خشونت‌پرهیزی به مثابه یک مرام

gorooh hoghoogh majzooban noor 96گروه حقوقی مجذوبان نور

خشونت در معنا و آنچه در عرف جامعه بر لفظ آن دلالت می‌شود، تنها بسته به اعمال و اقدامات مادی و فیزیکی نیست بلکه شامل جنبه‌های روحی و روانی که بسته به افکار و تمایلات انسانی است نیز می‌شود و به همین سبب در اساسنامه سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد که به اختصار یونسکو نامیده‌اند چنین آمده است که: از آنجا که جنگ در اذهان انسان‌ها آغاز می‌شود، دفاع از صلح نیز باید در همانجا شکل گیرد که نشان‌دهنده این موضوع است که جامعه بشری به شکلی دغدغه‌مند پی برده است که راه مقابله با خشونت و جنگ‌طلبی در دنیای امروز، اقدامات امنیتی و نظامی نیست، بلکه باید در جای دیگری در برابر آن ایستاد و چه بسا این قبیل اقدامات خود سبب بروز خشونت‌های بیشتر در جهان ما شود، چنانکه مولانا گفت: خون به خون شستن محال است و محال!

بنابراین شاید اغراق نباشد اگر گفته شود که خشونت از ذهن برمی‌خیزد که صدمه ناشی از آن می‌تواند روانی یا فیزیکی باشد. شایسته است برای مهار خشونت و جنگ در جهان امروز به صحت جان و روان آدمیان توجه کنیم چنانکه جنید بغدادی عارف و درویش بزرگ ایرانی گفته بود، تصوف تصحیح خیال است!

در این سال‌ها سیاستمداران، دولت‌ها و سازمان‌های حامی صلح و امنیت در جهان سعی و کوشش خود را به این امر معطوف کرده‌اند تا با ترویج نفی خشونت و یا به عبارتی خشونت‌پرهیزی راه را برای دستیابی به صلحی فراگیر در دنیا هموار کنند که در عمل تاکنون دستاورد چندانی نداشته‌اند و در مواردی حتی اعتبار و بار معنایی عباراتی چون حقوق بشر، صلح، خشونت‌پرهیزی، آرامش و امینت را که با زندگی انسان‌ها آمیخته است چنان به دستاویزهای سیاسی بدل کرده‌اند که دیگر در چشم درماندگان، مظلومان و قربانیان خشونت در جهان از محتوا تهی‌ست.

خشونت‌پرهیزی تنها به معنای فقدان خشونت نیست چنانکه در تعبیر و معنای اشتباه از صلح نیز چنان پنداشته می‌شود که صلح یعنی فقدان جنگ! بلکه خشونت‌پرهیزی را باید دارای یک معنای مستقل و حقیقتی در نهاد و فطرت انسان‌ها شناسایی کرد، امری که با جهان‌بینی و شناخت فرد از جهان و توجه به اصل همبستگی آمیخته است. 
کسان بسیاری به دلیل فقدان همین جهان‌بینی احیاناً اگر زمانی هم دم از خشونت‌پرهیزی می‌زنند، آن را به‌عنوان یک تاکتیک مورد توجه قرار می‌دهند و وقتی این تاکتیک را به کار می‌بندند که خشونت‌ورزی به نتیجه مطلوبشان منتهی نشود. این دسته از کنشگران اغلب حق رجوع و بازگشت به خشونت را زمانی که تاکتیک خشونت‌پرهیزی به نتیجه مورد نظر نرسید، برای خود حفظ می‌کنند.

کنشگری که قائل به خشونت‌پرهیزی به مثابه یک مرام است، خشونت را در هر ساحتی و با هر شکلی نفی می‌کند، زیرا که خشونت‌پرهیزی را به‌عنوان یک باور و مرام در سلوک اجتماعی خویش در نیل به صلح و آرامش پذیرفته و جای داده است و از همین روی با تأکید بر همبستگی و پیوند ابناء بشر با یکدیگر، عشق و محبت را در پیشگیری از ترس و خشم به کار می‌بندد تا آنجا که انسان‌ها به‌عنوان یک دشمن به یکدیگر ننگرند و بلکه بر مسائلی اساسی‌تر همچون بی‌عدالتی، تبعیض، خشونت و… به‌عنوان دشمن تمرکز کنند. چنانکه گاندی در روند آزادیخواهی و صلح‌طلبی برای مردمش گفت ما در تلاشیم تا دشمنی را از بین ببریم و نه دشمنانمان را!

به‌نوعی تمام خشونت‌ها از آنجا آغاز می‌شود که از شناسایی دیگری به‌عنوان یک انسان سر باز زنیم و به‌عنوان عاملی در جهت مشروعیت‌بخشی به اعمال خشونت‌بارمان به کار بریم. بر همین اساس برای گسترش بیشتر خشونت‌پرهیزی لازم است که انسانیت طرف مقابل دوباره در او احیا شود. بنابراین یک فرد خشونت‌پرهیز هیچ‌وقت دیگری را تحقیر یا از خصائل انسانی محروم نمی‌‌کند، حتی اگر به شدت در مقابل اعمال وی استقامت کند. نپذیرفتن و تحمیل نکردن تحقیر و خواری یک قاعده‌ی اساسی است. هنگامی که مارتین لوترکینگ از رهبرانی که با باور به مشی خشونت‌پرهیزی بر اثبات حقوق سیاه‌پوستان در آمریکا تلاش می‌کرد اظهار داشت: «بی‌‌عدالتی در هر جایی تهدیدی علیه عدالت در همه‌ جاست». بر همین مبنا می‌‌توان اضافه کرد که تحقیر کردن هر فرد، تحقیر همگان است و علاوه بر این در تشریح تفاوت خشونت‌پرهیزی مرامی با خشونت‌پرهیزی تاکتیکی برخی اندیشمندان چنین گفته‌اند که: اگر کنش خشونت‌پرهیزانه تنها به‌عنوان یک تکنیک به کار گرفته شود، با شدت گرفتن سرکوبگری دشمن و صدمات ناشی از آن، مقاومت و ایستادگی بر مطالبات اساسی و قانونی تضعیف خواهد شد. اما آنگاه که هواداران نظریه‌ی خشونت‌پرهیزی‌ “تکنیکی”، خود را بی‌نیاز از ادامه‌ی مبارزه دیدند، کنشگران خشونت‌پرهیزیِ مرامی توانستند به راه خود در دستیابی به صلح ادامه‌ دهند و به نوآوری‌ها و خلاقیت‌های بسیاری در این امر دست یابند.

هرچند قدرت خشونت‌پرهیزی در نهاد همه‌ی ما موجود است، اما روند اجتماعی شدن ما به‌ویژه در فرهنگ صنعتی مدرن، تجلی آن را ساکت و خفه می‌‌کند و حتی ما را متقاعد می‌‌کند که چنان چیزی وجود ندارد. برای غلبه بر این شرطی شدن، عمده‌ی مکاتب فکری خشونت‌پرهیز بر نوعی انضباط و مراقبه‌ی شخصی با تکیه بر عرفان و معنویت تکیه داشتند.

البته در تبیین اصطلاح خشونت‌پرهیزی یا «مقاومت منفی» می‌توان گفت این تصور اشتباه که خشونت‌پرهیزی و ایستادگی بر حقانیت و آزادگی نوعی شیوه‌ی بی‌عملی است که به موجب آن شخص مقاومت‌کننده به آرامی‌‌ و منفعلانه بدی را می‌‌پذیرد و تسلیم آن می‌شود و مترادف دانستن آن با بی‌عملی نابجاست و با حقیقت فاصله دارد. در حالی که شخص مقاومت‌کننده با این که به طور فیزیکی نسبت به طرف مقابلش که حقوق و آزادی وی را سلب و نقض کرده است تعدی نمی‌‌کند، در ظاهر منفعل است اما ذهن و احساساتش همواره فعال هستند و به طور مستمر با قانونمداری، اطلاع‌رسانی و اتحاد و همدلی به دنبال این هستند که طرف مقابل را متقاعد کنند که اشتباه می‌‌کند.

با همین مقدمه اگر به کنش و اقدامات دراویش گنابادی در سال‌های اخیر توجه کنیم درخواهیم یافت مترقی‌ترین و جامع‌ترین الگوی یک جامعه مدنی که با استفاده از شیوه‌های حقوقی و قانون‌مدارانه با تکیه بر مرام و مشی خشونت‌پرهیزی در پی اثبات حقوقشان در ایجاد صلح و امنیت در جامعه برآمده‌اند دراویش گنابادی هستند.

درویشان با توجه به آموزه‌هایشان به خشونت‌پرهیزی به‌عنوان یک باور و دستور طریقتی پایبند هستند که با استفاده از ابزارهایی چون: 
اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی نسبت به نقض حقوقشان، 
قانونمداری و استفاده از ظرفیت‌های قانونی در دفاع از حقوقشان، 
آموزش و ترویج فنون دفاع حقوقی و مبانی قانونی در جامعه درویشی 
و تأکید و توجه بر اصل اتحاد و همدلی،
در احقاق و اثبات حقوقشان موفق عمل کرده‌اند و با از میان بردن دشمنی و نفرت در نهاد دشمنان خویش آنها را از گرمای آفتاب تابنده صلح و سلامت بهره‌مند کرده‌اند. 

برای مثال در حادثه کوار، دراویش گنابادی ساکن کوار پیش از رخداد این ماجرا با اطلاع‌رسانی و مراجعه به مراکز و مقامات قانونی شهرستان، آنها را از امکان بروز خشونت از سوی افراطیون آگاه کردند و با اتحاد و همدلی و پایبندی به خشونت‌پرهیزی در روز حادثه ۱۱ شهریور سال ۹۰ با وجود آسیب و صدمه ناشی از اعمال خشونت طرف مقابل و متحمل شدن خسارات جانی و مالی در برابر خشونت افراطیون مقاومت کردند و هرچند محکوم به اتهامات و احکام ناروایی چون تبعید مادام‌العمر شدند، اما پس از گذشت بیش از شش سال از آن واقعه تلخ هنوز با همان مشی و باور به خشونت‌پرهیزی از ظرفیت‌های قانونی و مدنی برای اثبات حقانیت و مظلومیتشان بهره می‌برند با این امید که شعله صلح و محبت در دل آنانکه بر طبل خشونت و نفرت می‌کوبند روشن شود و آنها هم دمی در صلح و آزادی زیستن کنند.

امروزه راهبرد و راهکار مقابله با خشونت‌طلبی و جنگ‌افروزی در جای‌جای دنیا همان است که درویشان با توجه به آموزه‌هایشان در مکتب درویشی بدان عمل می‌کنند چنانکه اگر به تاریخ تصوف نگاهی بیندازیم خواهیم دریافت منادیان صلح و آزادی از اول وجود عرفا و متصوفه بوده‌اند.

در واقعه حمله مغول به ایران این مقاومت و ایستادگی درویشان با تأکید بر آزادی و آزادگی و صلح و خشونت‌پرهیزی بود که دشمنی را از میان برد و متجاوزین و متعرضین به امنیت و آسایش ایرانیان را به اشتباه خویش آگاه کرد تا جذب این تمدن و فرهنگ والا شوند و از گسترش خشونت و جنگ‌افروزی در خاک میهن جلوگیری شود.

امید که جهالت نسبت به محبت و پیوند ذاتی انسان‌ها در پرتو اصل برابری و برادری که عامل بروز خشونت و افراطی‌گری در دنیای امروز شده است با دستیابی به جهان‌بینی و بینشی مبتنی بر عرفان و شناختی اصیل از پیکره واحد بشریت، به صلح و آسایشی فراگیر در پرتو عشق و محبت بدل گردد.