با توجه به آیات قرآن متوجّه اين حقيقت مىشويم كه منظور اصلى از آسمانها و زمينهاى هفتگانه اصالتا همان مراتب عاليه وجود انسان است.
ترديدناپذيرى مطالب قرآن منوط و مشروط به درك صحيح حقايق آن است. يعنى اگر آنچه را كه قرآن درصدد اعلام آن است بهدرستى درك كنيم، ترديدناپذيرى آن محرز مىگردد، وگرنه آنچه كه به ذهن راه يابد با قرآن ارتباطى ندارد و برداشت غلطى است كه معلول بدانديشى و جهل ماست. از طرف ديگر محور اصلى مطالب قرآن انسان است و تعليمات قرآنى هيچ هدف اصلى و اساسى بهجز پرورش استعدادها و ابعاد انسانيّت ندارد. بنابراين مفاهيم آيات قرآن در درجه اوّل متوجّه افراد انسان است و در انسان مصداق پيدا مىكند و بهتبع اين مقصد اصلى به تحليل مسائل ديگر مىپردازد. در تفسير قرآن اگر نظر خود را از انسان بهكلّى بهجاى ديگر معطوف كنيم، در راه درك صحيح و منظور اساسى قرآن سير نكرده بلكه در بيراهههاى ترديدانگيز و كفرزا گرفتار خواهيم شد.
از جمله مسائل موردنظر، سخنانى از قرآن پيرامون آسمان و زمين است. باتوجّه به اينكه صدها مورد ذكر آسمانها و زمين در قرآن تكرار شده است، اگر مفاهيم اين آيات را در عالم صغير وجود فردى خودمان هم بررسى كنيم متوجّه اين حقيقت مىشويم كه منظور اصلى از آسمانها و زمينهاى هفتگانه اصالتا همان مراتب عاليه وجود انسان است. اگر اظهارنظر راجع به آسمانها و زمينهاى طبيعى موردنظر قرآن را موكول به نظريههاى علم فضايى و اظهارنظر علما مربوط نمىكرديم و عجولانه براى فهم معنى آنها بهسراغ فرضيّههاى بطلميوس از آسمان و زمين نمىرفتيم، دچار سردرگمىهاى خودساخته نمىشديم. زيرا مىدانيم كه اساس هيأت بطلميوس با ظهور نظريّه كپرنيك يكسره برباد رفته است.
توجّه به اين حقيقت كه حقايق قرآنى از برترين و لطيفترين مراتب معنويّت فرود آمده است،[2] نه از يك مكان مرتفع جسمانى طبيعى و مادّى، و آگاهى از اينكه ريسمان محكم الهى رشته نجات است و براى توقّف در عالم طبيعت نازل نگشته بلكه در سير صعودى خود بايد ما را نيز به مقامات معنوى و عالى و برين بكشاند، موجب مىشود كه بهجاى سعى در متحجّر ساختن حقايق قرآن و انحصار دادنش به طبيعت، در تعالى دادن فكر خود به آسمانهاى وجودى خويش بكوشيم تا به استفاده شايسته از حبلاللّه متين نايل آييم.
مضمون اين سخن پيامبراكرم(ص) كه فرمود: اگر تا به هفتم طبقه زمين فروافتيد، بر خدا فرود خواهيد آمد، براى تذكّر آنان كه عرش خدا را جز در مكان خاصّى در بالاى سر خود، تصوّر نمىكنند و به علوّ معنى آن توجّه ندارند، بسيار آموزنده است و باتوجّه به اين سخن هيچگونه ابهامى در مورد عرش و آسمانها باقى نمىماند.
باتوجّه به آنچه كه در مقدّمه مذكور افتاد اكنون با رعايت اختصار تنها با ذكر تفسير معدودى از آيات قرآن راجع به آسمانها و زمينها به بهرهگيرى از افاضات قرآنى در تفسير بيان السعادة، تأليف مرحوم حاج ملاّ سلطانمحمّد گنابادى سلطانعليشاه،[3] مىپردازيم[4]:
1. در ضمن تفسير آيه 40، سوره اعراف: «اِنَّ الّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُم اَبوابُ السَّماءِ…»[5] آمده است كه منظور از آسمان ارواح انسانهاست كه دروازه ورود به آنها قلب است.
2. در ضمن تفسير آيه 54 سوره اعراف: «اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمَواتِ وَالاَْرضَ فى ستّةِ ايّامٍ…»[6] آمده است كه آسمانها و زمينها از يك لحاظ شش مرتبه و از لحاظ ديگر سه مرتبه دارند كه آن سه مرتبه هم با درنظر گرفتن صعود و نزول بالغ بر شش مرتبه مىشود و منظور اصلى از آسمانها در عرف قرآن عبارت است از عوالم ارواح مجرّد از مادّه و اندازه و معنى ارض شامل اشباح مادّى يا اشباحى است كه از مادّه مجرّدند ولى از مقدار و اندازه بيرون نيستند. مانند دو عالم مثال عليا و سفلا و مراتب ممكنات كه مخلوق خدايند و محلّ تحقّق آنها آسمان و زمين است و خلقت آسمانها و ارض و كمال يافتن و تماميّت آنها در اين شش مرحله است و با اضافه نمودن مرتبه مشيّت ــ كه از يك لحاظ عرش خداست و از لحاظ ديگر كرسى اوست ــ تعداد آنها بالغ بر هفت مىشود و با احتساب اين هفت مرتبه در قوس صعود و نزول عدّه آنها دو برابر هفت مىگردد و سبعالمثانى كه بهمعنى هفت دوبرابر شده است شامل تمامى مراتب از لحاظ صعود و نزول مىباشد و اين همان سبعالمثانى است كه خداوند به محمّد(ص) اعطا نموده است.
3. در ضمن تفسير آيه 18 سوره حجر: «اِلاّ مَن اسْتَرَقَ السّمْعَ فَاَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبين»[7] آمده است كه شياطين از شعلههاى مادّى آن را نمىبينند زيرا شياطين از موجودات روحى هستند و مقصود از شهابها قواى روحى ضدّ شياطين است كه آنها را از ساحت حضور ارواح طيّبه مىراند و باتوجّه به همين حقيقت است كه رواياتى از اين قبيل از مصادر عصمت صادر شده است:
الف) با آمدن حضرت عيسى شياطين از سه آسمان محجوب و ممنوع شدند ولى در چهار آسمان ديگر نفوذ مىكردند و چون پيامبر اسلام آمد شياطين از هفت آسمان محجوب گشتند.
ب) و در روايت ديگرى آمده است كه شياطين در هنگام تولّد پيامبر با شهابها از آسمانها رانده شدند.
ج) بنا به حديث ديگرى، در شب تولّد پيامبر اسلام آسمانها پرشهاب بود. در توضيح اين روايت بايد گفت كه آسمانها ــ يعنى مراتب تكاملى انسان در عالم صغير يا وجود هر يك از افراد قبل از تولّد كلمه عيسوى[8] ــ همگى بالقوّه در آسمان دنيا كه همان آسمان نفس انسان و محلّ تصرّف شياطين است. مجتمع بودند و پس از تولّد كلمه عيسوى فقط بعضى از آسمانهاى بالقوّه بالفعل شدند مانند آسمان سينه گسترش يافته به اسلام و آسمان قلب و آسمان نفس انسانى (كه همگى مراتب ابتدايى تعالى انساناند) و بقيّه به حالت بالقوّه باقى ماندند و شياطين بهواسطه اين كلمه از بعضى آسمانها طرد مىشدند. بعد از تولّد كلمه محمّد(ص) كه بالفعل جامع جميع مراتب است، هرچه بالقوّه بود بالفعل مىگردد و آسمانهاى هفتگانه مشخّص مىشود (يعنى تمامى مراحل ترقّيات معنوى انسان و مراتب كمال معلوم مىشود) و شيطان از همه آنها رانده مىشود. شيطان از جهت نفس حيوانى مترصّد است كه درصورت فرصت از آسمانهاى نفس انسانى يا آسمان دنيا بعضى چيزها را بربايد و دزدى كند كه شهاب تذكّر انسان يا نور ايمان آنها را مىراند و خداوند با اين سخن خود كه مىگويد: «هرگاه گروهى از شياطين بخواهند در ايشان نفوذ كنند و تماس حاصل نمايند به ياد خدا مىافتند و در اثر آن ياد بينايى حاصل مىنمايند» به اين جريان اشاره دارد.
4. در ذيل آيه 1 سوره انعام: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّور…»[9] آمده است كه آسمان نامى است براى هر مرتبه برتر كه در مرتبه پايينتر خود مؤثّر است و مراتب عقل و نفس انسان و اشباح، همگى مصداقهاى آسماناند و ارض اسم آن چيزى است كه در مرحله پايينتر است و حالت تأثيرپذيرى دارد و همين زمين خاكى و عالم طبيعت و اشباح ظلمانى يعنى عالم جن و شياطين و اشباح نورى همگى نسبت به عالم ارواح ارض هستند. زيرا پايينتر و تأثيرپذيرند (مادّه اولى كه هيولا ناميده مىشود و مادّه ثانوى كه به جسم موسوم است و مادّه سومى كه به عنصر و چهارمى كه به جماد و پنجمى كه به گياه و ششمى كه به حيوان و هفتمى كه به بشر موسوماند همگى نسبت به صور و نفوس، ارضاند و همگى طبقاتى متراكم و دركاتى بههم پيوسته در وجود انساناند). همچنين، دركات عالم ظلمانى دون مرتبه يعنى جن و شياطين و دركات جحيم كه جاى معذّبين است نسبت به عالم مثال ارض مىباشند، چنانكه عبارت وَ مِن الاَْرضِ مِثْلهُنَّ اشاره به مراتب مذكور در عالم سفلى يا مراتب مواد است.
در روايات مذهبى آسمان و ارض به غير از آنچه ذكر شد، به صفات و اخلاق نيز گفته شده است و مقصود از ذكر طبقات آسمان همان اخبار به محيط و محاطبودن آنهاست؛ بدينمعنى كه هر طبقه بالاتر بر مرتبه پايينتر از خود احاطه دارد كه مراتب جان انسان چنيناند و نسبت به عالم طبيعت نيز برترى دارند. چنانكه گفته شده است:
آسمانهاست در ولايت جان
كار فرماى آسمان جهان
در اخبار هم به تعدّد آسمانها در عالم ارواح و تقدّم و برترى آنها از لحاظ شرف و رتبه و علّيّت نسبت به پايينتر اشعار شده است. بههمين مناسبت آسمان مقدّم بر ارض ذكر گشته است و مفرد آوردن ارض و جمع آوردن آسمان در بيشتر آيات به كثرت آسمانها و قلّت ارض دلالت دارد. زيرا ارض باوجود تعدّد و كثرتش از اين جهت كه محاط است امر واحدى بهحساب مىآيد و طبقات آن، چنان متراكماند كه هر طبقه پايينتر فانى در مرتبه بالاتر و با آن متّحد است ولى آسمانها چنين نيستند. زيرا آنها هم بسيارند و هم محيط و مستقل و غيرمتراكماند و فاصله ميان هر آسمان با بعدى نيز زياد است.
5. در ضمن تفسير آيه 29 سوره بقره: «هُوَ الّذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الارضِ جَميعا ثُمَّ اسْتَوى اِلَى السَّماءِ فَسَوّهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليم.»[10] آمده است كه هرجا در قرآن و اخبار از آسمان و زمين ذكرى به ميان آمده نظر اوّليه متوجّه به عالم صغير است؛ يعنى نظر بهمراتب معنوى انسان دارد زيرا هرچه در عالم صغير شناخته نشود در عالم كبير هم شناخته نخواهد شد. زيرا انسان نسخه مختصر[11] عالم كبير است و با مطالعه آن است كه مطالعه عالم كبير امكان مىيابد و آنچه در عالم صغير است يا علّت يا شرط حدوث انسان حقيقى است كه آدم ابوالبشر است يا علّت يا شرط كمال و تجمّل انسان است يا لازمه حدوث انسان يا لازمه بقاى اوست يا از لحاظى علّت است و از لحاظى ديگر لازمه آن است. علاوهبر اين اگر در اين آيه، آسمان و زمين را عبارت از آسمان و زمين عالم صغير بدانيم در فهم اين سخن خدا كه مىگويد: «پس از آفرينش آنچه در زمين است به آسمانها پرداخت» دچار هيچگونه اشكالى نمىشويم زيرا آسمانهاى عالم صغير انسان پس از تكميل جسم كه زمين وجود اوست آفريده مىشود ولى اگر منظور از آسمانها را كرات آسمانى بدانيم ذكر خلقت آنها پس از خلقت زمين درست بهنظر نمىرسد، زيرا زمين و كرات مزبور، خلقشان مقارن هم بوده است و اگر بگوييم منظور از آسمانهاى عالم كبير، ارواح عاليه هستند كه آفرينش آنها قبل از خلقت زمين است نه بعد از آن. بنابراين فقط درصورتى كه آسمان و زمين عالم صغير را منظور نماييم در فهم معنى آن دچار اشكال نمىشويم و بهطور كلّى آنچه در مورد تأخّر خلقت آسمان از زمين در اخبار آمده است منظور از آن آسمان و زمين عالم صغير است.
6. در ضمن تفسير آيه 9 سوره سبا: «اَفَلَمْ يَرَوا اِلى ما بَيْنَ اَيْديهم وَ ما خَلْفَهُم مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ…»[12] آمده است كه آسمان عبارت است از ارواح و ارض عبارت است از اشباح (اشباح فقط داراى بعد و اندازهاند) زيرا انسان از همان اوّل خلقت رو بهسوى عالم آخرت و عالم ارواح دارد و پشت او به ارض و عالم اشباح است. بنابراين خداوند محلّ آسمان را در پيش رو و محلّ ارض را در پشت سر ذكر نموده است.
7. و در ذيل آيه 22 سوره روم: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاف اَلْسِنَتِكُم
وَ اَلْوانِكُم اِنَّ فى ذلِكَ لآياتٍ لِلْعالِمين»[13] از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه اين آيه
مربوط به علم امام در مورد شناسايى مردم است، زيرا اين امامان هستند كه
بهمراتب روحى مردم آگاهاند. بنابراين آسمانها و زمين بهمعنى آسمانهاى
ارواح و ارض اشباح مىباشد. زيرا ذكر آسمانها و زمين در اين آيه اگر مربوط به
عالم صغير نباشد نه با تفسير حضرت صادق(ع) جور درمىآيد و نه با اختلاف
زبانها كه بلافاصله پس از آن آمده، مناسبتى خواهد داشت.
8 . در ذيل آيه 9 سوره فُصِّلت: «قُل اَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذى خَلَقَ الاَْرْضَ فِى يَوْمَيْنِ…»[14] آمده است كه از مراتب عالم از لحاظى به ايّام و از لحاظى به ماهها و از لحاظ ديگر بهسالها تعبير مىشود و ارض اسم هر چيزى است كه جهت قبول و پذيرش در آن از جهت فاعليّت آشكارتر است و چون تمام عالم طبع و عوالم مثال حالشان اين چنين است و از اين دو عالم در بسيارى از جاها به ارض تعبير شده است، پس مراد از ارض اجسام ظلمانى و اجسام نورانى است كه آفرينش آنها در آخرين مرتبه نازله وجود (يعنى عالم طبيعت) و در مرتبه پيش از آن (يعنى عالم مثال) است و همين پايينبودن درجه آنها باعث شده است كه به آنها ارض گفته شود. و از جهت درنظرگرفتن مدّت بقا، از آنها به دو روز تعبير شده است كه ارض از لحاظ وجود عينيش (يعنى باتوجّه به محدوديّتش) در اين دو روز خلق شده امّا از لحاظ وجود مطلقش (يعنى بدون توجّه به محدوديّت و مرزهاى وجودىاش) مانند آسمانها در شش روز آفريده شده و آسمانها يعنى آسمانهاى ارواح نيز بهاعتبار وجود عينىشان برحسب مراتب آنها در چهار روز آفريده شدهاند: روز نفوس جزئيه، روز نفوس كلّيه، روز عقول و روز ارواح (كه از آنها به دو روز، روز مدبّرات و روز مجرّدات صرف يعنى نفوس و عقول بهمعنى اعم نيز تعبير شده است).
در دنباله سخن خدا آمده است: وَ تَجْعَلُونَ لَهُ اَندادا ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ. وَ جَعَلَ فِيها رَواسىَ مِنْ فَوقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها اَقْواتَها فِى اَرْبَعْةِ اَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلينَ. ثُمَّ اسْتَوى اِلَى السَّماءِ….[15] كه در اينجا توجّه خود را به آسمانها و آفرينش آنها را پس از آفرينش ارض ذكر كرده است زيرا حدوث آسمان ارواح در عالم صغير پس از پيدايش ارض بدن و قواى آن و تقدير روزى آن است.
و در دنباله سخن خدا آمده است كه فَقالَ لَها وَ لِلاَْرْضِ ائْتِيا طَوْعا اَوْكَرها[16] كه آمدن با رغبت و ميل بهسوى خدا، حق آسمان است (يعنى مراتب عاليه وجود انسان است) و آمدن با كراهت حق ارض (يعنى مراتب پست وجود انسان) است و مسلّما خوانندگان گرامى باتوجّه به ارض و آسمانهاى وجود خود اين نكته را درمىيابند زيرا قوا و ادراكهاى آسمانى وجودىشان به ميل و برحسب فطرت مطيع روحاند بهطورى كه تخلّفى در اطاعت آنها از فرمان روح رخ نمىدهد و اطاعت بدن (كه ارض وجودشان مىباشد) و اعضاى بدن از روح برخلاف ميل طبيعى آنها است. امّا اگر اين ارض به ارض ديگرى تبديل شود، يعنى ارض بدن طبيعى مغلوب ارض بدن مثالى گردد، بهطورى كه حكم طبيعى از ميان برود و حكومت بدن مثالى پديد آيد (چنانكه طى الارضها و ساير عمليات خارقالعاده كه از بعضى اوليا خدا يا مرتاضان صورت مىپذيرد در هنگامى است كه جسم مثالى[17] آنان بر جسم طبيعىشان غلبه كرده است) آن وقت رفتن بهسوى خدا و اطاعتش از روح با رغبت انجام مىگيرد (همچنانكه بدن مثالى اين چنين است). و سخن خدا چنين ادامه مىيابد: قالَتا اَتَيْنا طائِعينَ،[18] يعنى پس از آنكه ارض مغلوب آسمان شد گفتند با رغبت آمديم. بعد مىگويد: فَقَضَيهُنَّ سَبْعَ سَمواتٍ[19] كه مقصود از هفت آسمان هفت مرتبه آسمانى انسان است يا عبارت از هفت لطيفه قلبى است و مقصود از دو روز، روز انشاء و روز ابداع يا روز مدبّرات و مجرّدات است.
در اخبار و سخنان بزرگان دين وجوه ديگرى هم براى روزهاى ششگانه و روزهاى چهارگانه و روزهاى دوگانه كه ارض و آسمان در آن روزها آفريده شده آمده است كه هركس بخواهد مىتواند با رجوع به كتابهاى مفصّل آنها را مطالعه كند.[20]
و در اين قسمت از سخن خدا كه مىگويد: «… وَ اَوْحى فِى كُلِّ سماءٍ اَمْرَها…»[21] بهوحى در آسمان تصريح شده است. براى اشاره به اينكه منظور از آسمان مراتب تكاملى انسان است كه در هر مرتبه، امور مربوط به آن و آنچه موردنياز اهل آن مرتبه است به نيروهاى معنوى وجود انسان يعنى فرشتگان آن مرتبه وحى نمود تا هم تدبير اهل آن مرتبه و هم تدبير مرتبه پايينتر را به عهده گيرند. و اگر منظور از آسمان مراتب معنوى نبود و براى آن مراتب مدبّرانى و صاحبانى وجود نمىداشت، نمىگفت كه در هر آسمان وحى نمود بلكه مىگفت سوى هر آسمان وحى كرد. و اگرچه وحى غالبا به القا علم بهواسطه فرشته يا بىواسطه آن گفته مىشود ولى چون علم در مجرّدات عين ذات آنها و از ذات آنها منفك نيست (يا از آنها عقبتر نمىباشد) وحى به آنها عبارت از همان نحوه و چگونگى آفرينش آنهاست كه آنها را بهگونهاى آفريده است كه بر هرچه خدا بخواهد علم دارند و منظور از كلمه امر بر آسمان در اين آيه نوع كار و طبقه و حال و اثر هر مرتبه روحى است.
9. در ذيل آيه 5 سوره جاثيه: «وَاخْتلافِ اللّيلِ وَالنّهارِ وَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْيا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها…»[22] معنى شب و روز اعمّ از شب و روز زمانى و غم و شادى و بيمارى و سلامتى و نظاير آنها اعلام شده است و معنى آسمان را به عقول و نفوس و معنى ارض را به ظاهر زندگى انسان تعميم دادهاند.
10. و در ذيل آيه 5 سوره ملك: «وَ لَقَدْ زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوما لِلشّياطين…»[23] آمده است كه منظور از آسمان دنيا آسمان عالم صغير يا آسمان وجود شخصى هر يك از انسانهاست كه همان آسمان سينهاى است كه با اسلام گسترده شده باشد.[24] و ممكن است منظور از آسمان دنيا آسمان قلب انسان باشد كه ايمان در آن جاى مىگيرد زيرا آسمان قلب نزديكترين آسمان به ارض بدن و ارض نفس امّاره و نفس لوّامه مىباشد. و منظور از رجوم و تيرها براى شيطانها ذكر است. و اگر آسمان را بهمعنى قسمتهاى بالاى كره زمين و بهاصطلاح آسمان طبيعى درنظر بگيريم رانده شدن شيطانها كه غيرمادّى هستند با وسايل مادّى امكان ندارد پس ناچار بايد منظور از مصابيح و چراغها در آسمان دنيا همان ذكر و ياد خدا در دل باشد كه بهوسيله آن شيطانها رانده مىشوند و يك نشانه ديگر بر اين كه منظور از آسمان و زمين و ستارگان يا نجوم در قرآن امورى معنوى هستند. اين است كه كلمه نجم در آيه 1، سوره نجم، به قرآن و پيامبر تفسير شده است.
11. در ذيل آيههاى 5 تا 10 سوره صافّات: «ربُّ السَّمواتِ والارضِ و ما بَينَهُما… فَاَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقب»[25] آمده است كه هر مرتبه عالى نسبت به مرتبه پايينتر مشرق و محلّ طلوع و تابش آفتاب حقيقت است و مراتب عالى روشنىبخش مراتب پايينتر از خودند و چون مراتب، بىنهايت است شرقها نيز بىنهايت مىباشند. اگر مقصود از آسمان دنيا آسمان مثال يا سينه گسترش يافته به اسلام باشد و كوكبها عبارت از قوا و مدركات جزئى و كلّى در مراتب عالم صغير يعنى وجود شخصى باشند مسلّما نيروهاى ادراكى منوّر به نور اسلام و ايمان مانع بالا رفتن شياطين به آسمانهاى معنوى و تصرّف در آنهايند و اگر آسمان و ستارگان را موجوداتى مادّى درنظر بگيريم چگونه شياطين را كه مادّى نيستند بهوسيله موجودات مادّى مىتوان راند. بنابراين تنها همان فهم و دركهاى منوّر به نور اسلام و ايمان است كه از بالارفتن شياطين به آسمان سينه گسترده شده به اسلام و تصرّف در آن سينه پيشگيرى مىكنند و شيطانها از آن جهت قدرت استراق سمع نسبت به مراتب بالا را ندارند كه آنها فطرتا ظلمانى و تاريكاند و ملأ اعلى فطرتا نورانىاند و ظلمت هرگز نمىتواند به نور نزديك شود، زيرا درصورت نزديك شدن به نور معدوم مىشود و ديگر ظلمتى باقى نمىماند. و از آنجا كه عالم انسانى نسخه مختصر عالم هستى است، هر حقيقتجو و هر مجاهد در راه كمال بايد مراقب باشد و صعود شياطين را بهمقام سينه خود ببيند و با شهاب ذكر و ياد خدا طردشدن آنها را مشاهده كند. و پس از اين مشاهده چگونگى صعود شيطانها و علل آن را مورد بررسى قرار دهد تا به پيشگيرى از آنها توفيق يابد.
12. و در تفسير آيه 3 سوره احقاف: «و ما خَلَقْنَا السَّمواتِ والارضَ و ما بينهما الاّ بِالْحَقِّ وَ اجلٍ مُسَمّى…»[26] اگرچه در تفسير بيانالسعادة به هر دو آسمان و زمين اشاره شده ولى چنين بهنظر مىرسد كه ذكر اجل و مدّت براى آسمان و ارض عالم صغير انسان يعنى روحيات و جسمانياتش بسيار روشنتر به نظر مىرسد تا ذكر مدّت براى كرات آسمانى و كره زمين.[27] زيرا توجّه به موقّت بودن جسمانيّات باعث قطع دلبستگى به آنهاست و توجّه به موقّت بودن روحيات مانع اين است كه انسان گرفتار غرور يا برعكس مبتلا به يأس شود. علاوهبر اين توجّه به موقّتبودن آنها اميد بهبود و اصلاح وضعيّت آنها را در وجود انسان زنده نگه مىدارد.
13. و در ذيل آيههاى 1 تا 6 سوره انشقاق: «اِذَا السّماءُ انْشَقَّتْ وَ اَذِنَتْ لِرَبِّها و حُقَّت… يا ايّها الانسان اِنّكَ كادِحٌ الى ربِّكَ كَدْحا فَمُلاقيه»[28] آمده است كه در هنگام مرگ آسمان روح حيوانى انسان با خروج روح انسانىاش شكافته مىشود و ستارگان قواى او پراكنده و تيره مىگردد و كوههاى اعضاء و خود بينى او درهم مىشكند و ارض بدن و اعضاى آن از هم باز شده، جميع قواى ثقيل انسانى و حيوانى او
بيرون مىريزند (كه از اين تفسير گويا و روشن دلالت اين آيه بر آسمان روح و ارض بدن كاملاً آشكار است. زيرا اوّلاً شكافتن آسمان طبيعى امرى نيست كه در زندگى هركس اتّفاق بيفتد تا امكانا موجب تنبّه وى گردد ولى شكافتن آسمان روح همنوعان را هركس بارها تجربه كرده است).[29]
14. در ذيل آيه 96 سوره اعراف: «و لَو اَنَّ اهلَ القُرى امَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنا عليهم بَرَكاتٍ مِنَ السّماءِ والارض…»[30] آمده است كه انسان داراى خوى روحانى و آسمانى و جزئى جسمانى و ارضى است و برحسب هر چيز نيازمندىهايى دارد و مورد نيازهاى خود را مىطلبد و ملايم و ناملايمهايى براى او هست كه از آنها به خير و شر تعبير مىشود و بركت و زيادتى خير است كه انسان چون ايمان آورد و مطيع خدا شود خيرات جسمانى و روحانى او زياد مىشود (زيرا انسان مؤمن و باتقوا مرتكب خلافكارى نمىشود كه جسم و روحش را تباه كند و درنتيجه از جسم و روحش خير مىبيند و بهخوبى از آنها بهرهمند مىشود).
15. و در ذيل آيه 37 سوره رحمن: «فَاِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهان»[31] آمده است كه در حال احتضار آسمان روح حيوانى شكافته مىشود و روح انسانى از آن آزاد مىگردد و چون آسمان عالم صغير در حال احتضار شكافته شود عوالم مادّى بالاى سر او نيز مانند گل يكى از درختان ميوه بهنظر مىرسد كه تبديل به ميوه شده و ديگر به آن گل نيازى نيست يا به رنگ رسوبات و دُرد مانند دُرد روغن زيتون درمىآيد كه مورداستفاده نمىباشد (كه اگر منظور اصلى آسمان روح انسان نباشد اين آيه براى عموم مردم مفيد نيست و معلوم نيست كه كدام نسل از آيندگان ناظر چنان وضعيّتى بشوند).
16. در ذيل آيه 25 سوره اعراف: «قالَ فيها تَحْيَونَ و فيها تَمُوتُونَ وَ مِنها تُخْرَجُونَ»[32] از زمينهها و استعدادها و بذرهاى ناشكفته نشئه طبيعى و مادّى انسان با عنوان ارض ياد شده و كارآمدى و فعليّت يافتن و شكوفايى آنها آسمان خوانده شده است.
17. در ضمن تفسير آيه 12 سوره فصّلت آمده است كه يكى از معانى آسمان دنيا سينه گسترش يافته به اسلام است و منظور از حفظ آن جلوگيرى از شياطين و كسانى است كه استراق سمع مىكنند.
18. در ضمن تفسير اين قسمت از آيه 65 سوره نحل: «فَاَحْيا بهِ الاَْرْضَ بعد مَوتِها»[33] احياء و جان دادن به انسان بعد از نطفه و جماد بودن وجهى از تفسير اعلام شده يعنى از نطفه به زمين تعبير شده است.
19. در تفسير آيه 4 سوره طه: «تنزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الارضَ والسَّمواتِ الْعُلى»[34] آمده است كه يكى از وجوه تقدّم ارض بر سماء تقدّم جسم بر روح در عالم صغير است يعنى از جسم بهزمين و از روح به آسمان تعبير شده است.
20. در تفسير آيه 30 سوره انبياء: «… اَنَّ السَّمواتِ وَالارضَ كانتا رَتْقا…»[35] آمده است كه يكى از وجوه رتق و فتق بودن آسمان و زمين عالم صغير در هنگام نطفهبودن و جداشدنشان از هم در زمان بعد ذكر شده است.
21. در تفسير آيه 35 سوره نور: «اللّهُ نورُالسّمواتِ والارضِ…»[36] آسمان و زمين را شامل عالم صغير نيز ذكر كرده است.
22. در تفسير آيه 61 سوره فرقان: «تَبارَكَ الّذى جَعَلَ فِىالسَّماءِ بُرُوجا»[37] آسمانها را اعمّ از آسمانهاى ارواح دانسته است.
23. در تفسير آيه 33 سوره رحمن: «يا مَعْشَرَ الجِنِّ وَالاِنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُم…»[38] آمده است كه بدون استفاده از مربّى بهمراتب بالاى معنويّت نمىتوان رسيد كه از معنويّات به سماوات تعبير شده است.
24. در ضمن تفسير آيه 42 سوره نساء: «لَوْ تُسَوّى بِهِمُ الاَْرْضُ…»[39] كه حسرت از اين است كه كاش استعدادهاى آنها به آن صورت نامطلوب به فعليّت نمىرسيد و بههمان صورت بالقوّه باقى مىمانـد كه منظور از ارض استعـدادها اعلام شده است.
25. در ضمن تفسير آيه 97 سوره نساء: «… اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللّهِ واسِعَةً…»[40] سير در احوال و كتب انبيا و احكام ملل مختلفه يكى از مصاديق سير در زمين شمرده شده است.
26. در ضمن تفسير آيه 24 سوره يونس: «اِنَّما مَثَلُ الحيوةِ الدّنيا كماءٍ انزلناهُ منالسّماءِ…»[41] آمده است كه نفس انسانيّت انسان كه از آسمان ارواح نازل شده مانند اين است كه از آسمان دنيا نازل شده و بدن انسان مانند ارض است كه نفس در آن مستقر مىشود و قواى انسان از لحاظ تنوّع مانند گياهان زمين است و مغرورشدن انسان به قوّت قواى خود مانند مغرورشدن اهل زمين به گياهان و از بينرفتن آنها به مرگ مانند از بين رفتن گياهان به آفت است.
27. در ضمن تفسير آيه 48 سوره ابراهيم: «يَومَ تُبَدَّلُ الارضُ غَيرالارضِ…»[42] به تبديل ارض طبيعت به ارض عالم مثال اشاره شده كه ارض دومى امتداد مكانى، بعد جسمانى، پستى و بلندى ندارد و مردم همديگر را مىبينند.
28. در ضمن تفسير آيه 69 سوره زمر: «وَاَشْرَقَتِ الارضُ بِنُورِ رَبِّها…»[43] آمده است كه چون ارض عالم صغير مبدّل شد و ارض ملكوت عليا بر آن غالب آمد، ارض ملكوت بدن به نور ملكوت امام روشن مىشود چنانكه حضرت صادق(ع) فرمود: چون امام زمان ظهور كند مردم از نور خورشيد و ماه بىنياز مىشوند و منظور از ظهور امام همان ظهور ملكوتىاش در عالم صغير انسان است. در ضمن تفسير آيه 41 سوره رعد: «اَوَ لَمْ يَرَوا اَنّا نَأتِى الارضَ نَنْقُصُها مِنْ اطرافها…»[44] به ارض عالم صغير اشاره شده كه با رفتن روح، بدن ناقص مىشود.
29. در ضمن تفسير آيه 7 سوره هود: «وَ هوالَّذى خَلَقَ السَّمواتِ والارض…»[45] سماوات اعمّ از ارواح ارض اعم از اشباح ملكوتى نورانى و ملكى ظلمانى و سفلى سجّينى اعلام شده است.
30. در تفسير آيه 14 سوره ابراهيم: «وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الاَْرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ…»[46] آمده است كه منظور اِسكان در عالم صغير است نه روى زمين طبيعى كه مخصوص بعضى از ايشان است.
31. در ضمن تفسير آيه 8 سوره روم: «اَوَ لَمْ يَتَفَكّروا فى اَنْفُسِهِم[47] ما خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَالارضَ…»[48] از آسمان و زمين عالم صغير ياد شده كه روح و جسم است زيرا تفكّر درباره موقّت بودن عمر كرات آسمانى براى عامّه ميسّر نيست و تفكّر درباره حالات روحى است كه براى افراد بشر هم ممكن است و هم حائز اهميّت بسيار.
32. در ضمن تفسير آيه 19 سوره روم: «… يُحْىِ الارضَ بعد مَوتها…»[49] به جريان تكاملى جسم انسان كه از اوّل انعقاد نطفه تا مراحل كمال بدن و تولّد زمينهاى مرده عالم صغير كه رو به زندگى تكاملى مىرود اشاره دارد.
33. در آيه 6 سوره زمر: «… وَ اَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الاَنْعامِ ثَمانِيَةَ اَزواجٍ…»[50] تعبير به بلندمرتبهگى روح اشاره دارد كه بهجاى خلق عبارت انزل را بهكار برده يعنى جان را از آسمان ارواح نازل كرده است (در كلّيه موجودات زنده، جان از جسم ارزندهتر است لذا خداوند در ذكر خلقت چارپايان نظر به جانشان دارد كه مربوط به مرتبهاى برتر از جسم است).
34. در آيه 22 سوره روم: «وَ مِنْ آياتِه خَلْقُ السَّمواتِ والارضِ…» كه در دنباله آن به اختلاف السنه يعنى زبانها تصريح شده، با آسمان روح و زمين جسم انسان بيشتر سازگار است و ارتباط قسمتهاى مختلف كلام خدا بيشتر ظهور پيدا مىكند.
همانطور كه گفتيم آسمان و زمين متجاوز از چهارصد بار در قرآن ذكر شده و مسلّما براى يك كتاب انسانسازى شايسته نيست كه اين همه تأكيد و تكرار درباره موضوعى باشد كه به وجود انسان مربوط نمىباشد بهويژه باتوجّه به سطح اطّلاعات مردم زمان نزول قرآن كه شناختشان از آسمان و زمين طبيعى يعنى قسمتهاى بالا و پايين عالم مادّه و طبيعت بسيار اندك بوده و بالاخصّ باتوجّه به اينكه خلقت آسمان را پس از زمين ذكر كرد. درصورتى كه خلقت آسمانهاى طبيعى پيش از خلقت زمين بوده و تنها آسمان روح انسان است كه پس از انجام تكامل لازم در نطفه و علقه و مضغه و آمادگى زمين بدن خلق يا پديد مىآيد.
35. در ذيل آيههاى 1 و 2 سوره زلزال[51] مىگويد: زمين بدن در هنگام احتضار مىلرزد و ثقلهاى آن كه عبارت از قوا و استعدادهاى نهفته در آن و بالاخره روح است كه از آن خارج مىشود زيرا تمام فعليّات و كمالات حاصله براى انسان و همچنين استعدادهاى او با مرگ از زمين بدنش خارج مىشود.
براى مزيد استحضار و درك روشن بيانات مفسّر والامقام به نقل از سخنان دو تن از امامان معصوم يعنى حضرت صادق(ع) و اميرالمؤمنين على(ع) ذيلاً درج مىشود تا با كاربرد كلمه آسمان و زمين در گفتار آن مظاهر بارز قرآن بيشتر آشنا شويم.
از سخن حضرت صادق(ع) بدين مضمون كه فرمود: «براى سير در مسير انسانيّت و كمال معنوى بايد در طلب راهنما باشيد اگرچه لازمه دستيافتن به او طىّ مسافتهايى طولانى باشد» و در دنبالهاش «زيرا كه آشنايى شما به راه آسمانها كمتر از آشنايى شما به راههاى زمينى است»، كاربرد كلمه آسمان براى بيان مدارج روحى بهوضوح مستفاد مىگردد.
به مولاى متّقيان و مظهر تمام عيار حقايق قرآن حضرت على عليهالسّلام نيز منسوب است كه در مقام ترغيب مردم به ارشادهاى خويش از مراتب عاليه روحى به آسمانها تعبير فرموده است و از آگاهى خويش به راههاى آسمان ياد مىكند كه منظور از راههاى آسمان مراتب عاليه روحى و معنوى انسان است.
در خاتمه همانطور كه گفته شد صدها آيه درباره آسمان و زمين در قرآن آمده كه ذكر تمامى آنها از حوصله اين مختصر خارج است و خوانندگان مىتوانند با مراجعه به اصل تفسير بيانالسّعادة درباره آنها مطالعه كنند و در اينجا تنها شماره چند آيه از آنها را ذكر و سخن را كوتاه مىكنيم:
آيات: 25 سوره روم، 25 سجده، 1 و 9 سبا، 9 و 41 فاطر، 6 زمر، 46 مؤمن، 9 سجده، 5 و 22 جاثيه، 30 احقاف، 4 و 10 و 17 حديد، 3 تغابن، 16 و 17 ملك، 27 نازعات، 27 و 29 و 110 از سوره بقره.
منبع: مجله عرفان ایران- شماره 21
[1]. مرحوم دكتر تقى بدخشان 1306 ـ 1373 ش فرزند مرحوم آيتاللّه حاج شيخ محمّدجواد قمى (متولّد نجف و از مراجع قم و نوه آيتاللّه حاج ملاّ غلامرضا قمى معروف به حاج آخوند كه از تلاميذ مرحوم شيخ انصارى بوده و نويسنده حاشيهاى است بر فرائد الاصول) است. وى در سن 22 سالگى موفّق به كسب اجازه اجتهاد از حوزه علميه قم گرديد و سپس وارد دانشكده معقول و منقول شد و دوره دكتراى رشته فلسفه اسلامى را گذراند. مدّتى نيز رياست اداره اوقاف شهرهاى مختلفى مثل نيشابور و زنجان را عهدهدار بود.
به زبان فارسى و انتخاب گزيدههاى عرفانى از آن مىباشد. آن مرحوم داراى طبع شعرى نيز بوده و اشعار لطيفى با مضامين عرفانى سروده است.
[2]. براى آشنايى اجمالى با چگونگى نزول و صعود حقايق قرآن مىتوان سخنان حكمتآميز و معرفت آفرين پيامبر يا امام و يا عارفى را مثال آورد كه از عرش جانش نشأت مىگيرد و پس از طىّ مراحل نزولى در قالب الفاظ درمىآيد و در سير صعودى از طريق چشم و گوش بهمراتب عقل و روح انسان صعود مىنمايد.
[3]. 4 جلد، چاپ دوم، تهران.
[4]. ترجمه آيات قرآن كريم عينا همان است كه مؤلّف محترم ترجمه كردهاند. در مواردى كه آياتى ترجمه نشده بود از ترجمه آقاى عبدالمحمّد آيتى، چاپ انتشارات سروش، استفاده و با عنوان [عرفان ايران] مشخّص گرديد.
[5]. درهاى آسمان بر روى كسانى كه آيات ما را تكذيب كردهاند و از آنها سر برتافتهاند، گشوده نخواهد شد…. [عرفان ايران]
[6]. پروردگار شما اللّه است كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد…. [عرفان ايران]
[7]. مگر آن كه دزدانه گوش مىداد و شهابى روشن تعقيبش مىكرد. [عرفان ايران]
[8]. چون اجزاى سخن يعنى كلمات وسيلهاى براى آشكارشدن معنويّات انساناند، مخلوقات عالم را كه آينههاى جمال و جلال حقّاند “كلمه” مىگويند و مقصود از ظهور كلمه عيسوى بالا رفتن مرتبه معرفت افراد تا مرتبهاى است كه حضرت عيسىع و هم رتبههاى او از مربّيان انسانيّت تعليم مىنمايند.
[9]. ستايش از آن خداوندى است كه آسمانها و زمين را بيافريد و تاريكىها و روشنايى را پديدار كرد…. [عرفان ايران]
[10]. اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان بيافريد، آنگاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزى آگاه است. [عرفان ايران]
[11]. از حضرت على(ع) نقل شده است:
اَتَزْعَمُ اِنَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ وَفيكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاَْكْبَرُ
[12]. آيا به پيش روى يا پشت سر خود از آسمانها و زمين نمىنگرند…. [عرفان ايران]
[13]. و از نشانههاى قدرت اوست آفرينش آسمانها و زمين، و اختلاف زبانها و رنگهايتان. در اين عبرتهايى است براى دانايان. [عرفان ايران]
[14]. بگو: آيا به كسى كه زمين را در دو روز آفريده است كافر مىشويد…. [عرفان ايران]
[15]. سوره فصّلت، آيات 9، 10 و 11: و براى او همتايان قرار مىدهيد؟ اوست پروردگار جهانيان. بر روى زمين كوهها پديد آورد و آن را پربركت ساخت و رزق همه را معيّن كرد در چهار روز يكسان براى همه سائلان. سپس به آسمان پرداخت…. [عرفان ايران]
[16]. سوره فصلّت، آيه 11: پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد…. [عرفان ايران]
[17]. صدرالمتألّهين با نقل نظريّه شيخ اشراق در مورد وجود انسانى مجرّد از قيود جسم يا انسان مثالى كه موجب آثارى بديع است و تأييد آن نظريّه توضيح مىدهد كه آنچه در اين عالم طبيعى است همچون سايههايى از موجودات عالم مثال مىباشند و منظور مفسّر از بدن مثالى ممكن است همان باشد كه شيخ اشراق و صدرالمتألّهين گفتهاند و بنا بهنظريّه مشابهت عوالم هم در برابر پيكر طبيعى هر فرد از افراد انسان در هر يك از عوالم مثال يا ملكوت و جبروت و غيره انسانى متناسب با آن عوالم وجود دارد كه در اين صورت نيز منظور از بدن مثالى بدنى مىباشد كه در عالم مثال وجود دارد.
[18]. همان: گفتند فرمانبردار آمديم. [عرفان ايران]
[19]. سوره فصّلت، آيه 12: آنگاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد. [عرفان ايران]
[20]. ذكر وجوه متعدّد از لحاظ جامعيّت قرآن است كه هركس برحسب مرتبه و حال خود از آن
معناى مناسبى برداشت مىكند.
[21]. سوره فصّلت، آيه 12: … و در هر آسمانى كارش را به آن وحى كرد…. [عرفان ايران]
[22]. آمد و شد شب و روز و رزقى كه خدا از آسمان مىفرستد و زمين مرده را بدان زنده مىكند…. [عرفان ايران]
[23]. ما آسمان فرودين را به چراغهايى بياراستيم و آن چراغها را وسيله راندن شياطين گردانيديم…. [عرفان ايران]
[24]. منظور از گستردهشدن سينه به اسلام آن است كه سينه ظرفيت لازم را براى فهم و هضم حقايق اسلامى پيدا كند و چنين بهنظر مىرسد ظرف علمى انسان كه اين سينه گوشت و استخوانى مظهر آن مىباشد در آغاز بدون محتوا و درهم فشرده است و سپس با معارف اسلامى گسترده مىشود و با تشبيه به ظرفهاى مادّى مىتوان گفت كه سينه چون ظرفى است كه ديوارهايش بهم چسبيده است و در اثر آموزش اسلامى يا هر نوع امور ديگرى گسترده مىشود و بهنام سينه گسترده شده به اسلام يا كفر يا… موسوم مىگردد.
[25]. پروردگار آسمانها و زمين است و هرچه ميان آنهاست… و ناگهان شهابى ثاقب دنبالش كند. [عرفان ايران]
[26]. ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو است جز به حق و در مدّتى معيّن نيافريدهايم…. [عرفان ايران]
[27]. علاوهبر آنچه كه در متن گفتهاند لزوما متذكّر مىشوم كه: اگرچه كلّيه اجسام مادّى داراى مدّت عمر معيّن چه طولانى و چه كوتاهمدّت هستند امّا باتوجّه به اينكه موقّتبودن عمر كرات آسمانى و ستارهها و كره زمين براى همهكس روشن و محسوس نيست كه جنبه آموزندگى و بيدارگرى داشته باشد و بدان اندازه از وضوح برخوردار نمىباشد كه خداوند انسانها را (كه داراى عمرى بسيار كوتاهتر از آنهايند) با يادآورى كوتاهى عمر ستارگان و زمين متنبّه سازد، اگر منظور از آسمان و زمين مراتب معنوى و نشئه طبيعى انسان باشد با حكيم بودن قرآن سازگارتر است.
[28]. چون آسمان شكافته شود. و به فرمان پروردگارش گوش دهد و حق بود كه چنين كند… اى انسان تو در راه پروردگارت رنج فراوان مىكشى؛ پس پاداش آن را خواهى ديد. [عرفان ايران]
[29]. باتوجّه به قسمت اخير از آيههاى ذكر شده يعنى آيه ششم كه سير انسان به طرف خدا را متذكّر شده است بهخوبى روشن مىشود كه منظور از آسمان مراتب تكاملى انسان است تا سرانجام جان انسان به خدا متّصل گردد و همچنين از توجّه به اين نكته كه در ضمن دو آيه 4 و 5 از سقوط حكومت جان انسان در بدنش و انقياد و اطاعت او از خدا نيز تفسير آسمان و زمين به جان و بدن انسان را مدلّل مىسازد و آفرينش آسمان و زمين در شش روز نيز دليل بر اين است كه مقصود از آسمان و زمين فقط عدّهاى كرات نيستند. علاوهبر اين تفسير آسمان و زمين به روح و جسم انسان از لحاظ علمى و تربيتى و نجات افراد بشر از خود فراموشى و درنتيجه خدا فراموشى نيز بر ساير تفسيرها، ارجحيّت دارد.
[30]. اگر مردم قريهها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند بركات آسمان و زمين را به رويشان مىگشوديم…. [عرفان ايران]
[31]. آنگاه كه آسمان شكافته شود، رنگى سرخ چون رنگ چرم خواهد داشت. [عرفان ايران]
[32]. گفت: در آنجا زندگى خواهيد كرد و در آنجا خواهيد مرد و از آن بيرون آورده شويد. [عرفانايران]
[33]. … و زمين مرده را با آن زنده كرد…. [عرفان ايران]
[34]. از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است نازل شده. [عرفان ايران]
[35]. … آسمانها و زمين بسته بودند…. [عرفان ايران]
[36]. خدا نور آسمانها و زمين است…. [عرفان ايران]
[37]. بزرگ و بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجها بيافريد…. [عرفان ايران]
[38]. اى گروه جنّيان و آدميان اگر مىتوانيد…. [عرفان ايران]
[39]. … با خاك زمين يكسان مىبودند…. [عرفان ايران]
[40]. … آيا زمين خدا پهناور نبود…. [عرفان ايران]
[41]. مثل اين زندگى دنيا مثل بارانى است كه از آسمان نازل كنيم…. [عرفان ايران]
[42]. آن روز كه زمين به زمينى جز اين بدل شود…. [عرفان ايران]
[43]. و زمين به نور پروردگارش روشن شود…. [عرفان ايران]
[44]. آيا هنوز ندانستهاند كه ما از اطراف اين سرزمين مىكاهيم…. [عرفان ايران]
[45]. اوست كه آسمانها و زمين را آفريد…. [عرفان ايران]
[46]. و شما را پس از ايشان در آن سرزمين جاى خواهيم داد…. [عرفان ايران]
[47]. از عبارت فى انفسهم بهروشنى معلوم مىشود كه منظور روح و جسم خود انسان است نه موجودات ديگر.
[48]. آيا با خود نمىانديشند كه خدا آسمانها و زمين را جز به حق نيافريده است…. [عرفان ايران]
[49]. … و زمين را پس از مردنش زنده مىسازد…. [عرفان ايران]
[50]. … و برايتان از چهارپايان هشت جفت بيافريد…. [عرفان ايران]
[51]. اِذا زُلْزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها و اَخْرَجَتِ الارضُ أَثقالَها.