر دينى را از اين عناصر رسوب گرفته و عرفى جدا كنند . اين، درواقع كار نوانديشى دينى است كهبتوانند آنچه كه احكام ثابت دينى است، از آنچه كه احكام عرفى متعلق به گذشته است جدا كنند . درمجموعه ادبيات دينى ما هر دو بخش مشاهده مى‏شود; يعنى هم آن احكام ثابتى كه دلالت‏بر پيام جاودانه دين دارد، هم برخى ازاحكامى كه متاثر از عرف زمانه وفرهنگ ديروز هستند . مثلا ما در زمينه ازدواج تفاوت‏ها را مى‏بينيم: دختر و پسر براى ازدواج كردننيازى به تحصيل اذن پدر ندارند، اما بسيارى از علماى ما احتياط مى‏كنند، فتوا هم نمى‏دهند، احتياطا مى‏گويند دختر درنخستين ازدواج خودش از پدرش اجازهبگيرد . چه اشكالى دارد اگر اذن لازم است، هم براى پسر لازم باشد و هم براى دختر . دختر چقدراز پسر كمتر است؟ هر دو انصافا در آن شرايط احساساتى‏اند، اگر احساساتى بودن ملاك باشد، هر دو در عنفوان جوانى در امرازدواج، عواطفشان بر عقلشان برترىدارد و تنها اختصاص به دختران هم ندارد . در زندگى زناشويى، بحث رياست مرد بر خانواده مطرحاست; اين رياست را هم، برخى مانند ولايت مطلقه مى‏دانند و مانند حكومت استبدادى كه حرف اول و آخر، حرف مرد است و اگر زنذره‏اى خلاف نظر مرد عمل كرد، جاىاو جهنم است و ناشزه شده است . چه اشكالى دارد بگوييم امور با مشورت يكديگر سامان بيابد، ولىمامور اجرايى مرد باشد . به هر حال، هر جامعه‏اى يك نفر، دو نفر، يا سه نفر باشد يك مجرى مى‏طلبد، ولى تصميم با مشورتگرفته شود، فرض كنيد مجرى هم مردباشد، اشكالى دارد يا حكم ديگر . بنابر تبعيت زوجه از زوج در اقامتگاه، اگر بپرسند خانه تو كجااست، مى‏گويى خانه مرد كجا است تا خانه من بر اساس خانه او تعيين شود . چه اشكالى دارد ما اقامتگاه را بر اساس رضايتتنظيم كنيم . دو حق در خانوادهنسبت‏به فرزندان موجود است: 1 . حق ولايت نسبت‏به فرزندان; 2 . حق حضانت، يعنى تا زمانى كهفرزندان صغيرند و بالغ نشده‏اند و مكلف نشده‏اند، اداره آنها و خرج‏شان و تصميم‏گيرى درمورد آنها با كيست؟ تصميم‏گيرى مطلقا به عهده پدر و جد پدرى است . حتى اگر پدر و جد پدرى از دنيا بروند، يكى را بهعنوان وصى انتخاب مى‏كنند ووصى پدر يا جد پدرى، تصميم‏اش بر تصميم مادر براى فرزندان مقدم است . چه اشكالى دارد ما اينجاولايت نسبت‏به فرزندان را بر سبيل تساوى براى پدر و مادر قرار بدهيم اگر پدر معتادباشد قطعا ساقط است و ولايت مادر هم، اگر خدايى ناكرده منحرف باشد، باطل است و ميان پدر و مادر از اين زاويه تفاوتى نيست .

در موردحضانت و نگهدارى طفل، به خصوص اگر كوچك و شيرخواره باشد، تا بزرگ شود گفته شده است‏حضانت طفل تا 2 سالگى در مورد پسر وتا 7 سالگى در مورد دختر با مادراست; در صورتى كه ازدواج مجدد نكرده باشد; در صورتى كه ازدواج كرد، بلافاصله فرزند از اوگرفته مى‏شود و بعد از اين سن‏ها هم همه مسئوليت‏ها به عهده پدر خواهد بود . حالا اگر بخواهيم پسر 2 ساله را از مادرش جداكنيم، البته مسئله براى زمانىاست كه پدر و مادر از هم جدا شده باشند، به نظر مى‏رسد مى‏توان به گونه‏اى ديگر انديشيد .دست‏كم، احتمال اين است كه بگوييم هر دو تا سن بلوغ در اختيار مادر صالح باشد مگر دادگاه احراز كند كه مادر بهدليل‏هاى محكمه پسند صلاحيت‏حضانتفرزندش را ندارد .

اشاره

آقاى كديوردر سخنان خود به مسائل متعددى اشاره كرده‏اند كه آنها را در چند محور اساسى بررسى مى‏كنيم:

1 . تحقير زن در فرهنگ‏هاى پيشين:

ايشان ضمنبيان تلقى‏هاى نادرست پيشينيان در اقوام و ملل مختلف درباره زن گفته‏اند: «اين گذشته كه ذكر مى‏كنيم، فقط مختصجوامع اسلامى نيست تا ما بخواهيماولياء دين خود را شماتت كنيم … اين فرهنگ جهانى است كه آن روز در مورد زن به گونه‏اىمى‏انديشيده است و امروز به گونه‏اى ديگر مى‏انديشد .» پرسش اساسى از وى اين است كه اعتقاد بهتاثيرپذيرى پيامبر و معصومين عليهم السلام از فرهنگ زمانه، چگونه با عصمت آنان سازگار است؟ اگر به چنين سخنى ملتزم شويم،به كدام‏يك از سخنان اولياء دينمى‏توان اعتماد نمود و آن‏گاه چگونه مى‏توان اطمينان داشت كه آيات قرآن كريم نيز تحت تاثيرفرهنگ زمانه قرار نگرفته باشد و يا دست‏كم، پيامبر در برداشت وحى و ابلاغ آن از كژى‏هاى زمان خويش تاثير نگرفته باشد؟اعتقاد به عصمت اولياء دين، به ويژهعصمت در ارائه معارف دين، مهم‏ترين و بلكه زيربنايى‏ترين عامل اعتقاد ما به استحكام و درستىمعارف و احكام اسلامى است .

2 . فرودستى زنان

وى معتقد استدر گذشته، زن موجودى فرودست و سخت آسيب‏پذير محسوب مى‏شده است; موجودى كه همواره بايد در چتر حمايت مرد قرارگيرد و اگر سايه پاسدارى مردانه از سرزن برداشته شود، بلافاصله مانند گلى است كه پژمرده مى‏شود.»

اولا،آسيب‏پذيرى و نياز به مراقب خاص داشتن به معنى فرودستى و درجه دوم بودن نيست; چه بسيار امور گران‏قدرى كه از حمايت‏هاو مراقبت‏هاى ويژه برخوردارند،اما نه تنها درجه دوم محسوب نمى‏شوند، بلكه در موقعيتى بس ارزشمند قرار دارند . آيا مراقبت‏خاصو ويژه از گل، دليل بر كم ارزش بودن آن است؟ آيا مراقبت‏ها و حمايت‏هاى ويژه دولت‏هاى امروز جهان از استعدادهاى درخشان،به معنى فرودستى آنان است؟ امروزهپس از سال‏ها شعارهاى فمينيستى در دنياى غرب، بسيارى از نويسندگان و محققان آنان برتفاوت‏هاى عميق روحى و روانى زن و مرد تاكيد كرده و نياز زن به حمايت‏هاى مرد را ازصفات غريزى و فطرى او مى‏دانند .(1) ثانيا، بهاعتقادما، مسئله درست‏بر عكس چيزى است كه وى ادعا مى‏كند . انسان‏ها در طول تاريخ با درك فطرى خويش،دريافته‏اند كه زنان به دليل لطافت و ظرافت جسمى، همواره مورد توجه مردان مهاجم قرارمى‏گيرند و طبعا توان مقاومت در برابر قدرت جسمى مردان را ندارند . ازاين‏رو، به حمايت از زنان در كانون خانوادهپرداخته‏اند . اسلام نيز نه تنها بر اينرويه مهر تاييد نهاده است، بلكه آن را تكميل نموده است . سرپرستى شوهر نسبت‏به همسر و پدرنسبت‏به فرزندان، به ويژه دختران، عامل بسيار مهمى در آسايش و آرامش و امنيت روانىآنان خواهد بود . سزاوار نيست اين ارزش اصيل ملى و اسلامى خود را، كه سبب مى‏شود مردانبه حمايت كامل از خانواده خويش برخيزند و همواره نگاهبان آنان باشند و نگذارند سختى‏هاى مادى وروحى روزگار بر آنانفشار وارد سازد، فرودستى زنان قلمدادنماييم . البته همه خانواده‏هاى مسلمان ايرانى مى‏دانند كه حمايت مردان از زنان، بدين معنا نيستكه زنان از خود قدرت تصميم‏گيرى ندارند . بلكه آزادى و اختيار زنان همواره محفوظ و محترم است.

ايشان،همچنين تامين نفقه زن توسط مرد را نيز از مصاديق فرودستى زنان تلقى كرده‏اند . جالب است‏بدانيم گروهى از فمينيست‏هاىغربى معتقد بودند زنان بايد با همهتوان از زير سلطه مردان خارج شوند . ازاين‏رو، نفقه را كه عامل سلطه مرد بر زن است، نفىمى‏كردند و معتقد بودند ازدواج و تشكيل خانواده، اولين گام اسارت زنان است . ازاين‏رو، زنان را به تجرد و سپس بههم‏جنس‏گرايى تشويق كردند .امادر نگاه انديشه اصيل اسلامى، پرداخت نفقه نه براى اسارت زن، بلكه براى تكريم اوست; اسلام با اين كار،زحمت نان آورى و كار طاقت‏فرساى تامين معاش را از دوش زنان برداشته است تا آنان با خيالى آسوده، فرزندانى پاك و شادابتربيت نمايند و در ايام باردارى وزايمان و پس از آن، دغدغه كار و تامين اقتصادى خانواده نداشته باشند، بلكه مردان را در خدمتآنان قرار داده است تا بتوانند كانون خانواده را براى فرزندان و همسر خويش به سكوى عروج به صفات عالى انسانى مبدلسازند . اينها، همه در حالى است كهاسلام تلاش و كار اقتصادى زنان را ممنوع نساخته و آنان را مالك اموال خود دانسته است واستقلال اقتصادى آنان را به رسميت‏شناخته و حقوق مالى آنان را محترم شمرده است . امابا اين همه، هر چند زن در خانواده از اموال و امكانات مالى شخصى فراوانى برخوردار باشد و يا منبع درآمد داشته باشد، بازهم وظيفه نان‏آورى و تامين نفقهاز عهده مرد برداشته نخواهد شد .

3 . تفاوت‏هاى حقوقى

ايشان ضمنانكار تاثير جنسيت در تفاوت‏هاى حقوقى مى‏گويد: «كدام دليل معرفت‏شناختى يا كدام دليل فلسفى، مى‏تواند اثبات كند زنو مرد چون به دليل فيزيولوژيكبا هم متفاوتند، حقوقشان هم بايد متفاوت باشد .» به نظر مى‏رسد وى با اينكه مدعى آشنايى باغرب و حضور در دانشگاه‏هاى آن است، با ديدگاه‏هاى فمينيستى دنياى غرب آشنا نيست; چرا كه فمينيست‏هاى موج دوم و فرا مدرن،امروزه بر تاثير تفاوت‏هاىبيولوژيك زن و مرد در عرصه حقوق و قوانين، صحه مى‏گذارند . و اين مسئله از پشتوانه معرفتى وفلسفى نيز برخوردار است; زيرا چنانچه تفاوت‏هاى روحى و روانى زن و مرد در مسير تعالى زن و مرد در جامعه مورد توجه قرارنگيرد و زنان به سوى مردانه شدن ومردان به سوى زنانه شدن بروند، قطعا به كمال واقعى خويش نخواهند رسيد .

به علاوه، وىچگونه چنين سخنى را بر زنان مى‏راند در حالى‏كه خود در همين سخنرانى مى‏گويد: «اين احكام [احكام اسلامى زنان]مواردى دارد كه در هر مجمع حقوقى،بنده افتخار مى‏كنم از آن دفاع كنم‏» . البته ممكن است مراد وى اين باشد كه تفاوت‏هاىبيولوژيك نبايد موجب تفاوت‏هاى حقوقى ناروا و ظالمانه شوند كه در اين صورت سخن قابل قبولىاست .

4 . سيماى قرآنى، سيماى فقهى

وى مدعىاست‏سيماى قرآنى زن، سيماى مطلوبى است كه در همه جهان قابل دفاع است، اما سيماى زن در فقه و احكام شرعى سيماى مناسبىنيست و بايد اصلاح شود .

اولا، اگرمراد وى اين است كه سيماى زن در قرآن متناسب با ادبيات تجددگرايى و تشابه و همانندى زن و مرد است، چنين سخنى ناصواباست . نگاهى به فرهنگ قرآن و سيماىزن در قرآن، نشان مى‏دهد كه قرآن فرهنگ تشابه مطلق زن و مرد در همه عرصه‏ها را نفى كرده وبر فرهنگ و تفكر تناسب و تعادل در روابط زن و مرد، تاكيد مى‏نمايد . همين مسئله حجاب كه وى نيز از آن دفاع كرده است،از مصاديق آشكار تفاوت‏هاى زنو مرد است . جالب است‏بدانيم بيش از سى آيه در قرآن كريم، تفاوت‏هاى حقوقى زن و مرد را بيانكرده است كه از جمله تفاوت در ارث‏برى، شهادت و گواهى، حق طلاق، سرپرستى خانواده، عده و موارد ديگر را مى‏توان نام برد. بايد از وى پرسيد آيا در قرآنمسئله سرپرستى و قواميت مرد در كانون خانواده و مسئله پرداخت نفقه زنان توسط مردان – كه به اعتقاد وى موجب فرودستى زنان است – بهعنوان ديدگاه اسلامى مطرح نشده است؟

خداوند متعالبه عنوان قانون‏گذار شريعت اسلامى، بر اساس حكمت‏بالغه خويش و بر اساس مشتركات و تفاوت‏هاى تكوينى وشرايط طبيعى زن و مرد، نقش‏هاىمشترك و متفاوت را براى آن دو ترسيم كرده است، كه هم منطقى و قابل دفاع است و هم در همه جوامع، كم وبيش پذيرفته شده است .

ثانيا، سخنانوى اين توهم را ايجاد مى‏كند كه تنها منبع شناخت‏شخصيت و سيماى زن، قرآن كريم است درحالى‏كه از منابعمسلم و قطعى دين، سنت‏يعنىسخن، عمل و تقرير معصومين عليهم السلام است كه همواره در كنار كتاب به عنوان يكى از مهم‏ترينمنابع معارف اسلامى قرار داشته است و بلكه در حديث متواتر ثقلين خوانده‏ايم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهفرمودند: كتاب و عترت (سنت) از يكديگرجدايى ناپذيرند و تمسك به يكى از اين دو بدون ديگرى، سرانجامى جز گمراهى و ضلالت ندارد . بهعلاوه، در بسيارى از موارد، قرآن كريم به ذكر كليات اكتفا كرده و بيان جزئيات را بهپيامبر اسلام و پس از ايشان ائمه هدى عليهم السلام واگذار كرده است كه از آن جمله است:حج، نماز، زكات و مانند آنها كه قرآن كريم تنها حكم وجوب آنها را بيان كرده و نحوه انجام آنها و ديگر جزئيات را بياننكرده است . بنابراين توجه بهمنابع روايى، در فهم احكام و معارف اسلامى نقشى اساسى دارد.

پى‏نوشت:

1) رك: جوزف تك، معماى زن .                                                                                         

منابع مقاله:

مجله بازتاب انديشه، شماره 45، كديور، محسن