Search
Close this search box.

معناى آسمان و زمين در تفسير شريف بيان السعادة- دکتر تقی بدخشان

دکتر تقی بدخشان

با توجه به آیات قرآن متوجّه اين حقيقت مى‏شويم كه منظور اصلى از آسمان‏ها و زمين‏هاى هفت‏گانه اصالتا همان مراتب عاليه وجود انسان است.

 

دکتر تقی بدخشان

 ترديدناپذيرى مطالب قرآن منوط و مشروط به درك صحيح حقايق آن است. يعنى اگر آنچه را كه قرآن درصدد اعلام آن است به‏درستى درك كنيم، ترديدناپذيرى آن محرز مى‏گردد، وگرنه آنچه كه به ذهن راه يابد با قرآن ارتباطى ندارد و برداشت غلطى است كه معلول بدانديشى و جهل ماست. از طرف ديگر محور اصلى مطالب قرآن انسان است و تعليمات قرآنى هيچ هدف اصلى و اساسى به‏جز پرورش استعدادها و ابعاد انسانيّت ندارد. بنابراين مفاهيم آيات قرآن در درجه اوّل متوجّه افراد انسان است و در انسان مصداق پيدا مى‏كند و به‏تبع اين مقصد اصلى به تحليل مسائل ديگر مى‏پردازد. در تفسير قرآن اگر نظر خود را از انسان به‏كلّى به‏جاى ديگر معطوف كنيم، در راه درك صحيح و منظور اساسى قرآن سير نكرده بلكه در بيراهه‏هاى ترديدانگيز و كفرزا گرفتار خواهيم شد.

از جمله مسائل موردنظر، سخنانى از قرآن پيرامون آسمان و زمين است. باتوجّه به اينكه صدها مورد ذكر آسمان‏ها و زمين در قرآن تكرار شده است، اگر مفاهيم اين آيات را در عالم صغير وجود فردى خودمان هم بررسى كنيم متوجّه اين حقيقت مى‏شويم كه منظور اصلى از آسمان‏ها و زمين‏هاى هفت‏گانه اصالتا همان مراتب عاليه وجود انسان است. اگر اظهارنظر راجع به آسمان‏ها و زمين‏هاى طبيعى موردنظر قرآن را موكول به نظريه‏هاى علم فضايى و اظهارنظر علما مربوط نمى‏كرديم و عجولانه براى فهم معنى آنها به‏سراغ فرضيّه‏هاى بطلميوس از آسمان و زمين نمى‏رفتيم، دچار سردرگمى‏هاى خودساخته نمى‏شديم. زيرا مى‏دانيم كه اساس هيأت بطلميوس با ظهور نظريّه كپرنيك يك‏سره برباد رفته است.

توجّه به اين حقيقت كه حقايق قرآنى از برترين و لطيف‏ترين مراتب معنويّت فرود آمده است،[2] نه از يك مكان مرتفع جسمانى طبيعى و مادّى، و آگاهى از اينكه ريسمان محكم الهى رشته نجات است و براى توقّف در عالم طبيعت نازل نگشته بلكه در سير صعودى خود بايد ما را نيز به مقامات معنوى و عالى و برين بكشاند، موجب مى‏شود كه به‏جاى سعى در متحجّر ساختن حقايق قرآن و انحصار دادنش به طبيعت، در تعالى دادن فكر خود به آسمان‏هاى وجودى خويش بكوشيم تا به استفاده شايسته از حبل‏اللّه‏ متين نايل آييم.

مضمون اين سخن پيامبراكرم(ص) كه فرمود: اگر تا به هفتم طبقه زمين فروافتيد، بر خدا فرود خواهيد آمد، براى تذكّر آنان كه عرش خدا را جز در مكان خاصّى در بالاى سر خود، تصوّر نمى‏كنند و به علوّ معنى آن توجّه ندارند، بسيار آموزنده است و باتوجّه به اين سخن هيچ‏گونه ابهامى در مورد عرش و آسمان‏ها باقى نمى‏ماند.

باتوجّه به آنچه كه در مقدّمه مذكور افتاد اكنون با رعايت اختصار تنها با ذكر تفسير معدودى از آيات قرآن راجع به آسمان‏ها و زمين‏ها به بهره‏گيرى از افاضات قرآنى در تفسير بيان السعادة، تأليف مرحوم حاج ملاّ سلطانمحمّد گنابادى سلطان‏عليشاه،[3] مى‏پردازيم[4]:

1. در ضمن تفسير آيه 40، سوره اعراف: «اِنَّ الّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُم اَبوابُ السَّماءِ…»[5] آمده است كه منظور از آسمان ارواح انسان‏هاست كه دروازه ورود به آنها قلب است.

2. در ضمن تفسير آيه 54 سوره اعراف: «اِنَّ رَبَّكُمُ اللّه‏ُ الَّذى خَلَقَ السَّمَواتِ وَالاَْرضَ فى ستّةِ ايّامٍ…»[6] آمده است كه آسمان‏ها و زمين‏ها از يك لحاظ شش مرتبه و از لحاظ ديگر سه مرتبه دارند كه آن سه مرتبه هم با درنظر گرفتن صعود و نزول بالغ بر شش مرتبه مى‏شود و منظور اصلى از آسمان‏ها در عرف قرآن عبارت است از عوالم ارواح مجرّد از مادّه و اندازه و معنى ارض شامل اشباح مادّى يا اشباحى است كه از مادّه مجرّدند ولى از مقدار و اندازه بيرون نيستند. مانند دو عالم مثال عليا و سفلا و مراتب ممكنات كه مخلوق خدايند و محلّ تحقّق آنها آسمان و زمين است و خلقت آسمان‏ها و ارض و كمال يافتن و تماميّت آنها در اين شش مرحله است و با اضافه نمودن مرتبه مشيّت ــ كه از يك لحاظ عرش خداست و از لحاظ ديگر كرسى اوست ــ تعداد آنها بالغ بر هفت مى‏شود و با احتساب اين هفت مرتبه در قوس صعود و نزول عدّه آنها دو برابر هفت مى‏گردد و سبع‏المثانى كه به‏معنى هفت دوبرابر شده است شامل تمامى مراتب از لحاظ صعود و نزول مى‏باشد و اين همان سبع‏المثانى است كه خداوند به محمّد(ص) اعطا نموده است.

3. در ضمن تفسير آيه 18 سوره حجر: «اِلاّ مَن اسْتَرَقَ السّمْعَ فَاَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبين»[7] آمده است كه شياطين از شعله‏هاى مادّى آن را نمى‏بينند زيرا شياطين از موجودات روحى هستند و مقصود از شهاب‏ها قواى روحى ضدّ شياطين است كه آنها را از ساحت حضور ارواح طيّبه مى‏راند و باتوجّه به همين حقيقت است كه رواياتى از اين قبيل از مصادر عصمت صادر شده است:

الف) با آمدن حضرت عيسى شياطين از سه آسمان محجوب و ممنوع شدند ولى در چهار آسمان ديگر نفوذ مى‏كردند و چون پيامبر اسلام آمد شياطين از هفت آسمان محجوب گشتند.

ب) و در روايت ديگرى آمده است كه شياطين در هنگام تولّد پيامبر با شهاب‏ها از آسمان‏ها رانده شدند.

ج) بنا به حديث ديگرى، در شب تولّد پيامبر اسلام آسمان‏ها پرشهاب بود. در توضيح اين روايت بايد گفت كه آسمان‏ها ــ يعنى مراتب تكاملى انسان در عالم صغير يا وجود هر يك از افراد قبل از تولّد كلمه عيسوى[8] ــ همگى بالقوّه در آسمان دنيا كه همان آسمان نفس انسان و محلّ تصرّف شياطين است. مجتمع بودند و پس از تولّد كلمه عيسوى فقط بعضى از آسمان‏هاى بالقوّه بالفعل شدند مانند آسمان سينه گسترش يافته به اسلام و آسمان قلب و آسمان نفس انسانى (كه همگى مراتب ابتدايى تعالى انسان‏اند) و بقيّه به حالت بالقوّه باقى ماندند و شياطين به‏واسطه اين كلمه از بعضى آسمان‏ها طرد مى‏شدند. بعد از تولّد كلمه محمّد(ص) كه بالفعل جامع جميع مراتب است، هرچه بالقوّه بود بالفعل مى‏گردد و آسمان‏هاى هفت‏گانه مشخّص مى‏شود (يعنى تمامى مراحل ترقّيات معنوى انسان و مراتب كمال معلوم مى‏شود) و شيطان از همه آنها رانده مى‏شود. شيطان از جهت نفس حيوانى مترصّد است كه درصورت فرصت از آسمان‏هاى نفس انسانى يا آسمان دنيا بعضى چيزها را بربايد و دزدى كند كه شهاب تذكّر انسان يا نور ايمان آنها را مى‏راند و خداوند با اين سخن خود كه مى‏گويد: «هرگاه گروهى از شياطين بخواهند در ايشان نفوذ كنند و تماس حاصل نمايند به ياد خدا مى‏افتند و در اثر آن ياد بينايى حاصل مى‏نمايند» به اين جريان اشاره دارد.

4. در ذيل آيه 1 سوره انعام: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّور…»[9] آمده است كه آسمان نامى است براى هر مرتبه برتر كه در مرتبه پايين‏تر خود مؤثّر است و مراتب عقل و نفس انسان و اشباح، همگى مصداق‏هاى آسمان‏اند و ارض اسم آن چيزى است كه در مرحله پايين‏تر است و حالت تأثيرپذيرى دارد و همين زمين خاكى و عالم طبيعت و اشباح ظلمانى يعنى عالم جن و شياطين و اشباح نورى همگى نسبت به عالم ارواح ارض هستند. زيرا پايين‏تر و تأثيرپذيرند (مادّه اولى كه هيولا ناميده مى‏شود و مادّه ثانوى كه به جسم موسوم است و مادّه سومى كه به عنصر و چهارمى كه به جماد و پنجمى كه به گياه و ششمى كه به حيوان و هفتمى كه به بشر موسوم‏اند همگى نسبت به صور و نفوس، ارض‏اند و همگى طبقاتى متراكم و دركاتى به‏هم پيوسته در وجود انسان‏اند). همچنين، دركات عالم ظلمانى دون مرتبه يعنى جن و شياطين و دركات جحيم كه جاى معذّبين است نسبت به عالم مثال ارض مى‏باشند، چنان‏كه عبارت وَ مِن الاَْرضِ مِثْلهُنَّ اشاره به مراتب مذكور در عالم سفلى يا مراتب مواد است.

در روايات مذهبى آسمان و ارض به غير از آنچه ذكر شد، به صفات و اخلاق نيز گفته شده است و مقصود از ذكر طبقات آسمان همان اخبار به محيط و محاط‏بودن آنهاست؛ بدين‏معنى كه هر طبقه بالاتر بر مرتبه پايين‏تر از خود احاطه دارد كه مراتب جان انسان چنين‏اند و نسبت به عالم طبيعت نيز برترى دارند. چنان‏كه گفته شده است:

آسمان‏هاست در ولايت جان

كار فرماى آسمان جهان

در اخبار هم به تعدّد آسمان‏ها در عالم ارواح و تقدّم و برترى آنها از لحاظ شرف و رتبه و علّيّت نسبت به پايين‏تر اشعار شده است. به‏همين مناسبت آسمان مقدّم بر ارض ذكر گشته است و مفرد آوردن ارض و جمع آوردن آسمان در بيشتر آيات به كثرت آسمان‏ها و قلّت ارض دلالت دارد. زيرا ارض باوجود تعدّد و كثرتش از اين جهت كه محاط است امر واحدى به‏حساب مى‏آيد و طبقات آن، چنان متراكم‏اند كه هر طبقه پايين‏تر فانى در مرتبه بالاتر و با آن متّحد است ولى آسمان‏ها چنين نيستند. زيرا آنها هم بسيارند و هم محيط و مستقل و غيرمتراكم‏اند و فاصله ميان هر آسمان با بعدى نيز زياد است.

5. در ضمن تفسير آيه 29 سوره بقره: «هُوَ الّذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الارضِ جَميعا ثُمَّ اسْتَوى اِلَى السَّماءِ فَسَوّهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَليم.»[10] آمده است كه هرجا در قرآن و اخبار از آسمان و زمين ذكرى به ميان آمده نظر اوّليه متوجّه به عالم صغير است؛ يعنى نظر به‏مراتب معنوى انسان دارد زيرا هرچه در عالم صغير شناخته نشود در عالم كبير هم شناخته نخواهد شد. زيرا انسان نسخه مختصر[11] عالم كبير است و با مطالعه آن است كه مطالعه عالم كبير امكان مى‏يابد و آنچه در عالم صغير است يا علّت يا شرط حدوث انسان حقيقى است كه آدم ابوالبشر است يا علّت يا شرط كمال و تجمّل انسان است يا لازمه حدوث انسان يا لازمه بقاى اوست يا از لحاظى علّت است و از لحاظى ديگر لازمه آن است. علاوه‏بر اين اگر در اين آيه، آسمان و زمين را عبارت از آسمان و زمين عالم صغير بدانيم در فهم اين سخن خدا كه مى‏گويد: «پس از آفرينش آنچه در زمين است به آسمان‏ها پرداخت» دچار هيچ‏گونه اشكالى نمى‏شويم زيرا آسمان‏هاى عالم صغير انسان پس از تكميل جسم كه زمين وجود اوست آفريده مى‏شود ولى اگر منظور از آسمان‏ها را كرات آسمانى بدانيم ذكر خلقت آنها پس از خلقت زمين درست به‏نظر نمى‏رسد، زيرا زمين و كرات مزبور، خلقشان مقارن هم بوده است و اگر بگوييم منظور از آسمان‏هاى عالم كبير، ارواح عاليه هستند كه آفرينش آنها قبل از خلقت زمين است نه بعد از آن. بنابراين فقط درصورتى كه آسمان و زمين عالم صغير را منظور نماييم در فهم معنى آن دچار اشكال نمى‏شويم و به‏طور كلّى آنچه در مورد تأخّر خلقت آسمان از زمين در اخبار آمده است منظور از آن آسمان و زمين عالم صغير است.

6. در ضمن تفسير آيه 9 سوره سبا: «اَفَلَمْ يَرَوا اِلى ما بَيْنَ اَيْديهم وَ ما خَلْفَهُم مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ…»[12] آمده است كه آسمان عبارت است از ارواح و ارض عبارت است از اشباح (اشباح فقط داراى بعد و اندازه‏اند) زيرا انسان از همان اوّل خلقت رو به‏سوى عالم آخرت و عالم ارواح دارد و پشت او به ارض و عالم اشباح است. بنابراين خداوند محلّ آسمان را در پيش رو و محلّ ارض را در پشت سر ذكر نموده است.

7. و در ذيل آيه 22 سوره روم: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاف اَلْسِنَتِكُم
وَ اَلْوانِكُم اِنَّ فى ذلِكَ لآياتٍ لِلْعالِمين»
[13] از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه اين آيه
مربوط به علم امام در مورد شناسايى مردم است، زيرا اين امامان هستند كه
به‏مراتب روحى مردم آگاه‏اند. بنابراين آسمان‏ها و زمين به‏معنى آسمان‏هاى
ارواح و ارض اشباح مى‏باشد. زيرا ذكر آسمان‏ها و زمين در اين آيه اگر مربوط به
عالم صغير نباشد نه با تفسير حضرت صادق(ع) جور درمى‏آيد و نه با اختلاف
زبان‏ها كه بلافاصله پس از آن آمده، مناسبتى خواهد داشت.


8 . در ذيل آيه 9 سوره فُصِّلت: «قُل اَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذى خَلَقَ الاَْرْضَ فِى يَوْمَيْنِ…»[14] آمده است كه از مراتب عالم از لحاظى به ايّام و از لحاظى به ماه‏ها و از لحاظ ديگر به‏سال‏ها تعبير مى‏شود و ارض اسم هر چيزى است كه جهت قبول و پذيرش در آن از جهت فاعليّت آشكارتر است و چون تمام عالم طبع و عوالم مثال حالشان اين چنين است و از اين دو عالم در بسيارى از جاها به ارض تعبير شده است، پس مراد از ارض اجسام ظلمانى و اجسام نورانى است كه آفرينش آنها در آخرين مرتبه نازله وجود (يعنى عالم طبيعت) و در مرتبه پيش از آن (يعنى عالم مثال) است و همين پايين‏بودن درجه آنها باعث شده است كه به آنها ارض گفته شود. و از جهت درنظرگرفتن مدّت بقا، از آنها به دو روز تعبير شده است كه ارض از لحاظ وجود عينيش (يعنى باتوجّه به محدوديّتش) در اين دو روز خلق شده امّا از لحاظ وجود مطلقش (يعنى بدون توجّه به محدوديّت و مرزهاى وجودى‏اش) مانند آسمان‏ها در شش روز آفريده شده و آسمان‏ها يعنى آسمان‏هاى ارواح نيز به‏اعتبار وجود عينى‏شان برحسب مراتب آنها در چهار روز آفريده شده‏اند: روز نفوس جزئيه، روز نفوس كلّيه، روز عقول و روز ارواح (كه از آنها به دو روز، روز مدبّرات و روز مجرّدات صرف يعنى نفوس و عقول به‏معنى اعم نيز تعبير شده است).

در دنباله سخن خدا آمده است: وَ تَجْعَلُونَ لَهُ اَندادا ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ. وَ جَعَلَ فِيها رَواسىَ مِنْ فَوقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها اَقْواتَها فِى اَرْبَعْةِ اَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلينَ. ثُمَّ اسْتَوى اِلَى السَّماءِ….[15] كه در اينجا توجّه خود را به آسمان‏ها و آفرينش آنها را پس از آفرينش ارض ذكر كرده است زيرا حدوث آسمان ارواح در عالم صغير پس از پيدايش ارض بدن و قواى آن و تقدير روزى آن است.

و در دنباله سخن خدا آمده است كه فَقالَ لَها وَ لِلاَْرْضِ ائْتِيا طَوْعا اَوْكَرها[16] كه آمدن با رغبت و ميل به‏سوى خدا، حق آسمان است (يعنى مراتب عاليه وجود انسان است) و آمدن با كراهت حق ارض (يعنى مراتب پست وجود انسان) است و مسلّما خوانندگان گرامى باتوجّه به ارض و آسمان‏هاى وجود خود اين نكته را درمى‏يابند زيرا قوا و ادراك‏هاى آسمانى وجودى‏شان به ميل و برحسب فطرت مطيع روح‏اند به‏طورى كه تخلّفى در اطاعت آنها از فرمان روح رخ نمى‏دهد و اطاعت بدن (كه ارض وجودشان مى‏باشد) و اعضاى بدن از روح برخلاف ميل طبيعى آنها است. امّا اگر اين ارض به ارض ديگرى تبديل شود، يعنى ارض بدن طبيعى مغلوب ارض بدن مثالى گردد، به‏طورى كه حكم طبيعى از ميان برود و حكومت بدن مثالى پديد آيد (چنان‏كه طى الارض‏ها و ساير عمليات خارق‏العاده كه از بعضى اوليا خدا يا مرتاضان صورت مى‏پذيرد در هنگامى است كه جسم مثالى[17] آنان بر جسم طبيعى‏شان غلبه كرده است) آن وقت رفتن به‏سوى خدا و اطاعتش از روح با رغبت انجام مى‏گيرد (هم‏چنان‏كه بدن مثالى اين چنين است). و سخن خدا چنين ادامه مى‏يابد: قالَتا اَتَيْنا طائِعينَ،[18] يعنى پس از آن‏كه ارض مغلوب آسمان شد گفتند با رغبت آمديم. بعد مى‏گويد: فَقَضَيهُنَّ سَبْعَ سَمواتٍ[19] كه مقصود از هفت آسمان هفت مرتبه آسمانى انسان است يا عبارت از هفت لطيفه قلبى است و مقصود از دو روز، روز انشاء و روز ابداع يا روز مدبّرات و مجرّدات است.

در اخبار و سخنان بزرگان دين وجوه ديگرى هم براى روزهاى شش‏گانه و روزهاى چهارگانه و روزهاى دوگانه كه ارض و آسمان در آن روزها آفريده شده آمده است كه هركس بخواهد مى‏تواند با رجوع به كتاب‏هاى مفصّل آنها را مطالعه كند.[20]

و در اين قسمت از سخن خدا كه مى‏گويد: «… وَ اَوْحى فِى كُلِّ سماءٍ اَمْرَها…»[21] به‏وحى در آسمان تصريح شده است. براى اشاره به اينكه منظور از آسمان مراتب تكاملى انسان است كه در هر مرتبه، امور مربوط به آن و آنچه موردنياز اهل آن مرتبه است به نيروهاى معنوى وجود انسان يعنى فرشتگان آن مرتبه وحى نمود تا هم تدبير اهل آن مرتبه و هم تدبير مرتبه پايين‏تر را به عهده گيرند. و اگر منظور از آسمان مراتب معنوى نبود و براى آن مراتب مدبّرانى و صاحبانى وجود نمى‏داشت، نمى‏گفت كه در هر آسمان وحى نمود بلكه مى‏گفت سوى هر آسمان وحى كرد. و اگرچه وحى غالبا به القا علم به‏واسطه فرشته يا بى‏واسطه آن گفته مى‏شود ولى چون علم در مجرّدات عين ذات آنها و از ذات آنها منفك نيست (يا از آنها عقب‏تر نمى‏باشد) وحى به آنها عبارت از همان نحوه و چگونگى آفرينش آنهاست كه آنها را به‏گونه‏اى آفريده است كه بر هرچه خدا بخواهد علم دارند و منظور از كلمه امر بر آسمان در اين آيه نوع كار و طبقه و حال و اثر هر مرتبه روحى است.

9. در ذيل آيه 5 سوره جاثيه: «وَاخْتلافِ اللّيلِ وَالنّهارِ وَ ما اَنْزَلَ اللّه‏ُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْيا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها…»[22] معنى شب و روز اعمّ از شب و روز زمانى و غم و شادى و بيمارى و سلامتى و نظاير آنها اعلام شده است و معنى آسمان را به عقول و نفوس و معنى ارض را به ظاهر زندگى انسان تعميم داده‏اند.

10. و در ذيل آيه 5 سوره ملك: «وَ لَقَدْ زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوما لِلشّياطين…»[23] آمده است كه منظور از آسمان دنيا آسمان عالم صغير يا آسمان وجود شخصى هر يك از انسان‏هاست كه همان آسمان سينه‏اى است كه با اسلام گسترده شده باشد.[24] و ممكن است منظور از آسمان دنيا آسمان قلب انسان باشد كه ايمان در آن جاى مى‏گيرد زيرا آسمان قلب نزديك‏ترين آسمان به ارض بدن و ارض نفس امّاره و نفس لوّامه مى‏باشد. و منظور از رجوم و تيرها براى شيطان‏ها ذكر است. و اگر آسمان را به‏معنى قسمت‏هاى بالاى كره زمين و به‏اصطلاح آسمان طبيعى درنظر بگيريم رانده شدن شيطان‏ها كه غيرمادّى هستند با وسايل مادّى امكان ندارد پس ناچار بايد منظور از مصابيح و چراغ‏ها در آسمان دنيا همان ذكر و ياد خدا در دل باشد كه به‏وسيله آن شيطان‏ها رانده مى‏شوند و يك نشانه ديگر بر اين كه منظور از آسمان و زمين و ستارگان يا نجوم در قرآن امورى معنوى هستند. اين است كه كلمه نجم در آيه 1، سوره نجم، به قرآن و پيامبر تفسير شده است.

11. در ذيل آيه‏هاى 5 تا 10 سوره صافّات: «ربُّ السَّمواتِ والارضِ و ما بَينَهُما… فَاَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقب»[25] آمده است كه هر مرتبه عالى نسبت به مرتبه پايين‏تر مشرق و محلّ طلوع و تابش آفتاب حقيقت است و مراتب عالى روشنى‏بخش مراتب پايين‏تر از خودند و چون مراتب، بى‏نهايت است شرق‏ها نيز بى‏نهايت مى‏باشند. اگر مقصود از آسمان دنيا آسمان مثال يا سينه گسترش يافته به اسلام باشد و كوكب‏ها عبارت از قوا و مدركات جزئى و كلّى در مراتب عالم صغير يعنى وجود شخصى باشند مسلّما نيروهاى ادراكى منوّر به نور اسلام و ايمان مانع بالا رفتن شياطين به آسمان‏هاى معنوى و تصرّف در آنهايند و اگر آسمان و ستارگان را موجوداتى مادّى درنظر بگيريم چگونه شياطين را كه مادّى نيستند به‏وسيله موجودات مادّى مى‏توان راند. بنابراين تنها همان فهم و درك‏هاى منوّر به نور اسلام و ايمان است كه از بالارفتن شياطين به آسمان سينه گسترده شده به اسلام و تصرّف در آن سينه پيش‏گيرى مى‏كنند و شيطان‏ها از آن جهت قدرت استراق سمع نسبت به مراتب بالا را ندارند كه آنها فطرتا ظلمانى و تاريك‏اند و ملأ اعلى فطرتا نورانى‏اند و ظلمت هرگز نمى‏تواند به نور نزديك شود، زيرا درصورت نزديك شدن به نور معدوم مى‏شود و ديگر ظلمتى باقى نمى‏ماند. و از آنجا كه عالم انسانى نسخه مختصر عالم هستى است، هر حقيقت‏جو و هر مجاهد در راه كمال بايد مراقب باشد و صعود شياطين را به‏مقام سينه خود ببيند و با شهاب ذكر و ياد خدا طردشدن آنها را مشاهده كند. و پس از اين مشاهده چگونگى صعود شيطان‏ها و علل آن را مورد بررسى قرار دهد تا به پيش‏گيرى از آنها توفيق يابد.

12. و در تفسير آيه 3 سوره احقاف: «و ما خَلَقْنَا السَّمواتِ والارضَ و ما بينهما الاّ بِالْحَقِّ وَ اجلٍ مُسَمّى…»[26] اگرچه در تفسير بيان‏السعادة به هر دو آسمان و زمين اشاره شده ولى چنين به‏نظر مى‏رسد كه ذكر اجل و مدّت براى آسمان و ارض عالم صغير انسان يعنى روحيات و جسمانياتش بسيار روشن‏تر به نظر مى‏رسد تا ذكر مدّت براى كرات آسمانى و كره زمين.[27] زيرا توجّه به موقّت بودن جسمانيّات باعث قطع دلبستگى به آنهاست و توجّه به موقّت بودن روحيات مانع اين است كه انسان گرفتار غرور يا برعكس مبتلا به يأس شود. علاوه‏بر اين توجّه به موقّت‏بودن آنها اميد بهبود و اصلاح وضعيّت آنها را در وجود انسان زنده نگه مى‏دارد.

13. و در ذيل آيه‏هاى 1 تا 6 سوره انشقاق: «اِذَا السّماءُ انْشَقَّتْ وَ اَذِنَتْ لِرَبِّها و حُقَّت… يا ايّها الانسان اِنّكَ كادِحٌ الى ربِّكَ كَدْحا فَمُلاقيه»[28] آمده است كه در هنگام مرگ آسمان روح حيوانى انسان با خروج روح انسانى‏اش شكافته مى‏شود و ستارگان قواى او پراكنده و تيره مى‏گردد و كوه‏هاى اعضاء و خود بينى او درهم مى‏شكند و ارض بدن و اعضاى آن از هم باز شده، جميع قواى ثقيل انسانى و حيوانى او
بيرون مى‏ريزند (كه از اين تفسير گويا و روشن دلالت اين آيه بر آسمان روح و ارض بدن كاملاً آشكار است. زيرا اوّلاً شكافتن آسمان طبيعى امرى نيست كه در زندگى هركس اتّفاق بيفتد تا امكانا موجب تنبّه وى گردد ولى شكافتن آسمان روح همنوعان را هركس بارها تجربه كرده است).[29]

14. در ذيل آيه 96 سوره اعراف: «و لَو اَنَّ اهلَ القُرى امَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنا عليهم بَرَكاتٍ مِنَ السّماءِ والارض…»[30] آمده است كه انسان داراى خوى روحانى و آسمانى و جزئى جسمانى و ارضى است و برحسب هر چيز نيازمندى‏هايى دارد و مورد نيازهاى خود را مى‏طلبد و ملايم و ناملايم‏هايى براى او هست كه از آنها به خير و شر تعبير مى‏شود و بركت و زيادتى خير است كه انسان چون ايمان آورد و مطيع خدا شود خيرات جسمانى و روحانى او زياد مى‏شود (زيرا انسان مؤمن و باتقوا مرتكب خلاف‏كارى نمى‏شود كه جسم و روحش را تباه كند و درنتيجه از جسم و روحش خير مى‏بيند و به‏خوبى از آنها بهره‏مند مى‏شود).

15. و در ذيل آيه 37 سوره رحمن: «فَاِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهان»[31] آمده است كه در حال احتضار آسمان روح حيوانى شكافته مى‏شود و روح انسانى از آن آزاد مى‏گردد و چون آسمان عالم صغير در حال احتضار شكافته شود عوالم مادّى بالاى سر او نيز مانند گل يكى از درختان ميوه به‏نظر مى‏رسد كه تبديل به ميوه شده و ديگر به آن گل نيازى نيست يا به رنگ رسوبات و دُرد مانند دُرد روغن زيتون درمى‏آيد كه مورداستفاده نمى‏باشد (كه اگر منظور اصلى آسمان روح انسان نباشد اين آيه براى عموم مردم مفيد نيست و معلوم نيست كه كدام نسل از آيندگان ناظر چنان وضعيّتى بشوند).

16. در ذيل آيه 25 سوره اعراف: «قالَ فيها تَحْيَونَ و فيها تَمُوتُونَ وَ مِنها تُخْرَجُونَ»[32] از زمينه‏ها و استعدادها و بذرهاى ناشكفته نشئه طبيعى و مادّى انسان با عنوان ارض ياد شده و كارآمدى و فعليّت يافتن و شكوفايى آنها آسمان خوانده شده است.

17. در ضمن تفسير آيه 12 سوره فصّلت آمده است كه يكى از معانى آسمان دنيا سينه گسترش يافته به اسلام است و منظور از حفظ آن جلوگيرى از شياطين و كسانى است كه استراق سمع مى‏كنند.

18. در ضمن تفسير اين قسمت از آيه 65 سوره نحل: «فَاَحْيا بهِ الاَْرْضَ بعد مَوتِها»[33] احياء و جان دادن به انسان بعد از نطفه و جماد بودن وجهى از تفسير اعلام شده يعنى از نطفه به زمين تعبير شده است.

19. در تفسير آيه 4 سوره طه: «تنزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الارضَ والسَّمواتِ الْعُلى»[34] آمده است كه يكى از وجوه تقدّم ارض بر سماء تقدّم جسم بر روح در عالم صغير است يعنى از جسم به‏زمين و از روح به آسمان تعبير شده است.

20. در تفسير آيه 30 سوره انبياء: «… اَنَّ السَّمواتِ وَالارضَ كانتا رَتْقا…»[35] آمده است كه يكى از وجوه رتق و فتق بودن آسمان و زمين عالم صغير در هنگام نطفه‏بودن و جداشدنشان از هم در زمان بعد ذكر شده است.

21. در تفسير آيه 35 سوره نور: «اللّه‏ُ نورُالسّمواتِ والارضِ…»[36] آسمان و زمين را شامل عالم صغير نيز ذكر كرده است.

22. در تفسير آيه 61 سوره فرقان: «تَبارَكَ الّذى جَعَلَ فِى‏السَّماءِ بُرُوجا»[37] آسمان‏ها را اعمّ از آسمان‏هاى ارواح دانسته است.

23. در تفسير آيه 33 سوره رحمن: «يا مَعْشَرَ الجِنِّ وَالاِنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُم…»[38] آمده است كه بدون استفاده از مربّى به‏مراتب بالاى معنويّت نمى‏توان رسيد كه از معنويّات به سماوات تعبير شده است.

24. در ضمن تفسير آيه 42 سوره نساء: «لَوْ تُسَوّى بِهِمُ الاَْرْضُ…»[39] كه حسرت از اين است كه كاش استعدادهاى آنها به آن صورت نامطلوب به فعليّت نمى‏رسيد و به‏همان صورت بالقوّه باقى مى‏مانـد كه منظور از ارض استعـدادها اعلام شده است.

25. در ضمن تفسير آيه 97 سوره نساء: «… اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللّه‏ِ واسِعَةً…»[40] سير در احوال و كتب انبيا و احكام ملل مختلفه يكى از مصاديق سير در زمين شمرده شده است.

26. در ضمن تفسير آيه 24 سوره يونس: «اِنَّما مَثَلُ الحيوةِ الدّنيا كماءٍ انزلناهُ من‏السّماءِ…»[41] آمده است كه نفس انسانيّت انسان كه از آسمان ارواح نازل شده مانند اين است كه از آسمان دنيا نازل شده و بدن انسان مانند ارض است كه نفس در آن مستقر مى‏شود و قواى انسان از لحاظ تنوّع مانند گياهان زمين است و مغرورشدن انسان به قوّت قواى خود مانند مغرورشدن اهل زمين به گياهان و از بين‏رفتن آنها به مرگ مانند از بين رفتن گياهان به آفت است.

27. در ضمن تفسير آيه 48 سوره ابراهيم: «يَومَ تُبَدَّلُ الارضُ غَيرالارضِ…»[42] به تبديل ارض طبيعت به ارض عالم مثال اشاره شده كه ارض دومى امتداد مكانى، بعد جسمانى، پستى و بلندى ندارد و مردم همديگر را مى‏بينند.

28. در ضمن تفسير آيه 69 سوره زمر: «وَاَشْرَقَتِ الارضُ بِنُورِ رَبِّها…»[43] آمده است كه چون ارض عالم صغير مبدّل شد و ارض ملكوت عليا بر آن غالب آمد، ارض ملكوت بدن به نور ملكوت امام روشن مى‏شود چنان‏كه حضرت صادق(ع) فرمود: چون امام زمان ظهور كند مردم از نور خورشيد و ماه بى‏نياز مى‏شوند و منظور از ظهور امام همان ظهور ملكوتى‏اش در عالم صغير انسان است. در ضمن تفسير آيه 41 سوره رعد: «اَوَ لَمْ يَرَوا اَنّا نَأتِى الارضَ نَنْقُصُها مِنْ اطرافها…»[44] به ارض عالم صغير اشاره شده كه با رفتن روح، بدن ناقص مى‏شود.

29. در ضمن تفسير آيه 7 سوره هود: «وَ هوالَّذى خَلَقَ السَّمواتِ والارض…»[45] سماوات اعمّ از ارواح ارض اعم از اشباح ملكوتى نورانى و ملكى ظلمانى و سفلى سجّينى اعلام شده است.

30. در تفسير آيه 14 سوره ابراهيم: «وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الاَْرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ…»[46] آمده است كه منظور اِسكان در عالم صغير است نه روى زمين طبيعى كه مخصوص بعضى از ايشان است.

31. در ضمن تفسير آيه 8 سوره روم: «اَوَ لَمْ يَتَفَكّروا فى اَنْفُسِهِم[47] ما خَلَقَ اللّه‏ُ السَّمواتِ وَالارضَ…»[48] از آسمان و زمين عالم صغير ياد شده كه روح و جسم است زيرا تفكّر درباره موقّت بودن عمر كرات آسمانى براى عامّه ميسّر نيست و تفكّر درباره حالات روحى است كه براى افراد بشر هم ممكن است و هم حائز اهميّت بسيار.

32. در ضمن تفسير آيه 19 سوره روم: «… يُحْىِ الارضَ بعد مَوتها…»[49] به جريان تكاملى جسم انسان كه از اوّل انعقاد نطفه تا مراحل كمال بدن و تولّد زمين‏هاى مرده عالم صغير كه رو به زندگى تكاملى مى‏رود اشاره دارد.

33. در آيه 6 سوره زمر: «… وَ اَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الاَنْعامِ ثَمانِيَةَ اَزواجٍ…»[50] تعبير به بلندمرتبه‏گى روح اشاره دارد كه به‏جاى خلق عبارت انزل را به‏كار برده يعنى جان را از آسمان ارواح نازل كرده است (در كلّيه موجودات زنده، جان از جسم ارزنده‏تر است لذا خداوند در ذكر خلقت چارپايان نظر به جانشان دارد كه مربوط به مرتبه‏اى برتر از جسم است).

34. در آيه 22 سوره روم: «وَ مِنْ آياتِه خَلْقُ السَّمواتِ والارضِ…» كه در دنباله آن به اختلاف السنه يعنى زبان‏ها تصريح شده، با آسمان روح و زمين جسم انسان بيشتر سازگار است و ارتباط قسمت‏هاى مختلف كلام خدا بيشتر ظهور پيدا مى‏كند.

همان‏طور كه گفتيم آسمان و زمين متجاوز از چهارصد بار در قرآن ذكر شده و مسلّما براى يك كتاب انسان‏سازى شايسته نيست كه اين همه تأكيد و تكرار درباره موضوعى باشد كه به وجود انسان مربوط نمى‏باشد به‏ويژه باتوجّه به سطح اطّلاعات مردم زمان نزول قرآن كه شناختشان از آسمان و زمين طبيعى يعنى قسمت‏هاى بالا و پايين عالم مادّه و طبيعت بسيار اندك بوده و بالاخصّ باتوجّه به اينكه خلقت آسمان را پس از زمين ذكر كرد. درصورتى كه خلقت آسمان‏هاى طبيعى پيش از خلقت زمين بوده و تنها آسمان روح انسان است كه پس از انجام تكامل لازم در نطفه و علقه و مضغه و آمادگى زمين بدن خلق يا پديد مى‏آيد.

35. در ذيل آيه‏هاى 1 و 2 سوره زلزال[51] مى‏گويد: زمين بدن در هنگام احتضار مى‏لرزد و ثقل‏هاى آن كه عبارت از قوا و استعدادهاى نهفته در آن و بالاخره روح است كه از آن خارج مى‏شود زيرا تمام فعليّات و كمالات حاصله براى انسان و هم‏چنين استعدادهاى او با مرگ از زمين بدنش خارج مى‏شود.

براى مزيد استحضار و درك روشن بيانات مفسّر والامقام به نقل از سخنان دو تن از امامان معصوم يعنى حضرت صادق(ع) و اميرالمؤمنين على(ع) ذيلاً درج مى‏شود تا با كاربرد كلمه آسمان و زمين در گفتار آن مظاهر بارز قرآن بيشتر آشنا شويم.

از سخن حضرت صادق(ع) بدين مضمون كه فرمود: «براى سير در مسير انسانيّت و كمال معنوى بايد در طلب راهنما باشيد اگرچه لازمه دست‏يافتن به او طىّ مسافت‏هايى طولانى باشد» و در دنباله‏اش «زيرا كه آشنايى شما به راه آسمان‏ها كمتر از آشنايى شما به راه‏هاى زمينى است»، كاربرد كلمه آسمان براى بيان مدارج روحى به‏وضوح مستفاد مى‏گردد.

به مولاى متّقيان و مظهر تمام عيار حقايق قرآن حضرت على عليه‏السّلام نيز منسوب است كه در مقام ترغيب مردم به ارشادهاى خويش از مراتب عاليه روحى به آسمان‏ها تعبير فرموده است و از آگاهى خويش به راه‏هاى آسمان ياد مى‏كند كه منظور از راه‏هاى آسمان مراتب عاليه روحى و معنوى انسان است.

در خاتمه همان‏طور كه گفته شد صدها آيه درباره آسمان و زمين در قرآن آمده كه ذكر تمامى آنها از حوصله اين مختصر خارج است و خوانندگان مى‏توانند با مراجعه به اصل تفسير بيان‏السّعادة درباره آنها مطالعه كنند و در اين‏جا تنها شماره چند آيه از آنها را ذكر و سخن را كوتاه مى‏كنيم:

آيات: 25 سوره روم، 25 سجده، 1 و 9 سبا، 9 و 41 فاطر، 6 زمر، 46 مؤمن، 9 سجده، 5 و 22 جاثيه، 30 احقاف، 4 و 10 و 17 حديد، 3 تغابن، 16 و 17 ملك، 27 نازعات، 27 و 29 و 110 از سوره بقره.

منبع: مجله عرفان ایران- شماره 21


[1]. مرحوم دكتر تقى بدخشان 1306 ـ 1373 ش فرزند مرحوم آيت‏اللّه‏ حاج شيخ محمّدجواد قمى (متولّد نجف و از مراجع قم و نوه آيت‏اللّه‏ حاج ملاّ غلامرضا قمى معروف به حاج آخوند كه از تلاميذ مرحوم شيخ انصارى بوده و نويسنده حاشيه‏اى است بر فرائد الاصول) است. وى در سن 22 سالگى موفّق به كسب اجازه اجتهاد از حوزه علميه قم گرديد و سپس وارد دانشكده معقول و منقول شد و دوره دكتراى رشته فلسفه اسلامى را گذراند. مدّتى نيز رياست اداره اوقاف شهرهاى مختلفى مثل نيشابور و زنجان را عهده‏دار بود.

دكتر بدخشان در حدود سن سى‏سالگى خدمت جناب آقاى حاج شيخ محمّدحسن صالح‏عليشاه وارد سلوك اِلى اللّه‏ گرديد. از آثارش ترجمه تفسير بيان‏السّعاده

به زبان فارسى و انتخاب گزيده‏هاى عرفانى از آن مى‏باشد. آن مرحوم داراى طبع شعرى نيز بوده و اشعار لطيفى با مضامين عرفانى سروده است.

 [2]. براى آشنايى اجمالى با چگونگى نزول و صعود حقايق قرآن مى‏توان سخنان حكمت‏آميز و معرفت آفرين پيامبر يا امام و يا عارفى را مثال آورد كه از عرش جانش نشأت مى‏گيرد و پس از طىّ مراحل نزولى در قالب الفاظ درمى‏آيد و در سير صعودى از طريق چشم و گوش به‏مراتب عقل و روح انسان صعود مى‏نمايد.

 [3]. 4 جلد، چاپ دوم، تهران.

 [4]. ترجمه آيات قرآن كريم عينا همان است كه مؤلّف محترم ترجمه كرده‏اند. در مواردى كه آياتى ترجمه نشده بود از ترجمه آقاى عبدالمحمّد آيتى، چاپ انتشارات سروش، استفاده و با عنوان [عرفان ايران] مشخّص گرديد.

 [5]. درهاى آسمان بر روى كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند و از آنها سر برتافته‏اند، گشوده نخواهد شد…. [عرفان ايران]

 [6]. پروردگار شما اللّه‏ است كه آسمان و زمين را در شش روز آفريد…. [عرفان ايران]

 [7]. مگر آن كه دزدانه گوش مى‏داد و شهابى روشن تعقيبش مى‏كرد. [عرفان ايران]

 [8]. چون اجزاى سخن يعنى كلمات وسيله‏اى براى آشكارشدن معنويّات انسان‏اند، مخلوقات عالم را كه آينه‏هاى جمال و جلال حقّ‏اند “كلمه” مى‏گويند و مقصود از ظهور كلمه عيسوى بالا رفتن مرتبه معرفت افراد تا مرتبه‏اى است كه حضرت عيسىع و هم رتبه‏هاى او از مربّيان انسانيّت تعليم مى‏نمايند.

 [9]. ستايش از آن خداوندى است كه آسمانها و زمين را بيافريد و تاريكى‏ها و روشنايى را پديدار كرد…. [عرفان ايران]

 [10]. اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان بيافريد، آن‏گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزى آگاه است. [عرفان ايران]

 [11]. از حضرت على(ع) نقل شده است:

اَتَزْعَمُ اِنَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ          وَفيكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاَْكْبَرُ

 [12]. آيا به پيش روى يا پشت سر خود از آسمانها و زمين نمى‏نگرند…. [عرفان ايران]

 [13]. و از نشانه‏هاى قدرت اوست آفرينش آسمانها و زمين، و اختلاف زبان‏ها و رنگ‏هايتان. در اين عبرت‏هايى است براى دانايان. [عرفان ايران]

 [14]. بگو: آيا به كسى كه زمين را در دو روز آفريده است كافر مى‏شويد…. [عرفان ايران]

 [15]. سوره فصّلت، آيات 9، 10 و 11: و براى او همتايان قرار مى‏دهيد؟ اوست پروردگار جهانيان. بر روى زمين كوه‏ها پديد آورد و آن را پربركت ساخت و رزق همه را معيّن كرد در چهار روز يكسان براى همه سائلان. سپس به آسمان پرداخت…. [عرفان ايران]

 [16]. سوره فصلّت، آيه 11: پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد…. [عرفان ايران]

 [17]. صدرالمتألّهين با نقل نظريّه شيخ اشراق در مورد وجود انسانى مجرّد از قيود جسم يا انسان مثالى كه موجب آثارى بديع است و تأييد آن نظريّه توضيح مى‏دهد كه آنچه در اين عالم طبيعى است هم‏چون سايه‏هايى از موجودات عالم مثال مى‏باشند و منظور مفسّر از بدن مثالى ممكن است همان باشد كه شيخ اشراق و صدرالمتألّهين گفته‏اند و بنا به‏نظريّه مشابهت عوالم هم در برابر پيكر طبيعى هر فرد از افراد انسان در هر يك از عوالم مثال يا ملكوت و جبروت و غيره انسانى متناسب با آن عوالم وجود دارد كه در اين صورت نيز منظور از بدن مثالى بدنى مى‏باشد كه در عالم مثال وجود دارد.

 [18]. همان: گفتند فرمانبردار آمديم. [عرفان ايران]

 [19]. سوره فصّلت، آيه 12: آن‏گاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد. [عرفان ايران]

 [20]. ذكر وجوه متعدّد از لحاظ جامعيّت قرآن است كه هركس برحسب مرتبه و حال خود از آن
معناى مناسبى برداشت مى‏كند.

 [21]. سوره فصّلت، آيه 12: … و در هر آسمانى كارش را به آن وحى كرد…. [عرفان ايران]

 [22]. آمد و شد شب و روز و رزقى كه خدا از آسمان مى‏فرستد و زمين مرده را بدان زنده مى‏كند…. [عرفان ايران]

 [23]. ما آسمان فرودين را به چراغ‏هايى بياراستيم و آن چراغ‏ها را وسيله راندن شياطين گردانيديم…. [عرفان ايران]

 [24]. منظور از گسترده‏شدن سينه به اسلام آن است كه سينه ظرفيت لازم را براى فهم و هضم حقايق اسلامى پيدا كند و چنين به‏نظر مى‏رسد ظرف علمى انسان  كه اين سينه گوشت و استخوانى مظهر آن مى‏باشد در آغاز بدون محتوا و درهم فشرده است و سپس با معارف اسلامى گسترده مى‏شود و با تشبيه به ظرف‏هاى مادّى مى‏توان گفت كه سينه چون ظرفى است كه ديوارهايش بهم چسبيده است و در اثر آموزش اسلامى يا هر نوع امور ديگرى گسترده مى‏شود و به‏نام سينه گسترده شده به اسلام يا كفر يا… موسوم مى‏گردد.

 [25]. پروردگار آسمان‏ها و زمين است و هرچه ميان آنهاست… و ناگهان شهابى ثاقب دنبالش كند. [عرفان ايران]

[26]. ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو است جز به حق و در مدّتى معيّن نيافريده‏ايم…. [عرفان ايران]

 [27]. علاوه‏بر آنچه كه در متن گفته‏اند لزوما متذكّر مى‏شوم كه: اگرچه كلّيه اجسام مادّى داراى مدّت عمر معيّن چه طولانى و چه كوتاه‏مدّت هستند امّا باتوجّه به اينكه موقّت‏بودن عمر كرات آسمانى و ستاره‏ها و كره زمين براى همه‏كس روشن و محسوس نيست كه جنبه آموزندگى و بيدارگرى داشته باشد و بدان اندازه از وضوح برخوردار نمى‏باشد كه خداوند انسان‏ها را (كه داراى عمرى بسيار كوتاه‏تر از آنهايند) با يادآورى كوتاهى عمر ستارگان و زمين متنبّه سازد، اگر منظور از آسمان و زمين مراتب معنوى و نشئه طبيعى انسان باشد با حكيم بودن قرآن سازگارتر است.

 [28]. چون آسمان شكافته شود. و به فرمان پروردگارش گوش دهد و حق بود كه چنين كند… اى انسان تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى‏كشى؛ پس پاداش آن را خواهى ديد. [عرفان ايران]

 [29]. باتوجّه به قسمت اخير از آيه‏هاى ذكر شده يعنى آيه ششم كه سير انسان به طرف خدا را متذكّر شده است به‏خوبى روشن مى‏شود كه منظور از آسمان مراتب تكاملى انسان است تا سرانجام جان انسان به خدا متّصل گردد و هم‏چنين از توجّه به اين نكته كه در ضمن دو آيه 4 و 5 از سقوط حكومت جان انسان در بدنش و انقياد و اطاعت او از خدا نيز تفسير آسمان و زمين به جان و بدن انسان را مدلّل مى‏سازد و آفرينش آسمان و زمين در شش روز نيز دليل بر اين است كه مقصود از آسمان و زمين فقط عدّه‏اى كرات نيستند. علاوه‏بر اين تفسير آسمان و زمين به روح و جسم انسان از لحاظ علمى و تربيتى و نجات افراد بشر از خود فراموشى و درنتيجه خدا فراموشى نيز بر ساير تفسيرها، ارجحيّت دارد.

 [30]. اگر مردم قريه‏ها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند بركات آسمان و زمين را به رويشان مى‏گشوديم…. [عرفان ايران]

 [31]. آن‏گاه كه آسمان شكافته شود، رنگى سرخ چون رنگ چرم خواهد داشت. [عرفان ايران]

 [32]. گفت: در آنجا زندگى خواهيد كرد و در آنجا خواهيد مرد و از آن بيرون آورده شويد. [عرفان‏ايران]

[33]. … و زمين مرده را با آن زنده كرد…. [عرفان ايران]

[34]. از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است نازل شده. [عرفان ايران]

[35]. … آسمانها و زمين بسته بودند…. [عرفان ايران]

[36]. خدا نور آسمانها و زمين است…. [عرفان ايران]

[37]. بزرگ و بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برج‏ها بيافريد…. [عرفان ايران]

[38]. اى گروه جنّيان و آدميان اگر مى‏توانيد…. [عرفان ايران]

[39]. … با خاك زمين يكسان مى‏بودند…. [عرفان ايران]

[40]. … آيا زمين خدا پهناور نبود…. [عرفان ايران]

[41]. مثل اين زندگى دنيا مثل بارانى است كه از آسمان نازل كنيم…. [عرفان ايران]

[42]. آن روز كه زمين به زمينى جز اين بدل شود…. [عرفان ايران]

[43]. و زمين به نور پروردگارش روشن شود…. [عرفان ايران]

[44]. آيا هنوز ندانسته‏اند كه ما از اطراف اين سرزمين مى‏كاهيم…. [عرفان ايران]

[45]. اوست كه آسمانها و زمين را آفريد…. [عرفان ايران]

[46]. و شما را پس از ايشان در آن سرزمين جاى خواهيم داد…. [عرفان ايران]

[47]. از عبارت فى انفسهم به‏روشنى معلوم مى‏شود كه منظور روح و جسم خود انسان است نه موجودات ديگر.

[48]. آيا با خود نمى‏انديشند كه خدا آسمانها و زمين را جز به حق نيافريده است…. [عرفان ايران]

[49]. … و زمين را پس از مردنش زنده مى‏سازد…. [عرفان ايران]

[50]. … و برايتان از چهارپايان هشت جفت بيافريد…. [عرفان ايران]

[51]. اِذا زُلْزِلَتِ الاَرضُ زِلزالَها و اَخْرَجَتِ الارضُ أَثقالَها.