محمد (ص) قلب عالم؛ مصاحبه فرهیختگان با دکتر علی محمد صابری

صابریویژگی‌های پیامبر گرامی اسلام از دیدگاه عرفان

ولادت پیامبر گرامی اسلام روزی است که می‌توان درباره آن سخن‌های بسیاری گفت. حضرت محمدمصطفی (ص) در ۱۷ ربیع‌الاول در مکه چشم به جهان گشود. آخرین پیامبر خدا بر زمین در زندگی پربرکت خویش جنبه‌های گوناگونی از بر‌ترین مخلوق خدا بر زمین را به نمایش گذاشت که تا زمان برقراری دنیا می‌تواند راه هدایت همه بشریت باشد. یکی از زوایایی که تاکنون کمتر از آن جنبه‌های شخصیتی پیامبر (ص) واکاوی شده عرفان است. محمدعلی صابری استاد دانشگاه فرهنگیان در گفت‌وگوی پیش‌رو با فرهیختگان ضمن بیان ویژگی‌های گوناگون شخصیت پیامبر (ص) از دیدگاه عرفانی، نگاهی ویژه به دلایل عظمت ایشان نیز دارد.

به‌عنوان سوال اول اجازه دهید نگاهی دیگرگون از زاویه عرفان به شخصیت پیامبر داشته باشیم. اساسا ویژگی‌های پیامبر (ص) گرامی اسلام از دیدگاه عرفان به چه صورتی دیده و تبیین می‌شود؟
در روایت آمده است که درباره پیامبر اکرم گفته می‌شود: «الممکن فی مقام اعدنا و المقرب الی الله حتی تو الله». این القاب، القابی است که خداوند به پیامبر (ص) عطا کرده است. ایشان رحمه للعالمین، اسوه حسنه و مصداق عبارت «انک لعلی خلق العظیم» بود. از وجهه عرفانی می‌توان برخی از خصوصیات پیامبر (ص) که بزرگان عرفان آن را نقل کرده‌اند، واکاوی و بیان کرد. اولین ویژگی‌ای که پیامبر (ص) دارد «رحمه للعالمین» است. یعنی ایشان در عرفان به مقامی رسید که حبیب‌الله و مظهر صفت رحمت عام و خاص الهی شد. ایشان هر دو صفت را از جانب خداوند دریافت کرد و به‌عنوان دوست خداوند شناخته شد. حتی از مقام خلت یا محبت نیز که به ابراهیم (ع) داده شده بود، گذشت. او حبیب خدا شد و معیت کامل با خدا پیدا کرد. ویژگی دیگر ایشان که بسیار مهم است، این بود که حضرت محمد (ص) «آیه محکمه دین» بود؛ یعنی اینکه هم علم داشت و هم قدرت. علم او از‌‌ همان وجهه‌ای بود که خود ایشان فرمود: «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُه اللّه‏ُ فِى قَلْبِ مَنْ یشآءُ»: علم نوری است که خداوند در دل هر کس بخواهد قرار می‌دهد و این از جانب خدا داده می‌شود. از سوی دیگر پیامبر (ص) مظهر فریضه عادله است. فریضه عادله یعنی الگوی کامل اخلاق الهی که می‌فرماید: «متخلق به اخلاق الهی و متصف به اوصاف خداوند شوید.» این فریضه عادله او را به خیر کثیر، اسوه حسنه و دارای خلق و خوی پسندیده رهبری تبدیل کرد و همه آن‌ها ناشی از عقل کلی است که در وجود ایشان قرار داشت. ویژگی دیگر ایشان سنت قائمه است. یعنی شریعت مطهر به‌طور کامل در پندار، رفتار و گفتار ایشان پیاده شده بود و سنتی کامل و دینی داشت که منبعی برای علمای ماست. این شریعت مطهر از دین یهود هم کامل‌تر است.

یکی دیگر از مواردی که درباره پیامبر گرامی اسلام وجود دارد، رسیدن ایشان به مقام نبوت کامل است؛ مقامی که ایشان به‌عنوان آخرین پیامبر خدا شناخته می‌شوند. این ویژگی از دیدگاه عرفانی به چه صورتی است؟
باید سوال شما را این‌گونه کامل کنم که آنچه درباره پیامبر بزرگ اسلام نکته بسیار مهمی است، این مساله است که ایشان دارای نبوت، رسالت و ولایت کامل است. یعنی خاتم نبوت، رسالت و ولایت است. البته اینکه که گفته می‌شود ایشان خاتم پیامبران است به این معنی نیست که پس از پیامبر، هدایت به پایان می‌رسد، بلکه منظور این است که ایشان مانند دایره کاملی در نبوت است که به ابلاغ وحی به مردم در امر تشریع و رسالت کامل می‌پردازد. ایشان مامور در اجرای شریعت و رسالت است و هدایت او به مقام قرب کامل رسیده است. به همین دلایل است که عطار درباره ایشان می‌گوید «آفتاب عالم دین‌پروران/خواجه فرمانده پیغمبران/پیشوای انبیا و مرسلین/ مقتدای اولین و آخرین/صادق القول زمین و آسمان/صد جهان در یک جهان پاک از جهان/ عقل کل جزئی ز عکس جان او/کل شده هر جز از ایمان او»

همواره این مساله درباره پیامبر (ص) گفته می‌شد که از دیدگاه عرفا ایشان به مقامی بسیار بالا دست پیدا کرده‌اند. این مقام از این دیدگاه چگونه است؟
این مقام پیامبر از دیدگاه عرفان به این دلیل است که ایشان هم دارای قرب نوافلی است و هم قرب فرایضی. قرب فرایضی قربی است که با انجام عبادات و بندگی انسان به درجه‌ای می‌رسد که عقل در رب فنا می‌شود و به رب خود قیام می‌کند؛ قیامی که برای هدایت مردم انجام می‌شود. این عمل را «قیام عبد به رب» می‌گویند. از سوی دیگر در قرب نوافلی، حق در بنده ظهور می‌کند و به این معنا است که رب بنده خود را دارد و مشتاق بنده خود است. این ظهور در عرفان ظهور به فیض اقدس الهی است. یعنی ظهوری است که از ذات متجلی می‌شود و در اولین اسم خود که اسمی جامع و مظهر عقل کل است، نمود می‌یابد. پیامبر (ص) مظهر این فیض اقدس بود. انسان‌ها در فیض مقدس الهی ظهور پیدا کرده‌اند. فیض مقدس فیضی است که اسما و صفات خداوند در اشیا و مخلوقات و اعیان آن‌ها ظهور پیدا می‌کند اما فیض اقدس ذاتی است که در اسم حق متجلی می‌شود و در آن عقل کل شکل می‌گیرد. پیامبر (ص) هم مظهر فیض اقدس الهی و هم مظهر فیض مقدس الهی است.

شما پیش از این بار‌ها با استفاده از عرفان، دین اسلام را دین صلح معرفی کرده‌اید. با این دیدگاه نقش پیامبر (ص) در این میان چگونه تبیین می‌شود؟
ایشان پیامبر صلح کل بود و دقیقا به همین دلیل است که می‌گوییم اسلام دین صلح است. ما سه نوع صلح داریم. یک نوع صلح اجتماعی است که حاکمان با یکدیگر براساس مصالح و برای جلوگیری از جنگ آن را شکل می‌دهند. نوع دیگر صلح، صلح با خلق و جنگ با درون است که بنده عارف مردم را دوست می‌دارد و با نفس خود در جنگ است. این نفس بزرگ‌ترین دشمن او است و خود پیامبر (ص) فرمود که باید به جنگ این نفس رفت و این جنگ جهادی اکبر است. اما نوع سوم صلح، صلح کل است که بالا‌تر از دو نوع پیشین است. این صلح که در پیامبر اکرم متجلی شده بود به این معنا است که ایشان هم با بیرون و هم با درون خود در صلح به سر می‌برد. خود ایشان فرمودند: «من شیطان درون خود را تسلیم کردم.» به عبارتی می‌توان گفت این شیطان به دست پیامبر (ص) رام می‌شود و این امر سبب‌ساز مقام صلح کل برای ایشان است. یعنی چون ایشان سلطه کامل بر نفس دارند می‌توانند بر غضب و شهوت نیز سلطه داشته باشند و کل هستی زیر سلطه ایشان است. اما در دفاع به‌عنوان یک رئیس حکومت اسلامی اشاره می‌کنند که باید همچون سنگ خارا در دفاع از حقوق خود باشیم.

آنکه مظهر خداست

رابطه پیامبر (ص) با خداوند از یک انسان تا ذوب شدن در ذات حق تعالی چگونه قابل تبیین است؟

پیامبر می‌فرمایند: «ما مظهر اسم خداوند هستیم.» جای دیگر می‌فرمایند پیامبر از جنبه بشری خود را در مقام فقر می‌بیند یعنی خود را بنده درگاه حق می‌داند؛ اما از جنبه دیگر مظهر اسم جامعی است که خداوند در سوره نور می‌فرماید. نور الهی که خداوند در قرآن می‌فرماید در چراغ‌دانی است که قلب انسان کامل است و پیامبر (ص) قلب عالم بود چراکه در قلب پیامبر (ص) اسم جامع الهی وجود داشت که آسمان و زمین از آن به‌وجود آمدند. به همین دلیل است که می‌فرمایند: «اگر کسی من را به این نورانیت شناخت، خداوند را شناخته است.» عرفان که از مایه عرفه یعنی شناخت می‌آید به نورانیت در دل است و به همین خاطر است که می‌فرمایند: «کسی که من را دید گویی خدا را دیده است.» چون ایشان مظهر اسم الله است. نه به این معنا که ایشان خداست بلکه به این معنا که از خدا جدا نیست و خود را بدون خدا چیزی نمی‌داند. ایشان خود را هیچ می‌داند و در دریای فنا غرق شده است.

زمانی که در این دریا، که دریای رحمت الهی است، غرق شود، بقا به توحید پیدا می‌کند و موحد حقیقی می‌شود. پیامبر کون فی العالم است. یعنی تمام مراتب هستی را طی کرده است. در محمد می‌توان ملک (عالم ناسوت) را یافت. در محمد می‌توان ملکوت را یافت. در محمد می‌توان جبروت را یافت چون به جایی رسید که جبرئیل نتوانست از آن مقام بالا‌تر رود. می‌توان پیامبر (ص) را لاهوتی دید. پیامبر (ص) تمام مراتب و فیوضات و مراتب هستی را طی کرده و شمع آفرینش است. تمام ۹ آسمان را طی می‌کند و به انت‌ها می‌رسد و نقطه فنا در حق می‌شود و نمی‌توان پیامبر اسلام را جدا از خدا پنداشت. محمد (ص) خدا نیست ولی از خدا نیز جدا نیست.