عدالت و نياز به فرصت‌هاي مساوي – احمد موسوي‌بجنوردي

Imageاز نظر تاريخي، انواع گوناگون امتياز تصادفي در روابط اجتماعي ظاهر شده‌اند كه مثال‌هاي آن عبارتند از سلطه، سلطه‌پذيري بر اساس طبقه، كشور، جنسيت، نژاد، تقسيم‌بندي شهري- روستايي و گروه سني.

عدالت شايد از معدود دانسته‌ها و خواسته‌هاي بشري در طول تاريخ است كه داراي معنا و مدلول سهل و ممتنعي است. همه انسان‌ها به لحاظ فطرت يكسان خود برداشت نسبتا مترادفي از اين مفهوم در ذهن و عمل خود دارند و از سويي، عدالت موضوع بحث و چالش جدي انديشمندان حوزه انديشه و اجتماع در طول تاريخ بوده و يك پايه جدي در تفاوت ميان نظام‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بحث عدالت است. در اينجا امكان بحث درباره مسائل فلسفي پيچيده و طولا‌ني درباره تعيين زمينه‌هاي دقيق عدالت و بي‌عدالتي در زندگي اجتماعي وجود ندارد. براي مثال، برخي معتقدند عدالت زماني تحقق مي‌يابد كه همه اشخاص در يك جامعه از شرايط مساوي براي زندگي برخوردار باشند.

ديگران عدالت اجتماعي را بر اساس تضمين حداقل امكانات خاص براي همه اعضاي يك جامعه تعريف ميكنند يا توسعه عدالتمحور را دربرابر توسعه رشدبنيان قرار ميدهند. ‌ ‌‌ ‌

مباحثي از اين دست ممكن است براي به سامان رساندن يك بحث نظري و ريشهاي در خصوص عدالت اجتماعي خوب باشند ولي زمانيمفيدند كه قابليت اجرا شدن در چارچوب يك برنامهريزي اجرايي و ايجاد هماهنگي بين همه اجراكنندگان و در يك كلام توافق مردم و مجريانرا براي اين برنامه در پي داشته باشد والا‌ در قالب كلمات و عناوين مشعشع در دل كتابها و مجلات و فصلنامهها باقي ميمانند و به كارينميآيند و اين خود عين بيعدالتي به جامعه است. به نظر من در جهان امروز، شناسايي عدالت بر اساس عدم وجود امتياز ويژه تصنعي وتبعيض و يا طرد است. ‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌

از اين ديدگاه نتايج نابرابر ميان افراد ممكن است منصفانه باشد، مشروط بر اينكه همه گروهها از حداقل شرايط زندگي برخوردار باشند وبهويژه اين نوع نابرابري نتيجه سلسلهمراتب ساختاري فرصت نباشد كه براي برخي گروهها امتياز ذاتي (براي مثال به دليل تصادف يا تولد) قائل است. ‌ ‌ ‌‌‌

از نظر تاريخي، انواع گوناگون امتياز تصادفي در روابط اجتماعي ظاهر شدهاند كه مثالهاي آن عبارتند از سلطه، سلطهپذيري بر اساسطبقه، كشور، جنسيت، نژاد، تقسيمبندي شهري- روستايي و گروه سني. براي نمونه در مورد طبقه اجتماعي، اشخاصي كه در برخي اقشاراجتماعي اقتصادي متولد ميشوند، در مقايسه با ديگران امكانات زندگي كمتري دارند به همين ترتيب از نظر كشورها، افرادي كه دركشورهاي جنوب يا شرق زندگي ميكنند از تواناييهاي شخصي برابر با اشخاصي برخوردارند كه محل زندگي آنان كشورهاي شمال است وبه اندازه آنها تلاش ميكنند و فقط به دليل آنكه در يك منطقه از كره زمين زندگي ميكنند از ثمرات بهره كمتري ميبرند. به علاوه روابطپدرسالارانه بهطور كلي در زندگي اجتماعي براي مردان در مقايسه با زنان، امتيازهايي ذاتي قائل شده است. انواع سلسلهمراتب نژادي كه دراجتماع شكل گرفته معمولا‌ براي سفيدپوستان امتيازي بيش از رنگينپوستان قائل شده است. همچنين راهكارهاي توسعه متمركز بر شهرها بهگرايش به ناديده گرفتن بخشهاي روستايي انجاميده است و از نظر سن، گروههاي آسيبپذير مثل كودكان و سالمندان به آساني متوجه شدهاندكه منافع آنان همواره زيردست منافع ميانسالاني قرار ميگيرد كه بيشتر اهرمهاي تصميمگيري را در اختيار دارند. در عمل اما مفهوم اينسخن، مستلزم حذف طبقات اجتماعي و برابرسازي مردم نيست. اين نوع همساني نه دستيافتني است و نه مطلوب. با وجود اين زمانيناعادلانه است كه يك قشربندي ريشهدار از جايگاههاي اجتماعي، عمدتا تعيين كند كه آيا مردم ميتوانند به منابع لازم براي شكوفايياستعدادهاي بالقوه خود دست يابند يا نه. البته پاداشهاي بيشتر براي موفقيتهاي بزرگتر قابل دفاع است اما عدالت مستلزم آن است كه همهگروهها از فرصتهاي مساوي براي به دست آوردن موفقيتهاي بيشتر برخوردار باشند. به نظر ميرسد وجود امنيت در جوامع عدالتمحورنقش اساسي را ايفا ميكند و امنيت انسان با مسائل مربوط به عدالت اجتماعي رابطهاي تنگاتنگ دارد. اگر در يك جامعه عدالت نباشد، بعيداست كه در آن صلح، مراقبت كافي از محيط زيست، ريشهكني فقر، حمايت از كار، رشد آزادانه هويت و دانش و يا انسجام اجتماعي تحققپيدا كند. از سوي ديگر اگر مردم احساس عدم امنيت داشته باشند، بعيد به نظر ميرسد كه از مزايا و امتيازهاي اجتماعي ناعادلانهاي كهدارند، صرف نظر كنند. از اين رو سه وضعيت امنيت انسان، عدالت اجتماعي و دموكراسي اغلب (ولي نه هميشه) ميتوانند يكديگر رابهطور بنيادي تقويت كنند. براي مثال كساني كه از امنيت برخوردارند به احتمال زياد امكانات بيشتري براي مشاركت در يك دموكراسيكارآمد دارند و حكومت دموكراتيك نيز احتمالا‌ عدالت بيشتري را فراهم خواهد كرد.‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌

برعكس نارسايي در امنيت انسان يا عدالت اجتماعي اغلب با ضعفها و نارساييهايي در دموكراسي همراه خواهد بود. ‌ ‌‌

اما در عمل باز در سايه تحقق دموكراسي، امنيت و عدالت به دليل پيچيدگي انسان و روابط انساني و گستردگي روابط جهاني اينك مباحثيچالشبرانگيز به وجود آمده‌ كه همچنان موضوع بحث محفل عدالتخواهان را گرم نگه داشته است؛ <دموكراسي مصرفي> از طريقبازارهاي جهاني در عمل به تناسب داراييها اقدام به تخصيص حق راي و حق اعلام نظر ميكند. ‌ ‌‌ ‌‌‌

<دموكراسي سهامداري> از طريق شركتهاي جهاني در عمل حق راي را به هياتمديرهها و صندوقهاي سرمايهگذاري بزرگ داده است.‌‌‌‌‌

<دموكراسي شبكهاي> از طريق ارتباطات جهاني در عمل بيشتر مردم دنيا را ناديده گرفته است. ‌

<دموكراسي مدني> از طريق جامعه مدني جهاني در عمل نارساييهاي گوناگوني در مشاركت، مشورت، شفافيت و پاسخگويي در برابرعموم بروز داده است. ‌

اما تشخيص دادن نارساييها و تجويز درمانهاي مناسب دو كار كاملا‌ متفاوت تلقي ميشوند. به علاوه مطرح كردن پيشنهادي جالب و بهاجرا درآوردن آن نيز دو امر متفاوت است. اين الزامات، براي نظامهاي عدالتمحور اقتضائاتي را ايجاب ميكند كه بايد زيرساختهاي آن رابه وجود آورد. ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌

روزنامه اعتماد ملی//www.roozna.com