مجذوبان نور - پایگاه خبری دراویش گنابادی

گناباد ؛ يادداشتي از مرتضي کاظميان

Imageگناباد اگر با زعفران معطر است و با هواي گرم و خشک، معروف، حالا چند روزي است که شهره شده به ميزباني روزنامه نگاري که در محکوميتش، تبعيد پنج ساله به اين شهر نيز آمده است. اگر روزي قرار بر اجراي اين حکم باشد، احمد و خانواده اش بايد حدود 300 کيلومتر از مشهد به سمت جنوب خراسان طي طريق کنند تا در چند کيلومتري آرامگاه ملاسلطان محمد بيدختي گنابادي، مشهور به سلطان عليشاه صوفي و عارف بزرگ قرن سيزدهم هجري، و قطب سلسله نعمت اللهي سلطان عليشاهي ، سکني گزينند. 

منبع : روزنامه اعتماد 10 آذرماه 88

 

گناباد (جويمند) تا همين چند روز پيش شهري بود از شهرهاي ايران. چه بسيار ايرانياني که حتي نمي دانستند گناباد در کجاي جغرافياي ايران نشسته است؛ چه رسد به اينکه بدانند بزرگ ترين و قديمي ترين قنات جهان در اين شهر است. چه بسيار که نمي دانند گناباد همان «جنابد»ي است که حکيم ابوالقاسم فردوسي در شاهنامه اش از آن بارها ياد کرده؛ آنجا که مدفن «پيران ويسه»، وزير کاردان افراسياب است. و شايد کسي باور نکند که گناباد، با جمعيتي حدود 40 هزار نفر، در زمره مناطقي قرار مي گيرد که بيشترين آمار حوادث جاده يي را به خود اختصاص داده است. گناباد اگر با زعفران معطر است و با هواي گرم و خشک، معروف، حالا چند روزي است که شهره شده به ميزباني روزنامه نگاري که در محکوميتش، تبعيد پنج ساله به اين شهر نيز آمده است. اگر روزي قرار بر اجراي اين حکم باشد، احمد و خانواده اش بايد حدود 300 کيلومتر از مشهد به سمت جنوب خراسان طي طريق کنند تا در چند کيلومتري آرامگاه ملاسلطان محمد بيدختي گنابادي، مشهور به سلطان عليشاه صوفي و عارف بزرگ قرن سيزدهم هجري، و قطب سلسله نعمت اللهي سلطان عليشاهي ، سکني گزينند.

خوشبختانه احمد خود بچه «جنوب» و کوير و گرماست (سيرجان)؛ آنجا که دکتر شريعتي در توصيفش نوشت؛ «آنچه در کوير زيبا مي رويد، خيال است ، اين تنها درختي است که در کوير خوب زندگي مي کند، مي بالد و گل مي افشاند. خيال اين تنها پرنده نامرئي که آزاد و رها همه جا در کوير جولان دارد.» پس احمد با گناباد مشکلي نخواهد داشت. گناباد و کوه ها و کويرهاي اطرافش، انار و انگور منطقه و گل هاي زعفران اين خطه نيز، به قدر لازم براي همسرش و نيز پويا، پارسا و پرهام، پسرانش واجد جذابيت خواهد بود.

جالب اينجا است که هنوز هيچ اتفاقي رخ نداده (و خانواده زيدآبادي به گناباد نرفته). آقايي که در مجلس شوراي اسلامي حضور دارد و عنوان حقوقي و رسمي اش، «نماينده مردم گناباد و بجستان در مجلس هشتم، و عضو کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي» است، در ديدار با رئيس قوه قضائيه، نسبت به تبعيد زيدآبادي به گناباد ابراز خطر و انتقاد کرده و گفته است؛ «بيش از 10 هزار دانشجو در اين شهرستان مشغول به تحصيل هستند و حضور تبعيدي ها در اين شهرستان اثرات منفي به جا مي گذارد.» يکي از سايت هاي نزديک به محافظه کاران و همسو با احمدي نژاد گزارش داده که وي (مهدي مهديزاده) مراتب اعتراض و نگراني خود، امام جمعه و فرماندار شهرستان گناباد را به خاطر تبعيد زيدآبادي به آن شهرستان اعلام کرده است. در خبر مزبور آمده است که فرد معترض، از سوي مردم منطقه هم «ابراز نگراني» کرده است. هرچند نگارنده ندانست که چگونه مي توان ميان اين ابراز نگراني و آن احساس خطر متکي بر حضور 10 هزار دانشجو در اين منطقه از ايران را جمع و توجيه کرد. وي در عين حال افزوده است؛ «در رژيم گذشته علما به گناباد تبعيد مي شدند ولي بايد حساب علما را از اين قضيه جدا کرد و اين دو موضوع جداي از هم و با دو اثر روحي و رواني متفاوت است.» (البرز، 7 آذر 88)

کسي چه مي داند، شايد تا هنگامي که زيدآبادي و خانواده اش در گناباد مستقر شوند، وضع صادرات زعفران تغيير کرده باشد؛ چنان که شايد وضع پسته کاران گناباد بهبود يابد و طرح بيمه رايگان مزارع و باغ ها که مسکوت مانده، محقق شود (خطرات و حوادث ناشي از خشکسالي، کشاورزان و باغداران منطقه گناباد را به قشري ورشکسته و بدهکار به سيستم هاي بانکي تبديل کرده است. خراسان، 16 ارديبهشت 88)؛ همان گونه که شايد وضع کشاورزان پنبه کار گناباد تغيير کند و آنان به جمع آوري محصول شان رغبت پيدا کرده باشند. (در اخبار رسمي آمده است که با وجود کاهش 15 درصدي سطح زير کشت پنبه در شهرستان گناباد، به دليل کمبود نيروي انساني و قيمت پايين خريد، محصول وش پنبه کاران بر زمين مانده است و آنان علاقه يي به برداشت محصول ندارند و طلاي سفيد در اين شهرستان رو به افول مي رود. توليد اين محصول به دلايلي از جمله پايين بودن نرخ تضميني، افزايش هزينه هاي توليد نظير آب، برق و کارگر ظاهراً ديگر مقرون به صرفه نيست و اينچنين، هر سال با اقبال کمتر کشاورزان روبه رو مي شود. (ايرنا، 23 آبان 88)

براي روزنامه نگار و فعال سياسي وطن دوستي چون احمد زيدآبادي، زندگي در اين گوشه ايران با آن گوشه ديگر واجد تفاوتي معنادار نيست؛ او پاي رايانه شخصي اش و از طريق فناوري باورنکردني اطلاعات همچنان به رصد آخرين اخبار از اوضاع خاورميانه خواهد پرداخت؛ و چه زود خواهد رسيد روزي که ديدگاه هايش را با مخاطبان و علاقه مندانش در ميان گذارد. جهان بيش از پيش حکم همان «دهکده»يي را مي يابد که زماني مارشال مک لوهان وضع آن را با توجه به تکنولوژي ارتباطات توصيف کرده بود. آنچه شگفت مي نمايد مرجع صدور حکم مجازاتي است که نقاط مختلف ايران را «طبقه بندي» مي کند، و گمان مي کند «انديشه» را مي توان چونان صاحب اش تبعيد کرد.

گناباد نام درخشان منطقه يي گرانقدر از ايران بوده و هست و خواهد بود. اما اين نام با حضور زيدآبادي، بي شک بيش از پيش در جهان شناخته و معروف خواهد شد. قلم خواندني احمد، حکايت هاي جالب توجهي از اين گوشه ايران خواهد داشت. آنقدر خواندني که نامزدهاي دوره هاي بعدي مجلس براي جلب هرچه بيشتر آراي اهالي گناباد، به سطرسطر آن استناد و اشاره کنند.

و کسي چه مي داند؛ شايد گناباد چنان که هيچ گاه پذيراي دکتر هاشم آقاجري نشد (همين چند سال پيش بود که اين استاد دانشگاه نيز قرار بود به گناباد تبعيد شود)، خانواده زيدآبادي را نيز بطن خود نبيند. گناباد اما گناباد خواهد ماند، با زيدآبادي يا بي او. احمد زيدآبادي نيز احمد زيدآبادي خواهد ماند، در گناباد يا دور از گناباد.

 

مطالب مرتبط