مجذوبان نور - پایگاه خبری دراویش گنابادی

ابوالمکارم علاءالدوله احمد بن محمد البیابانکى (قدس سره)‏

riazo saadah hz mastalishah 96 2

 منبع: ریاض السیاحه – حاج میرزا زین‌العابدین شیروانی (مستعلیشاه)

اعرف عرفاى زمان و اکمل مشایخ دوران بود. در کشف حقایق و شرح دقایق و تکمیل ناقصان آن جناب را عدیل و نظیر نبود. در اصل از ملوک سمنان بود و در سن پانزده‌سالگى خدمت سلطان وقت اختیار نمود تا در یکى از حروب که سلطان را با اعدا اتفاق افتاد جذبه من جذبات الحق بوى رسیده از صلح و جنگ فراغت یافت بعد از آن در سنه ششصد و هشتاد و هفت بدارالسلام بغداد شتافت و در آنجا به خدمت شیخ نورالدین کسرتى رسید و از آنجا متوجه مکه معظمه گردید. چون از سفر مکه به خدمت شیخ مراجعت کرد جناب شیخ در سنه هشتصد و هشتاد و نه او را اذن ارشاد فرمود آنگاه بولایت سمنان مراجعت کرد و در خانقاه سکاکیه در مدت شانزده سال صد و چهل اربعین برآورد گویند در سایر اوقات نیز صد و سى اربعین برآورده بود عمر گرامیش به هفتاد و هفت سال رسیده و در سنه هفتصد و سى و شش در برج احرار صوفى‌‏آباد از عالم فنا بسراى بقا گذشت و در خطیره قطب زمان عمادالدین عبدالوهاب مدفون گشت رحمة اللّه علیه.

 از آن بزرگوار تصانیف مفیده در صفحه روزگار یادگار است منجمله تفسیری‌ست بر وفق مشرب عرفا و رسالات و مکاتیب نیز بسیار است.

 از کلمات قدسیه او است که فرموده است که جمله انبیاء براى این آمده‌‏اند تا چشم خلق را بگشایند بعیب خود و کمال حق و بعجز خود و قدرت حق و بظلم خود و عدل حق و بجهل خود و علم حق و به مذلت خود و عزت حق و به بندگى خود و خداوندى حق و بفقر خود و غناى حق و بتقصیر خود و نعمت‌هاى حق و به فناى خود و بقاى حق و هم بر این قیاس نیز شیخ براى آنست که چشم مریدان را باین معانى باز نماید و دیده بصیرت ایشان را بگشاید. پس هرچند مرید در اثبات خود و کمال و معرفت خود بیش کوشد یا عملى بکند که کمال او بیشتر ظاهر شود شیخ از او بیشتر برنجد چه که شیخ این‏همه رنج از براى او مى‌‏کشد تا چشم کمال‌‏بین نفس او را ببندد و چشمى که کمال حق بیند بگشاید و او هر لحظه در کمال خود چشم دیگر مى‌‏گشاید. در هر حال او را بند نماید و اگر نه چنین کند تا او را خبر شود نفس از هر موى چشمى بدیدن کمال خود بگشاید و از مشاهده حال حق کور گرداند که خاصیت نفس همین است.

 دیگر فرموده است این مردمان عجیب اعتقاد‌ها دارند و طرفه سخنان بزبان مى‌‏آرند و مى‏‌گویند که درویش البته مى‌‏باید که او محتاج باشد و نمى‏‌دانند که حق‌تعالى هیچ مرشد را بخلق محتاج نداشته و هیچ شیخ را پریشان نگذاشته است. چرا باید که‏ بندگان خداى تعالى جز به خداى تعالى محتاج باشند. آخر این دنیا را به برکت ایشان به ‏پاى مى‌‏دارد پس ایشان را چرا درمانده و پریشان بگذارد. شیخ مجدالدین بغدادى قدس سره در هر سال خرج سفره خانقاه وى دویست‏‌هزار دینار بوده و من حساب پانصدهزار دینار املاک وقف نموده‌‏ام بر صوفیه که بر طریق ما باشد.

 و دیگر فرموده که ممکن نیست کسى به مرتبه ولایت برسد الا که حق‌تعالى پرده بر سر او بپوشد و او را از چشم خلق مستور نماید. معنى «اولیائى تحت قبابى» این قباب نه پرده کرباس و غیره است بلکه این قباب صفات بشرى است چنانکه از صفات بشریت در او عیبى ظاهر کند یا هنرى را از او در چشم مردم عیب نماید و معنى‏ «لا یعرفهم غیرى» آنست که تا بنور ارادت باطن کسى را منور نکند آن ولى را نشناسد پس آن نور او را شناخته باشد نه آن‏کس آن نور را.

 و دیگر فرمود که درویشان که بکار باطن اشتغال دارند و همواره بسلوک و مجاهده قدم مى‏‌گذارند باید که بطال و بیکار در میان خود راه ندهند که ایشان طایفه مضل و گمراهند چنانکه گفته‏‌اند که یک مرد بیکار صد مرد کار را از کاروبار بازدارد.
و فى الواقع همین‏طور است که جناب شیخ فرموده زیرا که فقیر مکرر دیده و مشاهده نموده است و مى‌‏نماید.

اى برادر مى‏‌گریز از یار بد                                               یار بد بد‌تر بود از مار بد
مار بد تنها همى بر جان زند                                         یار بد بر جان و بر ایمان زند

دیگر فرموده حکیم ترمذى و جماعتى از مغاربه گفته‌اند که «بدایة الاولیاء نهایة الانبیاء» روزى در بغداد در خدمت شیخ بودیم فرمود که آن جماعتى که گفته‌‏اند بدایة الاولیا نهایة الانبیاء از آن سخن این خواسته‌‏اند که: بدایة الاولیاء نهایة الانبیاء فى الشریعة و نهایة الاولیاء بدایة الانبیاء فى الطریقة، زیرا که چون شریعت در آخر کار نبى تمام شد که «الیوم اکملت لکم دینکم» ولى تا شریعت را بکمال تعلیم نکرد قدم در ولایت نتواند نهاد پس آنچه نبى را در شرایع به انتهاى کار باشد ولى را به ابتدا باشد زیرا که اگر کسى بدان احکام که در مکه نازل‏ شده سلوک و به احکامى که در آخر عمر در مدینه نازل شده التفات ننماید هرگز بولایت نرسد بلکه اگر طریق انکار پیماید کافر شود و از درجه اسلام ساقط گردد پس ابتداى ولایت آنست که همه شرایع را بکمال قبول کند و متابعت نماید اما در طریقت آنست که هرچند ولى سعى نماید و طریق جد و جهد پیماید و مرتبه او عالى شود و او را قرب اله حاصل گردد روح او را آن نوع معراجى که جسم نبى را بوده حاصل نشود و محالست که حاصل گردد چون در انتهاى ولایت روح نبى مشابهت مى‌‏یابد بجسم نبى، در طریقت نهایة الاولیا بدایة الانبیاء باشد.

 دیگر فرموده که زمره انبیاء از گناه معصومند و فرقه اولیاء از خوارداشت گناه محفوظ چنانکه از جناب رسالت‌پناه مروی‌ست: ان تغفر اللهم فاغفر جما و أی عبد لک لا الما؛ یعنى اگر فتح باب مغفرت نمائى الهى همه را مغفرت فرماى، کدام بنده‏‌ایست که بر وى گناهى نرسیده و از لوث عصیان تردامن نگردیده است. فقیر مى‏‌گوید هیچ گناهى بد‌تر از خودبینى نیست و خود را مجرم ندانستن بزرگ تقصیری‌ست. و این رباعى از آن بزرگوار است‏:

صد خانه اگر به طاعت آباد کنى                                           ‏ به زان نبود که خاطرى شاد کنى‏
گر بنده کنى ز لطف آزادى را                                                   به زانکه هزار بنده آزاد کنى‏

اخى على مصرى و شیخ نجم‌الدین محمد اردکانى و اخى على دهستانى و ابوالبرکات تقى‌الدین دوستى سمنانى و شیخ عبداللّه غرجستانى و شاه على فراهى از جمله خلفاى جناب شیخ بوده‌‏اند.

مطالب مرتبط